Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bears
U
تاثیر داشتن
bear
U
تاثیر داشتن
influencing
U
تاثیر کردن بر
afair
U
تاثیر کردن
influence
U
تاثیر کردن بر
impresses
U
تاثیر کردن بر
impressed
U
تاثیر کردن بر
influenced
U
تاثیر کردن بر
influences
U
تاثیر کردن بر
impressing
U
تاثیر کردن بر
impress
U
تاثیر کردن بر
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
lifemanship
U
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
effecting
U
تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
influence
U
تاثیر
influxes
U
تاثیر
sensations
U
تاثیر
influenced
U
تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
influences
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
influencing
U
تاثیر
affection
U
تاثیر
sensation
U
تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
hanks
U
تاثیر
hank
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
impressiveness
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
field effect
U
با تاثیر میدانی
efficacity
U
درجه تاثیر
efficacity
U
تاثیر سودمندی
effectiveness
U
میزان تاثیر
aerate
U
در تحت تاثیر
coefficient
U
ضریب تاثیر
efficiency
U
درجه تاثیر
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
coefficients
U
ضریب تاثیر
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
size effect
U
تاثیر اندازه
impressionability
U
تاثیر پذیری
impressional
U
تاثیر کننده
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
inductive influence
U
تاثیر القائی
influence value
U
ضریب تاثیر
influence value
U
ارزش تاثیر
touched
U
تحت تاثیر
effectiveness
U
تاثیر بخشی
aerating
U
در تحت تاثیر
aerates
U
در تحت تاثیر
efficacy
U
درجه تاثیر
aerated
U
در تحت تاثیر
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
after-effect
U
تاثیر بعدی
after-effects
U
تاثیر بعدی
radius of influence
U
شعاع تاثیر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
impressible
U
تاثیر پذیر
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
action
U
تاثیر اثر جنگ
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
actions
U
تاثیر اثر جنگ
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
tingling
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
in touch
<idiom>
U
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
simulate
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
plays
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
aimed
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
simulates
U
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotyping
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
stereotypes
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
withold
U
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
stereotype
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aim
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
file
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
tingle
U
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
to respect persons
U
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
play
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
played
U
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com