English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
house of correction U دار التادیب
state criminals U مجرمین سیاسی
extradition U استرداد مجرمین
extradition of criminals U استرداد مجرمین
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
hammerlock U دست بند مجرمین
reformatory schools U کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
lock up U بازداشتگاه
lockup U بازداشتگاه
Brig U بازداشتگاه
concentration camp U بازداشتگاه
concentration camps U بازداشتگاه
detention center U بازداشتگاه
penitentiaries U بازداشتگاه
house of detention U بازداشتگاه
lockups U بازداشتگاه
penitentiary U بازداشتگاه
confinement facility U بازداشتگاه
concentration camps U بازداشتگاه اسرا
area confinement facility U بازداشتگاه منطقهای
barracoon U بازداشتگاه بردگان
concentration camp U بازداشتگاه اسرا
detention barrack U بازداشتگاه نظامی
pounds U بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
prison camps U بازداشتگاه بیرون شهر
pound U بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
Juvenile detention home [American E] U بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
attendance center [British E] U بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
prison camp U بازداشتگاه بیرون شهر
pounded U بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pounding U بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
disciplinary barracks U ندامتگاه بازداشتگاه نظامی
The victim had done nothing to incite the attackers. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
remand U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands U به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
concentration camp U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps U بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
internment camp U بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
stalag U بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
blacklists U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisting U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisted U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
hoosegow U زندان
house of correction U زندان
tollbooth U زندان
imprisonment U زندان
gaol U زندان
grate U زندان
hothouse U زندان
hothouses U زندان
bridewell U زندان
quod U زندان
qoud U زندان
tolbooth U زندان
presidio U زندان
grates U زندان
pokey U زندان
grated U زندان
calaboose U زندان
jailing U زندان
jails U زندان
prison U زندان
gaoled U زندان
jailed U زندان
gaoling U زندان
gaols U زندان
jail U زندان
slammer U زندان
dungeons U زندان
prisons U زندان
dungeon U زندان
state prison U زندان ایالتی
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
to cage up U در زندان افکندن
penology U اداره زندان
prison breaker U زندان گریز
prison breaking U زندان گریزی
put in jail U در زندان افکندن
solitary confinement U زندان انفرادی
solitary confinement U زندان مجرد
life sentence حکم زندان
to serve time U در زندان بسربردن
to break the prison U گریختن از زندان
sweatbox U زندان مجرد
state prison U زندان دولتی
prison camps U زندان صحرایی
serve time U در زندان به سر بردن
put in jail U به زندان انداختن
prison camp U زندان صحرایی
prisons U وابسته به زندان
cells U زندان انفرادی
wardens U رئیس زندان
confinement U زندان بودن
can U زندان کردن
canning U زندان کردن
cans U زندان کردن
cells U زندان تکی
black hole U زندان تاریک
black holes U زندان تاریک
warden U رئیس زندان
incarcerating U در زندان نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
prison U زندان کردن
prisons U زندان کردن
imprison U زندان کردن
prison U وابسته به زندان
imprisoning U زندان کردن
imprisons U زندان کردن
lockup U زندان کردن
lockups U زندان کردن
incarcerate U در زندان نهادن
incarcerated U در زندان نهادن
cell U زندان انفرادی
cell U زندان تکی
from out the prison U از توی زندان
disciplinary barracks U زندان دژبان
ward U سلول زندان
dunggeon U زندان زیرزمین
disprison U از زندان دراوردن
disciplinary segregation U زندان انضباطی
bagnio U زندان شرقی
house of d. U زندان موقتی
jailbreaks U فرار از زندان
close confinement U زندان انفرادی
confinement facility U تاسیسات زندان
jailbreak U فرار از زندان
disciplinary barracks U زندان انضباطی
wards U سلول زندان
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
oubliette U سیاه چال [در زندان]
governors U حاکم رئیس زندان
wards U حیاط محوطه زندان
dungeon U سیاه چال [در زندان]
ward U حیاط محوطه زندان
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
coop U اغل گوسفند زندان
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
governor U حاکم رئیس زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
prison psychosis U روان پریشی زندان
marshall U مارشال رئیس زندان
extra good time U وقت معافیت از زندان
extra good time U معافی مشروط از زندان
recommit U دوباره زندان کردن
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
bastille U زندان عمومی سابق در
breach of prison U جرم فرار از زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com