English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car? U چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
floorboard U کف اتوموبیل
floorboards U کف اتوموبیل
motor car U اتوموبیل
motor cars U اتوموبیل
mosfet U می گیرند
A private car. U اتوموبیل شخصی
To back up the car . U اتوموبیل راعقب زد
cycle car U اتوموبیل دوچرخهای
the car goes nice and fast U اتوموبیل بد نمیرود
permanent mold U قرار می گیرند
two seater U اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
To get into (ride in)a car . U سوار اتوموبیل شدن
The car had no licence ( number ) plate . U اتوموبیل بی نمره بود
He was run over by a car. U اتوموبیل اورازیر گرفت
To start (switch on ) the car (engine). U اتوموبیل راروشن کردن
The car ran over mylegs. U اتوموبیل از روی پایم رد شد
Our car was stuck in the U اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
Signal a car to stop . U علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
The car hasnt got enough pull for the uphI'll. U اتوموبیل سر با لائی را نمی کشد
It is a compact car. U اتوموبیل جمع وجوری است
Her car brushed mine . She rammed my car . U با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
Several cars collided. U چندین اتوموبیل بهم خوردند
Dont stick your head out of the car window. U سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
The police officer took down the car number . U افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
This is a very solid car. U این اتوموبیل خیلی محکم است
Let the car cool off. U بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
I intend to buy a car . U خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
The car in front is obstructintg us. U اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
This car is of Iranian make (manufacture). U این اتوموبیل ساخت ایران است
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. U ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
kettle holder U کهنهای که با ان کتری داغ رادردست گیرند
The car engine doesnt run ( work ) . U موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
New and used cars are sold here . U انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
This car is assembled in Iran. U این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) . U اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
This car wI'll do beautifully . U این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
pull over U اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
This car is heavy on petrol ( gas ) . U این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
of late U دراین روزها
in this connextion U دراین زمینه
here below U دراین جهان
in this p case U دراین موردبخصوص
hither and thither <idiom> U دراین سو وآن سو
hereabout U دراین حدود
In this case ( instance) . U دراین مورد
in this matter U دراین امر
unwarned exposed U یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
Car no. 6 is leading. U اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
In this day and age. U دراین دور وزمان
On this holy month. U دراین روز مبارک
In this holy month. U دراین ماه مبارک
there U دراین موضوع انجا
herein named U نامبرده دراین نامه
polypidom U ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
alizarin U ماده نارنجی یا قرمز رنگ که از ریشه روناس می گیرند
polypary U ساق یا پایهای که چندین مرجان روی ان قرار می گیرند
pin compatible U تراشه هایی که عملکردمشابهی دارند و می توانندبجای هم قرار گیرند
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
All the world and his wife were at this party . U هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
All the expenses. U دراین عکس خوب افتادید
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
he is an a. on that U سخن او دراین باره است
in the last fortnight U دراین پانزده روز گذشته
In this day and age. U دراین سال وزمانه ( امروزه )
of late years U دراین چند سال گذشته
planimeter U دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
the pilgrimage of life U زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
Did you make any profit in this deal ? U آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
simple shear U دراین برش تنش عمودی وجودندارد
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . U رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
Did you get anything out of this deal ? U دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
inulin U ماده نشاستهای که ازریشه زنجبیل شامی وبرخی گیاهان مرکب می گیرند
length U تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
suprapermafrost U ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
lengths U تعداد بیتهایی که به صورت افقی روی یک خط صفحه نمایش قرار می گیرند.
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the. <proverb> U مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
We have no vacant position ( opening ) in this company . U دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
There is nothing I can do about it. U از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
The surely clean you out in this nightclub . U دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
This shop deals in goods of all sorts . U دراین مغازه همه چیز معامله می شود
It this case , the purpose has been defeated . U دراین مورد نقض غرض شده است
trapezoidal distortion U اختلال تصویر که در آن خط وط عمودی در قابل لبههای افقی صفحه نمایش قرار می گیرند
ball printer U چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
interword spacing U فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
There are ine milion book (volumes)in this library. U دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
In this contract , there are no loopholes for either party . U دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
pyramiding U سیستم مدیریت هرمی حالتی که چندین شرکت تحت تملک یا اداره یک موسسه بزرگ قرار گیرند
click art U صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
priority U ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
priorities U ترتبی که وسایل جانبی مختلف که سیگنال وقفه فرستاده اند ,سرویس می گیرند , طبق اهمیت ضروریت آنها.
expansion unit U وسیلهای که به یک کامپیوترمتصل بوده و دارای سوکتهای اضافی است تا درون انها تخته مدارهای چاپی بتوانند قرار گیرند
splices U نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
spliced U نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splice U نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
splicing U نوار غیر مغناطیسی که در پشت دو انتهای نوار برای اتصال قرار می گیرند
home like U راحت
homelike U راحت
tranquility U راحت
cozy U راحت
cosy U راحت
cushier U راحت
cushiest U راحت
ease U راحت
eased U راحت
eases U راحت
easing U راحت
cosier U راحت
cuddly U راحت
beforehand U راحت
coziest U راحت
placid U راحت
cozies U راحت
cozier U راحت
cosiest U راحت
tranquillity U راحت
comfortable U راحت
comforted U راحت
cosiness U راحت
convenient U راحت
comforting U راحت
comforts U راحت
cosies U راحت
cosey U راحت
comfort U راحت
snug U راحت
cushy U راحت
The two cars had a head –on collision. U دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
straightest U راحت مرتب
snug U راحت واسوده
relieve U راحت کردن
relieving U راحت کردن
straight U راحت مرتب
straighter U راحت مرتب
sportswear U لباس راحت
to take one's rest U راحت کردن
break U راحت باش
Relax! U راحت باش!
wells U راحت بسیارخوب
relieves U راحت کردن
rest U راحت باش
show up <idiom> U راحت دیدن
rests U راحت باش
easy chair U صندلی راحت
easy chairs U صندلی راحت
well U راحت بسیارخوب
breaks U راحت باش
lay on your oars U راحت باش
to send to glory U راحت کردن
easy circumstances U زندگی راحت
to set at ease U راحت کردن
light handed U اسان راحت
aforehand U اماده راحت
accomodating U راحت موافق
parade rest U راحت باش
bed of roses U وضع راحت
stand easy U در جا راحت باش
indolence U راحت طلبی
commodiously U بطور راحت
to lie down U راحت کردن
cozily U بطور راحت
to be at ease U راحت نبودن
couthie U راحت ومطبوع
set at ease U راحت کردن
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
halt U راحت باش کردن
halted U راحت باش کردن
fall up U در جا راحت باش کردن
halts U راحت باش کردن
eased U اسودگی راحت کردن
eases U اسودگی راحت کردن
jettisoning U از شر چیزی راحت شدن
easing U اسودگی راحت کردن
jettisoned U از شر چیزی راحت شدن
jettison U از شر چیزی راحت شدن
accommodatingly U بطور موافق راحت
ease U اسودگی راحت کردن
cuddled U در بستر راحت غنودن
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
humane killer U تپانچه راحت کشی
jettisons U از شر چیزی راحت شدن
With an easy mind (conscience). U با خیال (وجدان ) راحت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com