English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wide angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle U دارای زاویه دید بیش از معمول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
semidouble U دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
unorthodox U دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
trigonous U دارای سه زاویه
triangular U سه گوشه دارای سه زاویه
sextant U زاویه یا قوس دارای 06 درجه
dogleg U :چیزی که دارای زاویه تنداست
non-directional design U طرح فراگیر [این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.]
deep stall U وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
graduated circle of an alidade U دایره مدرج زاویه یاب صفحه درجه دار زاویه سنج
longitudinal dihedral U اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
grivation U زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف دستگاه
an fitting U رابطهایی برای اتصال لولههای پخدار یا قیفی شکل که دارای زاویه 73 درجه میباشند و فاصلهای بین تمام شدن دندانه ها و شروع قسمت پخدار وجود دارد
entering angle U زاویه ورودی زاویه دخول
loss angle U زاویه تلف زاویه تلفات
angle of rotation U زاویه دوران زاویه چرخش
angle of repose U زاویه تعادل زاویه ارامش
angle of convergence U زاویه تقرب زاویه پارالاکس
declination U زاویه انحراف زاویه میل
bombing angle U زاویه پرتاب بمب زاویه پروازهواپیما در هنگام رها کردن بمب
distance angle U زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
constant angle arch dam U بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
usage U معمول
usages U معمول
usual U معمول
in vogue U معمول
going U معمول
in U معمول
in- U معمول
vogue U رسم معمول
as usual <idiom> U طبق معمول
in character <idiom> U مثل معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
out of the common U غیر معمول
by usage U یا معمول سابق
eccentrically U بطورغیر معمول
out of the ordinary U غیر معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
practice U معمول به عادت
enchorial U معمول متعارفی
to set in U معمول شدن
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
off season U ارزان تر از معمول
consuetudinary U عادی معمول
off the map U غیر معمول
usu U مخفف معمول
fashionably U مطابق معمول
to be in f. U معمول بودن
normal U هنجار معمول
undersized U کوچکتر از معمول
it is usual with him U معمول اوست
as usual U مطابق معمول
usual conditions U شرایط معمول
angle offset method U روش عکاسی تحت یک زاویه معین روش تهیه تصویراشیاء تحت یک زاویه
superelevation U تصحیح تکمیلی تراز توپ زاویه تصحیح زاویه پرش لوله توپ زاویه تصحیح تکمیلی تراز
parallactic angle U زاویه تقارب نصف النهارات زاویه تقارب
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
institution U رسم معمول عرف
price current U صورت نرخهای معمول
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
introductions U معمول سازی ابداع
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
introduction U معمول سازی ابداع
it is our usual p to U معمول ما این است که
quite the thing U مطابق بارسم معمول
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
gangling U بلند تراز حد معمول
habitualness U معمول بودن معتادیت
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
international practice U طریقه معمول به بین المللی
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
short U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shortest U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
shorter U تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
executive length course U زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
extra U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- U اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dry year U سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
characteristically U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness U توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristic U مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew U [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
gondola U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
gondolas U نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix U ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
mancipation U یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
apogee U زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
production run U اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
apex angle U زاویه راسی هدف زاویه راسی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
underdistance U روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment U حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois <adj.> U از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
grid magnatic angle U زاویه شبکه مغناطیسی زاویه انحراف شبکه مغناطیسی
angle of traverse U زاویه حرکت لوله در سمت زاویه سمت لوله
angle of arrival U زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
addressing U استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
angle U زاویه
cornering U زاویه
angle t U زاویه تی
angles U زاویه
locality U زاویه
pike U زاویه
localities U زاویه
corner U زاویه
angle of attack U زاویه تک
canton U زاویه
cantons U زاویه
isogonic line U خط هم زاویه
corners U زاویه
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
critical angle of attack U زاویه حمله
goniometry U زاویه سنجی
critical angle U زاویه بحرانی
goniometry U زاویه یابی
angle of approach U زاویه حاده
tail setting angle U زاویه نصب دم
angle of contact U زاویه تماس
dehedral angle U زاویه دو وجهی
angle of attack U زاویه حمل
angled U زاویه دار
contact angle U زاویه تماس
angle of convergence U زاویه انحراف
plane angle U زاویه مستوی
hour angle U زاویه ساعتی
center spuare U زاویه تمرکز
angle of elevation U زاویه درجه
angle of emergence U زاویه خارجی
splays U زاویه تاشو پخ
bragg angle U زاویه براگ
bond angle U زاویه پیوند
batter U ضریب زاویه
angle of cutting U زاویه تقاطع
clearance angle U زاویه ازاد
clinometer U زاویه یاب
angle of dip U زاویه میل
head stone U سنگ زاویه
angle of departure U زاویه صعود
helix angle U زاویه مارپیچ
working angle U زاویه موثر
coign U سنگ زاویه
wind angle U زاویه باد
splays U زاویه بازشو
declination U زاویه انحراف
facial angle U زاویه چهره
acute angled U زاویه حاده
angle of bevel U زاویه حاده
facial angle U زاویه دیدfascia
bevelled edge square U زاویه حاده
tilt angle U زاویه انحراف
inclination U زاویه میل
alidad U زاویه سنج
theodo;ite U زاویه سنج
deflection U زاویه انحراف
drift angle U زاویه سوق
deflections U زاویه انحراف
f.angte U زاویه وجهیه
spherical angle U زاویه مرکزی
transit phase angle U زاویه فازگذار
torsional angle U زاویه پیچشی
complementary U زاویه مکمل
entering angle U زاویه ورود
overlap angle U زاویه همپوشی
toe in U زاویه تو- این
orienting angle U زاویه توجیه
electrical angle U زاویه الکتریکی
solid angle U زاویه فضایی
bearing U زاویه حامل
pentangle U پنج زاویه
soild angle U زاویه فضایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com