English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
deferred credits U درامد پس افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disposable personal income U درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات
behind the times <idiom> U از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
gini coefficient U شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
unassuming U افتاده
old fashioned U از مد افتاده
mellows U جا افتاده
mellowing U جا افتاده
mellowed U جا افتاده
flagging U افتاده
mellow U جا افتاده
meek U افتاده
modest U افتاده
low U افتاده
fallen U افتاده
elliptic U افتاده
old hat U از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh U در هم افتاده
whacked U از پا افتاده
ripe U جا افتاده
out of date U از مد افتاده
footworn U از پا افتاده
downfallen U افتاده
crest fallen U افتاده
ripest U جا افتاده
riper U جا افتاده
whacked <adj.> U از پا افتاده
archaic <adj.> U از مد افتاده
back U بدهی پس افتاده
backs U بدهی پس افتاده
deferred U عقب افتاده
obsolete U ازکار افتاده
meshed U درهم جا افتاده
delayed U عقب افتاده
overlapping U رویهم افتاده
delayed U به تاخیر افتاده
seedy U از کار افتاده
lame duck U از کار افتاده
lame ducks U از کار افتاده
remotely U دور افتاده
banal U پیش پا افتاده
commonplace U پیش پا افتاده
prostrating U بخاک افتاده
prostrates U بخاک افتاده
prostrated U بخاک افتاده
outstandingly U عقب افتاده
outstanding U عقب افتاده
prostrate U بخاک افتاده
short of breath U از نفس افتاده
short winded U از نفس افتاده
recluses U دور افتاده
trite U پیش پا افتاده
slacks U جای افتاده یا شل
slackest U جای افتاده یا شل
slack U جای افتاده یا شل
recluse U دور افتاده
overlapping U روی هم افتاده گی
ordinary U پیش پا افتاده
deadline U از کار افتاده
deadlines U از کار افتاده
protrudent U بیرون افتاده
outland U دور افتاده
dowm U از کار افتاده
in register U روی هم افتاده
decurrent U پایین افتاده
cyma recta U موجی افتاده
proleptic U پیش افتاده
out-of-date <idiom> U از مد افتاده (دمد)
jugate U روی هم افتاده
impassionate U بهوس افتاده
demimonde U عقب افتاده
he fell prone U دمر افتاده
backward U عقب افتاده
hanging gale U اجاره پس افتاده
occurred <past-p.> U اتفاق افتاده
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
backwards U عقب افتاده
lowlier U صغیر افتاده
lowliest U صغیر افتاده
lowly U صغیر افتاده
long face U لب و لوچه افتاده
hors de combat U از کار افتاده
arrear U بدهی پس افتاده
outlying U دور افتاده
noneffective U از کار افتاده
not operationally ready U از کار افتاده
nutant U پایین افتاده
obvolute U رویهم افتاده
unassertive U افتاده حال
retarded U عقب افتاده
installed U از کار افتاده
unregarded U ازقلم افتاده
back rent U اجاره پس افتاده
backrent U اجارهء پس افتاده
compromised U به خطر افتاده
winded U از نفس افتاده
compromised U در خطراکتشاف افتاده
out of order U از کار افتاده
tatty U پیش پا افتاده
old hat U پیش پا افتاده
mity U کزم افتاده
copybook U پیشپا افتاده
with fingers interlocked U با انگشتان در هم افتاده
makings U درامد
proceeds U درامد
comings in U درامد
it wasprologue to the nextmove U درامد
prelusion U درامد
gainings U درامد
admissions U درامد
returning U درامد
revenue U درامد
income U درامد
returned U درامد
total income U درامد کل
total revenue U درامد کل
hatches U درامد
return U درامد
admission U درامد
hatched U درامد
hatch U درامد
returns U درامد
emoluments U درامد
means U درامد
remunerative U پر درامد
emolument U درامد
earnings U درامد
earning U درامد
Arrears of work . Back log of work . U کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries . U کشورهای عقب افتاده
outfield U مزرعه دور افتاده
leading current U شدت پیش افتاده
The coin is at the bottom of the pond . U سکه افتاده کف حوض
evader U دور افتاده از یکان
logjam U کارهای عقب افتاده
out of gear U ازدنده بیرون افتاده
arrear U دین عقب افتاده
inferior ovary U تخمدان پایین افتاده
allopatric U جداگانه اتفاق افتاده
back rent U کرایه عقب افتاده
pulled U شکسته شده افتاده
inferior calyx U کاسه پایین افتاده
interjacent U میانی در میان افتاده
self-effacing U باحیا افتاده فروتن
outback U جای دور افتاده
defeature U از شکل افتاده گی بیقوارگی
outpost U پاسگاه دور افتاده
to be out of luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
quotidian U روزمره پیش پا افتاده
well-worn U پیش پا افتاده معمولی
well worn U پیش پا افتاده معمولی
serotine U عقب افتاده دیر رس
sear U خشکیده از کار افتاده
outposts U پاسگاه دور افتاده
remote site U محل دور افتاده
slothful U دیرپای عقب افتاده
seedy U بتخم افتاده مندرس
back pay U حقوق عقب افتاده
arrears U بدهیهای عقب افتاده
stalled tank U تانک از کار افتاده
to have bad luck <idiom> U از اسب افتاده بودن
seared U خشکیده از کار افتاده
sears U خشکیده از کار افتاده
it proved false U دروغ درامد
it scaled kilograms U ده کیلوگرم درامد
flow of income U گردش درامد
flow of income U جریان درامد
fixed income U درامد ثابت
net income U درامد خالص
income leakage U کسر درامد
marginal revenue U درامد نهائی
marginal income U درامد نهائی
income analysis U تحلیل درامد
imputed income U درامد انتسابی
imperial decree U درامد نامشروع
immoral earning U درامد نامشروع
income and expenditure U درامد و هزینه
income consumption curve U منحنی درامد
illicit earning U درامد نامشروع
income determination U تعیین درامد
income leakage U نشت درامد
income per capita U درامد سرانه
incremental revenue U درامد نهائی
gross income U درامد ناخالص
imputed income U درامد ضمنی
personal income U درامد شخصی
supplementary income U درامد تکمیلی
tax revenue U درامد مالیاتی
temporary income U درامد موقتی
permanent income U درامد دائمی
relative income U درامد نسبی
per capita income U درامد سرانه
stream of income U جریان درامد
real income U درامد واقعی
revenue function U تابع درامد
revenue sharing U سهیم در درامد
psychic income U درامد بی دردسر
revenue sources U منابع درامد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com