English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (634 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bears U تاثیر داشتن
bear U تاثیر داشتن
influencing U تاثیر کردن بر
afair U تاثیر کردن
influence U تاثیر کردن بر
impresses U تاثیر کردن بر
impressed U تاثیر کردن بر
influenced U تاثیر کردن بر
influences U تاثیر کردن بر
impressing U تاثیر کردن بر
impress U تاثیر کردن بر
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
effecting U تاثیر
forcibly U با تاثیر
influence U تاثیر
influxes U تاثیر
sensations U تاثیر
influenced U تاثیر
influence line U خط تاثیر
influences U تاثیر
influx U تاثیر
influencing U تاثیر
affection U تاثیر
sensation U تاثیر
semplice U بی تاثیر
forcefulness U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
effectiveness U تاثیر
hanks U تاثیر
hank U تاثیر
efficacy U تاثیر
impressiveness U تاثیر
effected U تاثیر
effect U تاثیر
field effect U با تاثیر میدانی
efficacity U درجه تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
effectiveness U میزان تاثیر
aerate U در تحت تاثیر
coefficient U ضریب تاثیر
efficiency U درجه تاثیر
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
coefficients U ضریب تاثیر
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
size effect U تاثیر اندازه
impressionability U تاثیر پذیری
impressional U تاثیر کننده
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
inductive influence U تاثیر القائی
influence value U ضریب تاثیر
influence value U ارزش تاثیر
touched U تحت تاثیر
effectiveness U تاثیر بخشی
aerating U در تحت تاثیر
aerates U در تحت تاثیر
efficacy U درجه تاثیر
aerated U در تحت تاثیر
wallydraigle U تاثیر پذیر
after-effect U تاثیر بعدی
after-effects U تاثیر بعدی
radius of influence U شعاع تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
impressible U تاثیر پذیر
vacillate U دل دل کردن تردید داشتن
vacillated U دل دل کردن تردید داشتن
vacillating U دل دل کردن تردید داشتن
vacillates U دل دل کردن تردید داشتن
edaphic U تحت تاثیر خاک
bacterization U تحت تاثیر باکتری
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
impress U : تحت تاثیر قراردادن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
action U تاثیر اثر جنگ
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
ship influence U تاثیر عبور کشتی
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
actions U تاثیر اثر جنگ
inhibits U باز داشتن و نهی کردن
withhold U مضایقه داشتن خودداری کردن
impounding U ضبط کردن نگه داشتن
withholding U مضایقه داشتن خودداری کردن
hold forth U پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibit U باز داشتن و نهی کردن
impounded U ضبط کردن نگه داشتن
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
aspiring U ارزو کردن اشتیاق داشتن
withholds U مضایقه داشتن خودداری کردن
impound U ضبط کردن نگه داشتن
embosom U بغل کردن عزیز داشتن
aspires U ارزو کردن اشتیاق داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
rages U غضب کردن شدت داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
raged U غضب کردن شدت داشتن
to feel fear U احساس ترس کردن [داشتن]
rage U غضب کردن شدت داشتن
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
partook U بهره داشتن طرفداری کردن
to keep off U دورنگاه داشتن دفع کردن
aspire U ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
impounds U ضبط کردن نگه داشتن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
informing U مستحضر داشتن اگاه کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
withheld U مضایقه داشتن خودداری کردن
informs U مستحضر داشتن اگاه کردن
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
shoots U درد کردن سوزش داشتن
To wish (long) for something. U آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
retains U ابقاء کردن نگاه داشتن
aspired U ارزو کردن اشتیاق داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
persuades U بران داشتن ترغیب کردن
persuade U بران داشتن ترغیب کردن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
persuading U بران داشتن ترغیب کردن
retaining U ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter U خرخر کردن زکام داشتن
entertains U سرگرم کردن گرامی داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
entertain U سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained U سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrates U نگاه داشتن تقدیس کردن
inform U مستحضر داشتن اگاه کردن
retain U ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate U نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating U نگاه داشتن تقدیس کردن
retained U ابقاء کردن نگاه داشتن
trut U اطمینان داشتن توکل کردن
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
affected U تحت تاثیر واقع شده
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
react U تحت تاثیر واقع شدن
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
tingling U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
aims U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
plays U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
aimed U قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotyping U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
avouch U مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotypes U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold U دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotype U یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim U قصد داشتن هدف گیری کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingle U سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
play U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
envisages U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged U انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
played U بازی کردن حرکت ازاد داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com