Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to mull a mull of
U
داغ کردن و امیختن باادویه و قند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
compound
U
: ترکیب کردن امیختن
attemper
U
نرم کردن امیختن
compounds
U
: ترکیب کردن امیختن
compounded
U
: ترکیب کردن امیختن
intermix
U
در هم امیختن با هم مخلوط کردن
mix
U
امیختن مخلوط کردن
mixes
U
امیختن مخلوط کردن
consolidation
U
درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
immingle
U
بهم امیختن مخلوط کردن
aluminum coating by spraying amalgamate
U
روکش الومینیوم کردن امیختن
womannize
U
زن صفت کردن مخنث کردن بازنان امیختن
premix
U
قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
admix
U
مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
interblend
U
در هم امیختن
blend
U
امیختن
interblend
U
امیختن
intermingle
U
با هم امیختن
amalgamate
U
امیختن
amalgamated
U
امیختن
incorporating
U
امیختن
incorporate
U
امیختن
amalgamates
U
امیختن
incorporates
U
امیختن
blends
U
امیختن
intermingled
U
با هم امیختن
synthesises
U
امیختن
synthesising
U
امیختن
synthesize
U
امیختن
mix
U
امیختن
synthesized
U
امیختن
synthesizes
U
امیختن
synthesised
U
امیختن
synthesizing
U
امیختن
immix
U
در هم امیختن
intermingling
U
با هم امیختن
intermingles
U
با هم امیختن
inosculate
U
امیختن
mixes
U
امیختن
meddle
U
امیختن
combining
U
امیختن
meddles
U
امیختن
intermixing
U
در هم امیختن
fuse
U
امیختن
mingle
U
امیختن
brew
U
امیختن
mingled
U
امیختن
brewed
U
امیختن
mingles
U
امیختن
mingling
U
امیختن
admix
U
امیختن
synthetize
U
امیختن
to stir up
U
امیختن
combines
U
امیختن
combine
U
امیختن
to alloy gold with copper
U
امیختن
amalgamating
U
امیختن
mell
U
امیختن
fused
U
امیختن
interlard
U
امیختن
brews
U
امیختن
meddled
U
امیختن
coalesce
U
بهم امیختن
coalesces
U
بهم امیختن
coalescing
U
بهم امیختن
carbonation
U
عمل امیختن با
coalesced
U
بهم امیختن
sulfuret
U
با گوگرد امیختن
immingle
U
درهم امیختن
interfusion
U
بهم امیختن
mixing in place
U
امیختن در جا مخلوط در جا
interlace
U
در هم امیختن در هم بافتن
oxygenize
U
با اکسیژن امیختن
intermix
U
بهم امیختن
inviscade
U
با چسب امیختن
interweave
U
باهم امیختن
plant mixing
U
امیختن در کارخانه
inviscate
U
باچیزچسبناک امیختن
interweaves
U
باهم امیختن
sulfurate
U
با گوگرد امیختن
womanize
U
بازنان امیختن
scramble
U
درهم امیختن
kneaded
U
سرشتن امیختن
folds
U
بهم امیختن
folded
U
بهم امیختن
fold
U
بهم امیختن
sentimentalize
U
با احساسات امیختن
scrambling
U
درهم امیختن
shuffle
U
بهم امیختن
shuffled
U
بهم امیختن
shuffles
U
بهم امیختن
shuffling
U
بهم امیختن
fuse
U
فیوزدارکردن امیختن
scrambles
U
درهم امیختن
scrambled
U
درهم امیختن
fused
U
فیوزدارکردن امیختن
kneading
U
سرشتن امیختن
kneads
U
سرشتن امیختن
oxygenating
U
اکسیژن امیختن
commingle
U
بهم امیختن
oxygenates
U
اکسیژن امیختن
oxygenated
U
اکسیژن امیختن
interwove
U
باهم امیختن
knead
U
سرشتن امیختن
carburet
U
باذغال امیختن
interweaving
U
باهم امیختن
oxygenate
U
اکسیژن امیختن
mixing
U
بهم زدن امیختن
sulfate
U
با اسید سولفوریک امیختن
grade
U
جورکردن باهم امیختن
loading
U
امیختن موادخارجی به شراب
conjugate
U
درهم امیختن توام
sulphate
U
با اسید سولفوریک امیختن
pepsinate
U
با جوهر گوارنده امیختن
grades
U
جورکردن باهم امیختن
interfuse
U
بهم امیختن افشاندن
sectarianize
U
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
insalivate
U
با خدو اغشتن با بزاق امیختن
barbarize
U
با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
miscibility
U
قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
lard to butter
U
جازدن کره بوسیله امیختن باچربی هاو روغنهای دیگرمانند پیه خوک
to puddle clay and sand
U
ازرس و ماسه گل ساختن ماسه و گل رس را بهم امیختن
roadmix
U
اختلاط در سر راه امیختن در راه
interosculate
U
بهم پیوستن بهم امیختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com