English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3363 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
onion skin U پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
officially represented U دارای نماینده رسمی
colour U چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colours U چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
ring tailed U دارای حلقههای رنگی در دم
candy-striped U دارای نوارههای رنگی
lagate a latere U نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
commision agent U نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate U نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
dye sublimation printer U چاپگر رنگی باکیفیت بالا که تصاویری با پاشیدن قط عات رنگی روی کاغذ ایحاد میکند
fasciate U دارای راه راه رنگی
triads U 1-سه عنصر یا حرف یا بیت 2-شکل سه ضلعی که از نقاط فسفری رنگی قرمز و سبز وآبی در هر پیکسل درصفحه نمایش رنگی RGB تشکیل شده است
triad U 1-سه عنصر یا حرف یا بیت 2-شکل سه ضلعی که از نقاط فسفری رنگی قرمز و سبز وآبی در هر پیکسل درصفحه نمایش رنگی RGB تشکیل شده است
visiting correspondent U نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
loss leader U کالایی که با قیمت پایین
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader U کالایی که با ضرر فروخته میشود
duopoly U وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
leading articles U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading article U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
solid U رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids U رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
flotsam and jetsam U کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
dutiable goods U کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
lagan U کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
short lot U کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
transit duty U حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
cartels U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
goodliness U خوبی
admirableness U خوبی
agreeability U خوبی
Excellencies U خوبی
niceness U خوبی
agreeableness U خوبی
nicety U خوبی
niceties U خوبی
primeness U خوبی
charmingness U خوبی
Excellency U خوبی
wellness U خوبی
goodness U خوبی
a nice guy U مرد خوبی
fineness U لطافت خوبی
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
gracing U زیبایی خوبی
grace U زیبایی خوبی
the work was well paid U پول خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
graced U زیبایی خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
poverty is a good test U خوبی است
excellence U خوبی تفوق
as good as U بهمان خوبی
lambhood U بره خوبی
a nice guy U آدم خوبی
graces U زیبایی خوبی
epicurus U و خوبی است
our library is well stocked U خوبی دارد
bovarism U بوواری خوبی
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
maintain U به خوبی مراقبت شده
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
maintained U به خوبی مراقبت شده
maintains U به خوبی مراقبت شده
brand loyalty U وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
What find bath. U عجب حمام خوبی است
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
agent U نماینده
proxy U نماینده
delegated U نماینده
doers U نماینده
doer U نماینده
attorney U نماینده
representatives U نماینده
representative U نماینده
attorneys U نماینده
deputy U نماینده
deputies U نماینده
delegate U نماینده
indicatory U نماینده
indicant U نماینده
delegates U نماینده
delegating U نماینده
dept U نماینده
indicator U نماینده
agents U نماینده
representatives U نماینده ها
delegates U نماینده ها
depts U نماینده
agencies U نماینده
nominees U نماینده
nominee U نماینده
agency U نماینده
commissioner U نماینده
commissioners U نماینده
factors U نماینده
factor U نماینده
deligate U نماینده
mercantile agent U نماینده
proctor U نماینده
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
manufacturers' agent U نماینده سازنده
assignee U نماینده مامور
manufacturer's agent U نماینده سازنده
opostolic delegate U نماینده پاپ
check indicator U نماینده مقابله
by depty U بوسیله نماینده
sole agent U نماینده انحصاری
priority indicator U نماینده اولویت
manufacturers' agent U نماینده تولیدکننده
marker ship U کشتی نماینده
legates U نماینده پاپ
legate U نماینده پاپ
internunico U نماینده پاپ
expessive U حاکی نماینده
stack indicator U نماینده پشته
insurance agent U نماینده بیمه
Member of Parliament U نماینده مجلس
Members of Parliament U نماینده مجلس
walking delegate U نماینده سیار
election U انتخاب نماینده
deputations U نماینده نمایندگی
customs agent U نماینده گمرکی
deputy U وکیل نماینده
pathognomomical U نماینده ناخوشی
law agent U نماینده قضایی
permanent deligate U نماینده دایمی
deputation U نماینده نمایندگی
envoi U مامور نماینده
envoy U مامور نماینده
envoys U مامور نماینده
representative elements U عناصر نماینده
consular agent U نماینده کنسولی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com