Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
beam attack
U
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
elevation indicator
U
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
U
درجه روی بازوی درجه داران
optimal
U
حد مطلوب
favourite
U
مطلوب
favorites
U
مطلوب
favourites
U
مطلوب
favorite
U
مطلوب
favorable
U
مطلوب
indign
U
نا مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
desired
U
مطلوب
coveted
U
مطلوب
optimum
U
مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
sighting bar
U
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
U
درجه سوم بلیط درجه 3
third class
U
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
U
درجه ارتفاع درجه بلندی
optimum
U
مقدار مطلوب
optimum speed
U
سرعت مطلوب
desirable
U
خواستنی مطلوب
favourable
U
موافق مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
optimum
U
حالت مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
ideal
U
کمال مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
ideals
U
کمال مطلوب
safe velocity
U
سرعت مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
target profit
U
سود مطلوب
merit goods
U
کالاهای مطلوب
desired leading
U
مسیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
nicer
U
دلپذیر مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
sighting leaf
U
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
towardly
U
امید بخش مطلوب
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
your action produced the desired effect
U
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
idealistic
U
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
desired rate of capital accumulation
U
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired ground zone
U
نقطه ترکش اتمی مطلوب
beau ideal
U
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desired leading
U
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
tuner
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
addictedness
U
تمایل
tendency
U
تمایل
intentions
U
تمایل
leaning
U
تمایل
intention
U
تمایل
leanings
U
تمایل
appetency
U
تمایل
disposition
U
تمایل
tendencies
U
تمایل
proclivity
U
تمایل
aclinic
U
بی تمایل
proclivities
U
تمایل
trepan
U
تمایل
would
U
تمایل
sentiment
U
تمایل
left justification
U
تمایل به چپ
declination
U
تمایل
gravitation
U
تمایل
liking
U
تمایل
propensity
U
تمایل
propensities
U
تمایل
recumbency
U
تمایل
pendulum
U
تمایل
pendulums
U
تمایل
trend
U
تمایل
unwilling
U
بی تمایل
disinclined
U
بی تمایل
orientation
U
تمایل
appetence or tency
U
تمایل
appetence
U
تمایل
nisus
U
تمایل
month's mind
U
تمایل
trends
U
تمایل
proneness
U
تمایل
polarity
U
تمایل قطبی
predispostion
U
تمایل قبلی
streaked
U
تمایل میل
list
U
تمایل کجی
caprices
U
تمایل فکری
vein
U
حالت تمایل
veins
U
حالت تمایل
declinatory
U
دارای تمایل
wish
[would like]
U
تمایل داشتن
streak
U
تمایل میل
aptitudes
U
تمایل طبیعی
polarities
U
تمایل قطبی
caprice
U
تمایل فکری
fantasies
U
میل تمایل
trepan
U
تمایل داشتن
fantasy
U
میل تمایل
falloff
U
تمایل داشتن
portraint orientation
U
تمایل عمودی
proclivity to steal
U
تمایل بدزدی
propend
U
تمایل داشتن
propensity to consume
U
تمایل به مصرف
affect
U
تمایل داشتن
propensities
U
تمایل طبیعی
affects
U
تمایل داشتن
predilection
U
تمایل قبلی
sinistral
U
تمایل بچپ
propensity
U
تمایل طبیعی
predilections
U
تمایل قبلی
aptitude
U
تمایل طبیعی
streaking
U
تمایل میل
gusts
U
تمایل مزمزه
gust
U
تمایل مزمزه
inclining
U
تعظیم تمایل
hangs
U
تردید تمایل
reactive tendency
U
تمایل واکنشی
the herd instinct
U
تمایل بگروه
tilts
U
کجی تمایل
hang
U
تردید تمایل
antipathetic
U
فاقد تمایل
fugitiveness
U
تمایل به فرار
tilted
U
کجی تمایل
against his grain
U
برخلاف تمایل او
central tendency
U
تمایل به مرکز
tilt
U
کجی تمایل
preoccupations
U
تمایل شیفتگی
preoccupation
U
تمایل شیفتگی
landscape orientation
U
تمایل افقی
streaks
U
تمایل میل
self immolation
U
تمایل به خودکشی
lean
U
تمایل داشتن
leaned
U
تمایل داشتن
inclination
U
تمایل شیب
disinclination
U
عدم تمایل
leans
U
تمایل داشتن
work effort
U
تمایل به کار
slot machine
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
uptrend
U
تمایل بسوی بالا
biases
U
تمایل بیک طرف
kindlily
U
با تمایل به مهربانی مهربانانه
express willingness
U
اظهار تمایل کردن
rapprochement
U
نزدیکی تمایل بدوستی
low marginal propensity to cunsume
U
تمایل ارام به مصرف
marginal propensity to expend
U
تمایل نهائی به مخارج
inclination for any thing
U
تمایل یا میل بچیزی
marginal propensity to absorb
U
تمایل نهائی به جذب
take to
U
تمایل پیدا کردن
bias
U
تمایل بیک طرف
proclivity
U
تمایل طبیعی بچیز بد
argumentativeness
U
تمایل یاعادت به جدال
tilt angle
U
زاویه تمایل به طرفین
take to
U
تمایل پیدا کردن به
proclivities
U
تمایل طبیعی بچیز بد
odds
U
تمایل بیک سو احتمالات
tendency toward something
U
تمایل به سوی چیزی
to take a ply
U
تمایل پیدا کردن
turn
U
تمایل تغییر جهت
turns
U
تمایل تغییر جهت
hade
U
تمایل پیدا کردن
propensity to do evil
U
تمایل به بدی کردن
evasiveness
U
تمایل به طفره یاگریز
yen
U
تمایل رغبت شدید
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
frigid
U
دارای اندکی تمایل جنسی
helm
U
تمایل قایق به انحراف از مسیر
prepossession
U
اشغال قبلی تمایل بیجهت
tenors
U
تمایل صدای زیر مردانه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com