Perdic | داور قضائی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 136 (7 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	judicial arbitrator U	داور قضائی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	goal judge U	داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
	judicatory U	قضائی
	the long robe U	لباس قضائی
	circuits U	حوزه قضائی
	the long robe U	پیشه قضائی
	juridically U	از لحاظ قضائی
	judicially U	از نظر قضائی
	circuit U	حوزه قضائی
	gentlemen of the robe U	مردمان قضائی
	rogatory commission U	نیابت قضائی
	to seek or ask lagal a U	مشورت قضائی کردن
	judicial review U	تجدید نظر قضائی
	leading case U	نمونه یاسابقه قضائی
	competant judicial authority U	مقامات صلاحیت دار قضائی
	verderor U	متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
	to revisit a criminal case [judicial proceedings] U	یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
	verderer U	متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
	cognizance U	ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
	jurors U	داور
	refereeing U	داور
	arbitrators U	داور
	refereed U	داور
	judging U	داور
	arbitrator U	داور
	judged U	داور
	referees U	داور
	judge U	داور
	judges U	داور
	juror U	داور
	umpired U	داور
	umpire U	داور
	arbiters U	داور
	arbiter U	داور
	markers U	داور
	marker U	داور
	umpires U	داور
	arbitator U	داور
	referee U	داور
	umpiring U	داور
	referee's whistle U	سوت داور
	sole arbitrator U	داور منفرد
	judicial arbitrator U	داور قانونی
	ump U	کمک داور
	refereeing U	داور مسابقات
	referee throw U	پرتاب داور
	referee stops contest U	استوپ داور
	placing judge U	داور خط پایان
	netcord umpire U	داور تور
	net cord judge U	داور تور
	line official U	داور خط تجمع
	field judge U	داور میدان
	head linesman U	داور خط کناری
	foot fault judge	کمک داور
	award U	رای داور
	arbiters U	قاضی داور
	umpire U	داور مانور
	umpire U	کمک داور
	umpired U	داور مانور
	umpired U	کمک داور
	umpires U	داور مانور
	umpires U	کمک داور
	referee U	داور مسابقات
	umpiring U	داور مانور
	umpiring U	کمک داور
	arbiter U	قاضی داور
	awards U	رای داور
	referees U	داور مسابقات
	awarding U	رای داور
	awarded U	رای داور
	refereed U	داور مسابقات
	fukushin U	کمک داور کاراته
	umpiring U	سرداور داور مسابقات
	ground judge U	داور زمین شمشیربازی
	jooshim U	داور کنار تکواندو
	shushin U	داور وسط کاراته
	umpires U	سرداور داور مسابقات
	stopped U	استوپ داور بوکس
	sole arbitrator U	حکم یا داور انحصاری
	the judgewas corrupted U	داور به رشوه تطییع شد
	justiciary U	داور عالی رتبه
	stops U	استوپ داور بوکس
	umpired U	سرداور داور مسابقات
	stopping U	استوپ داور بوکس
	stop U	استوپ داور بوکس
	deashim U	داور وسط تکواندو
	refereeing U	داور مسابقات شدن
	referee U	داور مسابقات شدن
	referee U	داور بالای والیبال
	dissents U	مشاجره بر سر رای داور
	dissented U	مشاجره بر سر رای داور
	referees U	داور مسابقات شدن
	dissent U	مشاجره بر سر رای داور
	refereed U	داور مسابقات شدن
	refereed U	داور بالای والیبال
	referees U	داور بالای والیبال
	back judge U	داور در محوطه دفاعی
	refereeing U	داور بالای والیبال
	aftereffect U	اثر بعدی داور
	umpire U	سرداور داور مسابقات
	flagman U	داور مخصوص تشخیص امتیاز
	backfield U	جای بازیگر پشت داور
	protests U	اعتراض به رای داور کشتی
	protesting U	اعتراض به رای داور کشتی
	protest U	اعتراض به رای داور کشتی
	The referee blew for full-time. U	داور سوت پایان بازی را زد.
	protested U	اعتراض به رای داور کشتی
	slow whistle U	تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
	two U	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
	rhadamanthus U	داور سخت گیر ورشوه خوار
	The referee put a boycott on him . U	داور اورا از بازی محروم کرد
	referee's position U	اعلام کشتی در خاک از سوی داور
	twos U	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
	officiating U	بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
	patrol judge U	داور برج طول مسیر اسبدوانی
	officiates U	بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
	order of service U	سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
	officiated U	بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
	officiate U	بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
	inspector U	داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
	inspectors U	داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
	jump ball U	توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
	paddock judge U	داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
	technical foul U	خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
	chest protector U	لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
	appeal play U	تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
	adjudicate U	تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
	observer U	گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
	observers U	گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
	adjudicating U	تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
	adjudicates U	تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
	adjudicated U	تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
	refereeing U	در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
	referees U	در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
	referee U	در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
	refereed U	در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد