Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
douse
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douses
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dousing
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
U
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
soak
U
دراب فرو بردن
soaks
U
دراب فرو بردن
submerges
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerged
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerging
U
دراب فرو بردن زیر اب کردن
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
to tip something into a container
[British E]
U
چیزی را در محفظه ای ریختن
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
overlapped
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
overlaps
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap
U
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
U
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
lead in
U
چیزی که به چیز دیگری منتهی شود
to exchange something
[for something]
U
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
U
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
To discover (realize, assess) something.
U
به چیزی پی بردن
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
percuss
U
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to capitalize/capitalise
[British English]
on something
U
سود بردن از چیزی
to profit from something
U
سود بردن از چیزی
to benefit from something
U
سود بردن از چیزی
make something do
U
با چیزی بسر بردن
decolo
U
رنگ چیزی را بردن
make do with something
U
با چیزی بسر بردن
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
cancel out
<idiom>
U
از بین بردن اثر چیزی
usenet
U
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
stale
U
تازگی وطراوت چیزی را از بین بردن
disfeature
U
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
overlaps
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlap
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
overlapped
U
جایی که چیزی بخشی از دیگری را بپوشاند یا در بخش داده روی هم قرا رگیرند
off print
U
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to shoot oneself in the foot
<idiom>
U
بدبکار بردن
[چیزی مربوط به خود شخص]
[اصطلاح]
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
cast pearls before swine
<idiom>
U
از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
good riddance to bad rubbish
<idiom>
U
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
submers
U
دراب فروبردن
wading
U
دراب راه رفتن
souse
U
دراب غوطه ورشدن
trim
U
موقعیت قایق دراب
emulsions
U
ذرات چربی دراب
trims
U
موقعیت قایق دراب
trimmest
U
موقعیت قایق دراب
natant
U
شناور یامتحرک دراب
emulsioning
U
ذرات چربی دراب
to bring grist to the mill
U
نان دراب دارد
emulsion
U
ذرات چربی دراب
emulsioned
U
ذرات چربی دراب
waded
U
دراب راه رفتن
wades
U
دراب راه رفتن
wade
U
دراب راه رفتن
sloshing
U
دراب چلپ وچلوپ کردن
bleb
U
حباب هوا دراب یاشیشه
there is nothing like leather
U
هر که نقش خویشتن بیند دراب
sloshes
U
دراب چلپ وچلوپ کردن
slosh
U
دراب چلپ وچلوپ کردن
trim
U
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
U
موقعیت تخته موج دراب
trims
U
موقعیت تخته موج دراب
stagnicolous
U
زندگی کننده دراب راکد
mountains influnce climate
U
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
adjusting to water
U
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
halobiont
U
موجود زیست کننده دراب شور
kill devil
U
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
ready solubility in water
U
امادگی برای زودحل شدن دراب
catamaran
U
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamarans
U
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
ducks and drakes
U
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
U
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
imbibed
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibing
U
تحلیل بردن فرو بردن
imbibes
U
تحلیل بردن فرو بردن
to push out
U
پیش بردن جلو بردن
imbibe
U
تحلیل بردن فرو بردن
masochism
U
لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
dabble
U
دراب شلپ شلپ کردن
dabbles
U
دراب شلپ شلپ کردن
dabbled
U
دراب شلپ شلپ کردن
dabbling
U
دراب شلپ شلپ کردن
strews
U
ریختن
to water
U
آب ریختن
spill
U
ریختن
strewn
U
ریختن
to take a cast of
U
ریختن
poured
U
ریختن
pour
U
ریختن
skink
U
ریختن
strew
U
ریختن
strewed
U
ریختن
yeild
U
ریختن
to take to one's legs
U
ریختن
strewing
U
ریختن
bestrew
U
ریختن
mew
U
پر ریختن
to inject into the bowels
U
ریختن
sheds
U
ریختن
besprinkle
U
ریختن
shedding
U
ریختن
shed
U
ریختن
cast concrete
U
ریختن
affution
U
ریختن
affuse
U
ریختن
mewing
U
پر ریختن
affose
U
ریختن
mewed
U
پر ریختن
dump
U
ریختن
birl
U
ریختن
grout
U
ریختن
infused
U
ریختن
disembogue
U
ریختن
spilled or spilt
U
ریختن
sands
U
شن ریختن
spills
U
ریختن
interfusion
U
در هم ریختن
sand
U
شن ریختن
interfuse
U
در هم ریختن
effuse
U
ریختن
infusing
U
ریختن
mixing
U
در هم ریختن
disassemble
U
به هم ریختن
pouring
U
ریختن
pours
U
ریختن
spilled
U
ریختن
infuses
U
ریختن
lave
U
ریختن
infuse
U
ریختن
spilling
U
ریختن
lash vi
U
ریختن
illapse
U
فرو ریختن
to pour out tea
U
چایی ریختن
vents
U
بیرون ریختن
vented
U
بیرون ریختن
venting
U
بیرون ریختن
vent
U
بیرون ریختن
inpour
U
بدرون ریختن
bottom pour
U
از زیر ریختن
weeps
U
اشک ریختن
to make hay of
U
روی هم ریختن
draft
U
از بشکه ریختن
bleed
U
خون ریختن
to rain tears
U
اشک ریختن
to shed tears
U
اشک ریختن
bollix
U
بهم ریختن
tun
U
دربشکه ریختن
emit
U
بیرون ریختن
topdress
U
سطحی ریختن
top pour
U
ریختن از بالا
top cast
U
ریختن از بالا
emits
U
بیرون ریختن
emitted
U
بیرون ریختن
void
U
بیرون ریختن
dust
U
ریختن پاشیدن
to tumble down
U
فرو ریختن
to spawn eggs
U
ریختن تخم
emitting
U
بیرون ریختن
bottle
U
دربطری ریختن
bottles
U
دربطری ریختن
dusts
U
ریختن پاشیدن
cast concrete
U
بتن ریختن
bleeds
U
خون ریختن
back up
U
معکوس ریختن
ecdysis
U
پوست ریختن
fob
U
بجیب ریختن
effuse
U
بیرون ریختن از
practise or tice
U
طرح ریختن
sand
U
ماسه ریختن شن
sands
U
ماسه ریختن شن
to break out
U
بیرون ریختن
encase in concrete
U
بتن ریختن
desquamate
U
پوست ریختن
dish out
U
در فرف ریختن
basket
U
درسبد ریختن
canning
U
درقوطی ریختن
back-up
U
معکوس ریختن
dusted
U
ریختن پاشیدن
can
U
درقوطی ریختن
die cast
U
ریختن فشاری
die cast
U
ریختن حدیدهای
cans
U
درقوطی ریختن
baskets
U
درسبد ریختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com