Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 153 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sole arbitrator
U
داور منفرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
singular
U
منفرد
single
U
منفرد
unattached
U
منفرد
solitaires
U
منفرد
solitaire
U
منفرد
individualization
U
منفرد سازی
odd electron
U
الکترون منفرد
isolate
U
منفرد کردن
isolating
U
منفرد کردن
isolates
U
منفرد کردن
isolated footings
U
شالودههای منفرد
singular point
U
نقطه منفرد
single unit
U
یکان منفرد
singular matrix
U
ماتریس منفرد
single shot
U
گلوله منفرد
individual units
U
یکانهای منفرد یا مجزا
nonsingular matrix
U
ماتریس غیر منفرد
simm
U
مجموعه حافظه افزودنی منفرد
isolated pawn
U
پیاده ایزوله یا منفرد شطرنج
single in line memory module
U
مجموعه حافظه افزودنی منفرد
zoon
U
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
individualises
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
apostrophe
U
درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
apostrophes
U
درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
individualizing
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualised
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualized
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
haplosis
U
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
dot pitch
U
فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
multidrop line
U
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
judges
U
داور
referees
U
داور
refereeing
U
داور
judging
U
داور
judge
U
داور
arbitrators
U
داور
arbitrator
U
داور
judged
U
داور
marker
U
داور
umpires
U
داور
umpired
U
داور
umpire
U
داور
arbiters
U
داور
arbiter
U
داور
markers
U
داور
umpiring
U
داور
arbitator
U
داور
refereed
U
داور
juror
U
داور
referee
U
داور
jurors
U
داور
field judge
U
داور میدان
ump
U
کمک داور
referee's whistle
U
سوت داور
referee throw
U
پرتاب داور
referee stops contest
U
استوپ داور
placing judge
U
داور خط پایان
judicial arbitrator
U
داور قضائی
netcord umpire
U
داور تور
head linesman
U
داور خط کناری
net cord judge
U
داور تور
judicial arbitrator
U
داور قانونی
line official
U
داور خط تجمع
foot fault judge
کمک داور
umpire
U
داور مانور
arbiter
U
قاضی داور
arbiters
U
قاضی داور
umpire
U
کمک داور
umpired
U
داور مانور
umpired
U
کمک داور
umpires
U
کمک داور
umpiring
U
داور مانور
umpiring
U
کمک داور
referee
U
داور مسابقات
refereed
U
داور مسابقات
awards
U
رای داور
referees
U
داور مسابقات
refereeing
U
داور مسابقات
awarding
U
رای داور
awarded
U
رای داور
umpires
U
داور مانور
award
U
رای داور
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
refereed
U
داور بالای والیبال
umpires
U
سرداور داور مسابقات
jooshim
U
داور کنار تکواندو
umpiring
U
سرداور داور مسابقات
stop
U
استوپ داور بوکس
stopped
U
استوپ داور بوکس
stopping
U
استوپ داور بوکس
stops
U
استوپ داور بوکس
shushin
U
داور وسط کاراته
sole arbitrator
U
حکم یا داور انحصاری
umpire
U
سرداور داور مسابقات
the judgewas corrupted
U
داور به رشوه تطییع شد
umpired
U
سرداور داور مسابقات
justiciary
U
داور عالی رتبه
fukushin
U
کمک داور کاراته
referee
U
داور بالای والیبال
refereeing
U
داور بالای والیبال
dissent
U
مشاجره بر سر رای داور
refereeing
U
داور مسابقات شدن
aftereffect
U
اثر بعدی داور
dissents
U
مشاجره بر سر رای داور
referee
U
داور مسابقات شدن
dissented
U
مشاجره بر سر رای داور
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
deashim
U
داور وسط تکواندو
referees
U
داور بالای والیبال
refereed
U
داور مسابقات شدن
referees
U
داور مسابقات شدن
The referee blew for full-time.
U
داور سوت پایان بازی را زد.
protest
U
اعتراض به رای داور کشتی
protested
U
اعتراض به رای داور کشتی
backfield
U
جای بازیگر پشت داور
flagman
U
داور مخصوص تشخیص امتیاز
protests
U
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
U
اعتراض به رای داور کشتی
order of service
U
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
slow whistle
U
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
U
داور سخت گیر ورشوه خوار
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
referee's position
U
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
whisker
U
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
paddock judge
U
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspector
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspectors
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul
U
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector
U
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play
U
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicate
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
adjudicating
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
refereeing
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com