English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cationic U دارای کاتیون فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cation U کاتیون
super cation U ابر کاتیون
active U هدف فعال خط مشی فعال
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
snell U فعال
smacker U فعال
active U فعال
light footed U فعال
astir U فعال
energetic U فعال
go-ahead U فعال
sthenic U فعال
light foot U فعال
operational U فعال
strenuous U فعال
active cell U سل فعال
upped U فعال
commissioned <adj.> U فعال
smacking U فعال
upping U فعال
up U فعال
efective U فعال
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
actinic rays U اشعه فعال
spiritous U فعال زنده
active therapy U درمان فعال
operating personnel U پرسنل فعال
spirituous U فعال سرزنده
active force U نیروی فعال
activation U فعال سازی
kinetic energy U نیروی فعال
out of action U غیر فعال
optically active U فعال نوری
cycle stock U موجودی فعال
enthalpy U حرارت فعال
hot money U پول فعال
activate U فعال کردن
acting U فعال کاری
passive U غیر فعال
whip up <idiom> U فعال کردن
trig U فعال سرحال
come alive <idiom> U فعال ماندن
passives U غیر فعال
semiactive U نیمه فعال
active device U دستگاه فعال
inactive U غیر فعال
active vocabulary U واژگان فعال
active cell U سلول فعال
active lines U خطهای فعال
activated U فعال کردن
active mine U مین فعال
active program U برنامه فعال
active site U محل فعال
active carbon U کربن فعال
active site U موضع فعال
active U فعال کنشی
active installation U قسمت فعال
activates U فعال کردن
active element U عنصر فعال
active file U پرونده فعال
active file U فایل فعال
activating U فعال کردن
active hydrogen U هیدروژن فعال
active centers U مراکز فعال
active index U ایندکس فعال
active index U شاخص فعال
active center U مرکز فعال
active sonar U سونار فعال
active sonar U ردیاب فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
active absorption U جذب فعال
active installation U تاسیسات فعال
activator U فعال ساز
adrenergic U فعال شونده
activation barrier U سد فعال سازی
activation U فعال کردن
actuator U فعال کننده
actual output U بازداده فعال
active balance U مانده فعال
activate فعال کردن
active stock U موجودی فعال
active window U پنجره فعال
active avoidance U اجتناب فعال
active area U ناحیه فعال
active analysis U تحلیل فعال
activate U فعال کردن
surface active agents U مواد فعال در سطح
reactive power U توان غیر فعال
active database U پایگاه دادههای فعال
activation energy U انرژی فعال سازی
reactive current U جریان غیر فعال
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivate U دوباره فعال کردن
arm U خط وط وقفه فعال شده .
reactivates U دوباره فعال کردن
reactivating U دوباره فعال کردن
activated carbon U ذغال فعال شده
active zone of well U حوزه فعال چاه
activated charcoal U کربن فعال شده
activated charcoal U ذغال فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
go-getters U شخص فعال و زرنگ
go getter U شخص فعال و زرنگ
activated complex U کمپلکس فعال شده
activated diffusion U پخش فعال شده
activated sludge U لجن فعال شده
activated carbon U کربن فعال شده
active status U خط مشی فعال توپخانه
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
surfactants U مواد فعال در سطح
activities U فعال یا مشغول بودن
activity U فعال یا مشغول بودن
go-getter U شخص فعال و زرنگ
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
ce U تراشه فعال کننده
active labor force U نیروی کار فعال
absorbo cel U سلولوز فعال شده
pragmatic U فعال واقع بین
active sonar U رادار دریایی فعال
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
deactivating U غیر فعال کردن
pragmatics U فعال واقع بین
passive sonar U ردیاب غیر فعال
euchromatin U بخش فعال کروماتین
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
inactivate U غیر فعال کردن
overactive U فوق العاده فعال
deactivated U غیر فعال کردن
deactivate U غیر فعال کردن
idle money U پول غیر فعال
deactivates U غیر فعال کردن
passive element U یکان غیر فعال
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
lie by U غیر فعال باقی ماندن
activation U فعال شدن کنش وری
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat U در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com