Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
autonomous
U
دارای زندگی مستقل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
autonomous
U
دارای حکومت مستقل خودمختار
autonomous
U
دارای حکومت مستقل داخلی
sovereigns
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereign
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
low lived
U
دارای زندگی پست
luxurious
U
دارای زندگی تجملی
well off
U
دارای زندگی اسوده
endozoic
U
دارای زندگی دردرون جانور
coenobite
U
راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
podded
U
دارای زندگی اسوده یا تامین شده
multi window editor
U
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
separate
U
مستقل
autonomic
U
مستقل
independent
U
مستقل
stand alone
U
مستقل
solos
U
مستقل
solo
U
مستقل
separated
U
مستقل
absolute
مستقل
absolutes
U
مستقل
sovereign
U
مستقل
sovereigns
U
مستقل
landed a
U
مستقل
realty
U
مستقل
exogenous
U
مستقل
separates
U
مستقل
free-standing
U
مستقل
free
U
مستقل
mavericks
U
مستقل
frees
U
مستقل
freeing
U
مستقل
autocratic
U
مستقل
freed
U
مستقل
maverick
U
مستقل
freelance
U
مستقل
device independence
U
مستقل از دستگاه
separate brigade
U
تیپ مستقل
arguments
U
متغیر مستقل
independency
U
کشور مستقل
separate
U
یکان مستقل
argument
U
متغیر مستقل
single unit
U
یکان مستقل
separated
U
یکان مستقل
explanatory variable
U
متغیر مستقل
a stand-alone company
U
یک شرکت مستقل
entities
U
موسسه مستقل
a stand-alone computer
U
یک رایانه مستقل
garrison house
U
ساخلو مستقل
entities
U
موجودیت مستقل
separates
U
یکان مستقل
entity
U
موجودیت مستقل
entity
U
موسسه مستقل
machine independent
U
مستقل از ماشین
autonomous variable
U
متغیر مستقل
stand alone computer
U
کامپیوتر مستقل
separate company
U
گروهان مستقل
absolutes
U
مستقل استبدادی
autocracy
U
حکومت مستقل
independent state
U
دولت مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
U
مستقل بودن
individual units
U
یکانهای مستقل
independent variable
U
متغیر مستقل
autonomous consumption
U
مصرف مستقل
context free
U
مستقل از متن
detached
U
ستون مستقل
autonomous operation
U
عملیات مستقل
independent consultant
U
مشاور مستقل
semi independent
U
نیمه مستقل
self goverment
U
حکومت مستقل
to stand by oneself
U
مستقل بودن
independent equations
U
معادلات مستقل
separate battalion
U
گردان مستقل
separate battery
U
اتشبار مستقل
dependency
U
کشور غیر مستقل
monocracy
U
حکومت مستقل یا انفرادی
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
number of componentes
U
تعداد سازندههای مستقل
dependent state
U
دولت غیر مستقل
computer independent language
U
زبان مستقل کامپیوتری
dependencies
U
کشور غیر مستقل
free standing columns
U
ستونهای مستقل یا مجزا
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
independent variable
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
separations
U
مستقل شدن یکانها
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
separation
U
مستقل شدن یکانها
autonomous investment
U
سرمایه گذاری مستقل
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
territoriality
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
monarchic
U
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
autonomous investment
U
سرمایه مستقل از درامد ملی
pica
U
سیستم عامل مستقل از ماشین
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
stand-alone
<adj.>
U
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
on an arm's length basis
U
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
multicollinearity
U
هم خطی بین متغیرهای مستقل
territorialism
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
icca
U
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
standalone
U
سیستمی که مستقل کار میکند
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
diarchy
U
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
orthogonal
U
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
biont
U
واحد مستقل موجود زنده سلول
unit assembly
U
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
defacto recognition
U
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
dominion
U
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
independent
U
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
U
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length
U
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
plane
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planing
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
building blocks
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller
U
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
building block
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
duplication check
U
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
variable delivery pump
U
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
reentrant
U
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
libraries
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
portable
U
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
separates
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
modules
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
federal government
U
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
lives
U
زندگی
wile a
U
در زندگی
lives of great men
U
زندگی
living
U
زندگی
life
U
زندگی
eau de vie
U
اب زندگی
lifelines
U
خط زندگی
vivification
U
زندگی
habitance
U
زندگی
habitancy
U
زندگی
existence
U
زندگی
existences
U
زندگی
lifeline
U
خط زندگی
togetherness
U
زندگی با هم
vita
U
زندگی
SGML
U
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
lifetimes
U
دوره زندگی
standard of living
U
استاندارد زندگی
life of privation
U
زندگی در سختی
vital
U
وابسته به زندگی
single life
U
زندگی مجردی
standard of living
U
سطح زندگی
public life
U
زندگی سیاسی
bane
U
مخرب زندگی
firesides
U
زندگی خانگی
resident
<adj.>
U
محل زندگی
lives
U
دوران زندگی
domiciled
[law]
[politics]
<adj.>
U
محل زندگی
habits
U
زندگی کردن
habit
U
زندگی کردن
ever lasting life
U
زندگی جاویدان
cost of living
U
هزینه زندگی
public life
U
زندگی در سیاست
evening of life
U
شام زندگی
larks
U
روش زندگی
fireside
U
زندگی خانگی
lark
U
روش زندگی
marriage life
U
زندگی زناشویی
life
U
دوران زندگی
married life
U
زندگی زناشویی
Shame on you !
U
تف بر این زندگی
hutment
U
زندگی در کلبه
temporal life
U
زندگی موقت
monandry
U
زندگی با یک شوهر
monkery
U
زندگی راهبی
lifestyles
U
شیوهی زندگی
afterlife
U
زندگی پس از مرگ
facts of life
<idiom>
U
حقایق زندگی
pied-a-terre
U
جای زندگی
pieds-a-terre
U
جای زندگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com