Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
young people
U
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
daughterhood
U
دخترها دخترجماعت
marriage
U
ازدواج پیمان ازدواج
marriages
U
ازدواج پیمان ازدواج
marriage
U
ازدواج
marriageable age
U
ازدواج
marriages
U
ازدواج
spousal
U
ازدواج
hymens
U
ازدواج
hymen
U
ازدواج
matrimony
U
ازدواج
mellows
U
رسیده
consummates
U
رسیده
mellowing
U
رسیده
mellowed
U
رسیده
mellow
U
رسیده
headed
U
رسیده
ripe
U
رسیده
consummating
U
رسیده
consummate
U
رسیده
ripest
U
رسیده
riper
U
رسیده
consummated
U
رسیده
marriage of convenience
U
ازدواج مصلحتی
dissolution of marriage
U
انحلال ازدواج
gamophobia
U
ازدواج هراسی
temporary marriage
U
ازدواج موقت
marriage bed
U
قباله ازدواج
affiance
U
پیمان ازدواج
matrimony
U
ازدواج نکاح
matrimonial
U
مربوط به ازدواج
marriages of convenience
U
ازدواج مصلحتی
marriage line
U
گواهینامه ازدواج
tie the knot
<idiom>
U
ازدواج کردن
to take to wife
U
ازدواج کردن با
wedder
U
ازدواج کننده
pop the question
<idiom>
U
تقاضای ازدواج
wive
U
ازدواج کردن
civil marriage
U
ازدواج محضری
civil marriages
U
ازدواج محضری
wedded
U
ازدواج کرده
wedded
U
وابسته به ازدواج
termination of marriage
U
فسخ ازدواج
marriage registry
U
دفتر ازدواج
married under a contract unlimited perio
U
ازدواج کردن
mesalliance
U
ازدواج با زیردستان
mismatch
U
ازدواج ناجور
misogamist
U
بیزار از ازدواج
misogamy
U
بیزاری از ازدواج
misogamy
U
ازدواج ستیزی
nullity of marriage
U
بطلان ازدواج
post nuptial
U
بعد از ازدواج
registration of marriage
U
ثبت ازدواج
A marriage of convenience .
U
ازدواج مصلحتی
premarital
U
پیش از ازدواج
matches
U
ازدواج زورازمایی
single
U
ازدواج نکرده
match
U
ازدواج زورازمایی
remarriage
U
ازدواج مجدد
intermarriage
U
ازدواج با خویشاوندان
joins
U
ازدواج کردن
remarriages
U
ازدواج مجدد
marries
U
ازدواج کردن
sole
U
ازدواج نکرده
soles
U
ازدواج نکرده
join
U
ازدواج کردن
joined
U
ازدواج کردن
marry
U
ازدواج کردن
knee high
U
بزانو رسیده
It's time
U
وقتش رسیده که
in wards
U
کالای رسیده
floor length
U
رسیده بکف
culminant
U
باوج رسیده
jack in office
U
رسیده است
in
U
:رسیده امده
in-
U
:رسیده امده
ripely
U
بطور رسیده
overripe
U
بسیار رسیده
over ripe
U
زیاد رسیده
imported
U
کالای رسیده
new come
U
تازه رسیده
new arrived
U
تازه رسیده
maturation
U
رسیده شدن
Inc
U
به ثبت رسیده
full-fledged
U
بالغ رسیده
fullest
U
بالغ رسیده
overdue
U
موعد رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
full
U
بالغ رسیده
approved
U
به تایید رسیده
approvingly
U
به تایید رسیده
climactic
U
باوج رسیده
full fledged
U
بالغ رسیده
import
U
کالای رسیده
importing
U
کالای رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
ban
U
اعلان ازدواج در کلیسا
matchmaker
U
دلال یا دلاله ازدواج
matchmakers
U
دلال یا دلاله ازدواج
marriage line
U
عقدنامه سند ازدواج
bans
U
اعلان ازدواج در کلیسا
celibacy
U
بی شوهری امتناع از ازدواج
adultery
U
بی دینی ازدواج غیرشرعی
nubile
U
قابل ازدواج و همسری
banning
U
اعلان ازدواج در کلیسا
newlywed
U
تازه ازدواج کرده
exogamy
U
ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy
U
رسم ازدواج قبیلهای
common law marriage
U
ازدواج غیر رسمی
break up of the a proposed marriage
U
به هم خوردن ازدواج احتمالی
breach of promise
U
شکستن پیمان ازدواج
nouveaux-riches
U
تازه بدوران رسیده
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
bequests
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
antemortem
U
مرگ زود رسیده
evaluation
U
ارزیابی اخبار رسیده
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
saturant
U
بحد اشباع رسیده
evaluations
U
ارزیابی اخبار رسیده
nouveau-riche
U
تازه بدوران رسیده
confirmation
U
تایید ازاطلاعات رسیده
raised to the purple
U
بپایه مترانی رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
U
جانم به لبم رسیده
on end
<idiom>
U
بنظر به پایان رسیده
letterboxes
U
جعبهی نامههای رسیده
letterbox
U
جعبهی نامههای رسیده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
bequest
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
indent
U
سفارش رسیده از خارج
indenting
U
سفارش رسیده از خارج
indents
U
سفارش رسیده از خارج
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
nouveau riche
U
تازه بدوران رسیده
parvenu
U
تازه بدوران رسیده
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
aggrieved
U
محنت رسیده مغموم
inwards
U
واردات کالای رسیده
grown
U
رسیده جوانه زده
intersection point
U
نقطه بهم رسیده
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
in law
U
خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
ask for a lady's hand
U
تقاضای ازدواج با بانویی کردن
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
extra-curricular
U
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
medical fitness for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
levirate
U
ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
hetaerism
U
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
physical capacity for marriage
U
قابلیت صحی برای ازدواج
annul a marriage
U
عقد ازدواج را فسخ کردن
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
patentee
U
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
it was at its height
U
به منتهای درجه رسیده بود
the story is at an end
U
استان به پایان رسیده است
it is high time to go
U
وقت رفتن رسیده است
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
paprika
U
میوه رسیده فلفل قرمز
paprica
U
میوه رسیده فلفل قرمز
feed water
U
اب رسیده به دیگ بخار ناو
he is up a gum tree
U
کاردبه استخوانش رسیده است
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
he has been put to his trumps
U
کاردبه استخوانش رسیده است
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains
<idiom>
U
اگر عقلم رسیده بود
syngraph
U
تنظیم کنندگان رسیده باشد
i am nat my last shifts
U
کارد به استخوانم رسیده است
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
to fix somebody up with somebody
[American E]
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
Congratrlation on your marriage .
U
ازدواج شما بسیار مبارک باشد
to get somebody paired off with somebody
U
دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
She married for love ,not for money .
U
بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
To marry below ones station.
U
با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
morganatic
U
ازدواج کننده باپست تراز خود
intermarriage
U
ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
sororate
U
رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
I have just received your letter.
U
کاغذت تازه به دستم رسیده است
irreducibility
U
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
backtell
U
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
upstart
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
embryonic membrane
U
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
Has a letter arrived for me?
U
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
haricots
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricot
U
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
the bill has come to maturity
U
وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature
U
وعده پرداخت برات رسیده است
upstarts
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
miscegenation
U
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com