Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
marshaling
U
به ترتیب نشان دادن
marshalled
U
به ترتیب نشان دادن
marshaled
U
به ترتیب نشان دادن
marshals
U
به ترتیب نشان دادن
marshal
U
به ترتیب نشان دادن
telegenic
U
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
demo
U
نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
flowchart
U
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
flow diagram
U
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
redirect
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected
U
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
flag
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
U
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
swops
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
sequences
U
ترتیب دادن
sequence
U
ترتیب دادن
to map out
U
ترتیب دادن
arrengement
U
ترتیب دادن
ordain
U
ترتیب دادن
ordains
U
ترتیب دادن
dresses
U
ترتیب دادن
ordained
U
ترتیب دادن
ordaining
U
ترتیب دادن
dress
U
ترتیب دادن
pre arrenge
U
از پیش ترتیب دادن
adhibit
U
ترتیب دادن پذیرفتن
arrange
U
ترتیب دادن اراستن
arranged
U
ترتیب دادن اراستن
arranging
U
ترتیب دادن اراستن
arranges
U
ترتیب دادن اراستن
To arrange (fix up) something.
U
ترتیب کاری را دادن
to arrange matters
U
ترتیب دادن امور
pre arrange
U
از پیش ترتیب دادن
to get up
U
بلندکردن ترتیب دادن
prearrange
U
قبلا ترتیب دادن
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
alphabetize
U
قرار دادن به ترتیب حروف الفبا
ranged
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
preordain
U
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
structure
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
ranges
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
structuring
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structures
U
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
range
U
قرار دادن متن در یک ترتیب معین
jump instruction
U
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
telecast
U
برنامه تلویزیونی
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
designs
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
design
U
پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
collated
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
collate
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
prints
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
collates
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
printed
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
print
U
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
televiewer
U
بیننده برنامه تلویزیونی
demonstrates
U
نشان دادن
exerts
U
نشان دادن
demonstrate
U
نشان دادن
exerting
U
نشان دادن
exerted
U
نشان دادن
exert
U
نشان دادن
indicate
U
نشان دادن
point
U
نشان دادن
indicated
U
نشان دادن
demonstrating
U
نشان دادن
to show up
U
نشان دادن
demonstrated
U
نشان دادن
show
U
نشان دادن
showed
U
نشان دادن
shows
U
نشان دادن
visions
U
یا نشان دادن
register
U
نشان دادن
registering
U
نشان دادن
introduce
U
نشان دادن
evince
U
نشان دادن
introduced
U
نشان دادن
evinced
U
نشان دادن
introduces
U
نشان دادن
evinces
U
نشان دادن
introducing
U
نشان دادن
evincing
U
نشان دادن
actuate
U
نشان دادن
vision
U
یا نشان دادن
showŠetc
U
نشان دادن
registers
U
نشان دادن
adumbrate
U
نشان دادن
ante
U
نشان دادن
run
U
نشان دادن
indicates
U
نشان دادن
imbody
U
نشان دادن
runs
U
نشان دادن
to put forth
U
نشان دادن
displayed
U
نشان دادن اطلاعات
display
U
نشان دادن اطلاعات
for crying out loud
<idiom>
U
نشان دادن عصبانیت
pretypify
U
قبلا نشان دادن
showdown
U
نمونه نشان دادن
displaying
U
نشان دادن اطلاعات
playoff
U
نشان دادن فیلم
playoffs
U
نشان دادن فیلم
cough up
<idiom>
U
بی تمایلی نشان دادن
exemplifies
U
بانمونه نشان دادن
by show of hands
U
با نشان دادن دست
exemplified
U
بانمونه نشان دادن
pragmatize
U
واقعی نشان دادن
televising
U
با تلویزیون نشان دادن
showdowns
U
نمونه نشان دادن
televises
U
با تلویزیون نشان دادن
televised
U
با تلویزیون نشان دادن
foreshown
U
از پیش نشان دادن
prefigured
U
از پیش نشان دادن
prefiguring
U
از پیش نشان دادن
prefigures
U
از پیش نشان دادن
prefigure
U
از پیش نشان دادن
blazes
U
باتصویر نشان دادن
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
blaze
U
باتصویر نشان دادن
televise
U
با تلویزیون نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit .
U
خودی را نشان دادن
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
blazed
U
باتصویر نشان دادن
exemplifying
U
بانمونه نشان دادن
adumbration
U
نشان دادن خلاصه
exemplify
U
بانمونه نشان دادن
measure
U
اندازه نشان دادن
responded
U
واکنش نشان دادن
to hang back
U
بیمیلی نشان دادن
rubricize
U
قرمز نشان دادن
emblems
U
با علایم نشان دادن
rubricate
U
قرمز نشان دادن
forcing
U
خشونت نشان دادن
emblem
U
با علایم نشان دادن
decorating
U
نشان یامدال دادن به
hang back
U
بی میلی نشان دادن
image
U
نشان دادن تصویر
graph
U
با نمودار نشان دادن
responds
U
واکنش نشان دادن
forces
U
خشونت نشان دادن
keep at something
U
پشتکار نشان دادن
impassibly
U
بی نشان دادن عاطفه
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
respond
U
واکنش نشان دادن
force
U
خشونت نشان دادن
decorate
U
نشان یامدال دادن به
emote
U
هیجان نشان دادن
decorates
U
نشان یامدال دادن به
react
U
واکنش نشان دادن
reacts
U
واکنش نشان دادن
lout
U
نفهمی نشان دادن
graphs
U
با نمودار نشان دادن
to be illustrative of
U
با عکس نشان دادن
displays
U
نشان دادن اطلاعات
louts
U
نفهمی نشان دادن
reacting
U
واکنش نشان دادن
reacted
U
واکنش نشان دادن
programs
U
برنامه دادن برنامه ریختن
program
U
برنامه دادن برنامه ریختن
emblematize
U
بطور کنایه نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
U
نشان دادن تمام احساسات
impassibly
U
بی نشان دادن احساس درد
you don't say
<idiom>
U
نشان دادن تعجب ازشنیدهها
indexes
U
نشان دادن بصورت الفبایی
picturing
U
سینما با عکس نشان دادن
picture
U
سینما با عکس نشان دادن
pictured
U
سینما با عکس نشان دادن
projected
U
فاهر کردن نشان دادن
index
U
نشان دادن بصورت الفبایی
pictures
U
سینما با عکس نشان دادن
projects
U
فاهر کردن نشان دادن
indexed
U
نشان دادن بصورت الفبایی
react
U
عکس العمل نشان دادن
representation
U
عمل نشان دادن چیزی
phew
U
برای نشان دادن بیزاری
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com