English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
monogyny U داشتن یک زن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks U نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
red U کسری داشتن حساب
redder U کسری داشتن حساب
reddest U کسری داشتن حساب
reds U کسری داشتن حساب
warehouse U در انبار نگه داشتن
warehouses U در انبار نگه داشتن
award U مقرر داشتن اعطا کردن
awarded U مقرر داشتن اعطا کردن
awarding U مقرر داشتن اعطا کردن
awards U مقرر داشتن اعطا کردن
file U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
filed U در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
gain U دستیابی داشتن به یک فایل
gained U دستیابی داشتن به یک فایل
gains U دستیابی داشتن به یک فایل
direct objects U اعتراض داشتن
indirect objects U اعتراض داشتن
object U اعتراض داشتن
objected U اعتراض داشتن
objecting U اعتراض داشتن
objects U اعتراض داشتن
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
acknowledges U وصول نامهای را اشعار داشتن
acknowledging U وصول نامهای را اشعار داشتن
simulate U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulates U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
simulating U شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
butt U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butted U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butts U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
remark U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarks U افهار داشتن افهار نظریه دادن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U معنی ومفهوم خاصی داشتن
mean U معنی داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meaner U معنی داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meanest U معنی داشتن
state U افهار داشتن افهارکردن
state- U افهار داشتن افهارکردن
stated U افهار داشتن افهارکردن
states U افهار داشتن افهارکردن
stating U افهار داشتن افهارکردن
put U تقدیم داشتن
puts U تقدیم داشتن
putting U تقدیم داشتن
list U خوش امدن دوست داشتن
stop U نگاه داشتن
stopped U نگاه داشتن
stopping U نگاه داشتن
stops U نگاه داشتن
shoot U درد کردن سوزش داشتن
shoots U درد کردن سوزش داشتن
sleeve U دراستین داشتن
sleeves U دراستین داشتن
supplied U عرضه داشتن
supply U عرضه داشتن
supplying U عرضه داشتن
save U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves U رهایی بخشیدن نگاه داشتن
reserve U نگه داشتن اختصاص دادن
reserves U نگه داشتن اختصاص دادن
reserving U نگه داشتن اختصاص دادن
lead U سوق دادن بران داشتن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
leads U سوق دادن بران داشتن
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
interlock U بهم ارتباط داشتن
interlocked U بهم ارتباط داشتن
interlocking U بهم ارتباط داشتن
interlocks U بهم ارتباط داشتن
smart U سوزش داشتن
smarted U سوزش داشتن
smarter U سوزش داشتن
smartest U سوزش داشتن
smarting U سوزش داشتن
smarts U سوزش داشتن
trust U اعتماد داشتن
trust U پشت گرمی داشتن به
trusted U اعتماد داشتن
trusted U پشت گرمی داشتن به
trusts U اعتماد داشتن
trusts U پشت گرمی داشتن به
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
bear U تاثیر داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
Other Matches
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
redolence U بو داشتن
to have possession of U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have f. U تب داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
having U داشتن
possessing U داشتن
lackvt U کم داشتن
possesses U داشتن
possess U داشتن
owns U داشتن
to be feverish U تب داشتن
want U کم داشتن
doubted U شک داشتن
lack U کم داشتن
have U داشتن
owning U داشتن
doubts U شک داشتن
lacked U کم داشتن
relieve U داشتن
lacks U کم داشتن
doubting U شک داشتن
relieving U داشتن
doubt U شک داشتن
relieves U داشتن
to hold a meeting U داشتن
wanted U کم داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
intercommon U داشتن
resembles U شباهت داشتن
possesses U در تصرف داشتن
exist U وجود داشتن
possessing U در تصرف داشتن
to be afraid [of] U ترس داشتن [از]
resembling U شباهت داشتن
stinks U تعفن داشتن
attends U حضور داشتن
exists U وجود داشتن
attend U حضور داشتن
abound with U فراوان داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
stink U تعفن داشتن
existed U وجود داشتن
possess U در تصرف داشتن
attending U حضور داشتن
contradict U تناقض داشتن با
concerns U اهمیت داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
concern U اهمیت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
lean U تمایل داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
leaned U تمایل داشتن
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
leans U تمایل داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
quake U لرزش داشتن
quaked U لرزش داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
correspond U رابطه داشتن
belongs U تعلق داشتن
belonged U تعلق داشتن
belong U تعلق داشتن
deserve U استحقاق داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
quaking U لرزش داشتن
liaise U بستگی داشتن
liaised U رابطه داشتن
quakes U لرزش داشتن
believes U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
believe U گمان داشتن
liaising U بستگی داشتن
liaising U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaises U رابطه داشتن
liaised U بستگی داشتن
abound in U فراوان داشتن
resembled U شباهت داشتن
play-act U نقش داشتن
trepan U تمایل داشتن
have butterflies in one's stomach U دلهره داشتن
have butterflies in one's stomach U اضطراب داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
stick up U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
bear on U نسبت داشتن
bestowon U ارزی داشتن
bipolarity U داشتن دو قطب
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
limps U سکته داشتن
undulated U نوسان داشتن
undulate U نوسان داشتن
dubitation U گمان شک داشتن
dubitation U تردید داشتن
eloign U دورنگاه داشتن از
abhor U ترس داشتن از
undulates U نوسان داشتن
bode U دلالت داشتن
bode U شگون داشتن
limping U سکته داشتن
limp U سکته داشتن
nettles U رنجه داشتن
nettle U رنجه داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
craves U اشتیاق داشتن
craved U اشتیاق داشتن
crave U اشتیاق داشتن
dehydrate U پسابش داشتن
dispateh U گسیل داشتن
dubitate U شک داشتن تردیدکردن
able U شایستگی داشتن
keep U نگاه داشتن
resemble U شباهت داشتن
play-acts U نقش داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
to think [of] U عقیده داشتن
to be there U وجود داشتن
differs U فرق داشتن
differing U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
differ U فرق داشتن
disguising U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
limped U سکته داشتن
amativeness U دوست داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
expect U چشم داشتن
retained U نگاه داشتن
to continue U دنباله داشتن
play-acting U نقش داشتن
play-acted U نقش داشتن
retains U نگاه داشتن
to follow U دنباله داشتن
retaining U نگاه داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com