English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
small minded U دارای ذوق واستعداد محدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
one idead U دارای فکر محدود
semipermanent U دارای مدت محدود
limitary U دارای قدرت محدود
hyperirritability U حساسیت واستعداد تحریک فوق العاده
do one's bit (part) <idiom> U کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
illmitable U محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight U جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
finite U محدود
limitary U محدود
indefinite U نا محدود
limit U محدود
incomprehensive U محدود
limiting U محدود
moderating U محدود
terminates U محدود
moderates U محدود
moderated U محدود
moderate U محدود
incomprehensible U نا محدود
ambient U محدود
terminated U محدود
limited access U محدود
indeterminable U نا محدود
limited U محدود
finte U محدود
lock step U محدود
terminate U محدود
circumscribed amnesia U یادزدودگی محدود
limit U محدود کردن
qualified U مقید محدود
narrow market U بازار محدود
stints U محدود کردن
qualified property U مالکیت محدود
limited editions U فرآوردهی محدود
stint U محدود کردن
inter play U حرکت محدود
containment U محدود نگاهداشتن
limited edition U کالای محدود
straightlaced U محدود درفشار
limited edition U چاپ محدود
bottomless U غیر محدود
straiten U محدود کردن
limited edition U فرآوردهی محدود
limited editions U چاپ محدود
catathymic amnesia U یادزدودگی محدود
qualificatory U محدود سازنده
qualifies U محدود کردن
peg down U محدود کردن
restricted U محدود الاستعمال
qualify U محدود کردن
contracted U مختصر محدود
limited editions U کالای محدود
sex limited U محدود به جنس
copyrighted U محدود به حق کپی
controlled war U جنگ محدود
restrict U محدود کردن
abounding U محدود کردن
limited power U اختیارات محدود
finitely U بطور محدود
restricting U محدود کردن
abounds U محدود کردن
straitlaced U محدود درفشار
limited objective U هدف محدود
limited integrator U انتگرال محدود
bound U مرز محدود
limited divorce U طلاق محدود
limited denied war U جنگ محدود
set out U محدود کردن
delimitate U محدود کردن
limitative U محدود کننده
restrainable U محدود ساختنی
delimitation U محدود ساختن
infinite U نا محدود بی اندازه
restriction U محدود کردن
restrictive U محدود کننده
abounded U محدود کردن
de escalation U محدود سازی
parochial U ناحیهای محدود
restrictions U محدود کردن
abound U محدود کردن
containment U محدود کردن
trammel U محدود ساختن
finite population U جامعه محدود
restrictive U محدود سازنده
limiting speed U سرعت محدود
confined equifer U سفره محدود
restricts U محدود کردن
limiter U محدود کننده
unbound U غیر محدود
confined U محدود شده
limiting size U اندازه محدود
finite integral U انتگرال محدود
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
autonomy U استقلال محلی محدود
corporations U شرکت بامسئولیت محدود
man U شبکه با گسترده محدود
limited war U جنگ محدود وموضعی
limiting factor U عامل محدود کننده
corporation U شرکت بامسئولیت محدود
limited liability company U شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company U شرکت با مسئولیت محدود
airspace restricted area U منطقه پرواز محدود
voltage limiter U محدود کننده ولتاژ
narrowed U محدود باریک کردن
incomprehensively U بطور غیرجامع یا محدود
narrower U محدود باریک کردن
narrowest U محدود باریک کردن
infintate U منفی و نا محدود ساختن
narrow mindedly U با فکر محدود متعصبانه
your vocabulary is limited U شما محدود است
i/o bound U محدود به ورودی خروجی
limited denied war U جنگ ناخواسته محدود
provincialism U عقایدوافکار محدود محلی
transfinite U خارج ازاعداد محدود
transfinite U ماوراء اعداد محدود
narrow U محدود باریک کردن
closed U مسابقه محدود به سن یاجنس
illimitable U نامحدود محدود نشدنی
partial jurisdiction U حق خود گردانی محدود
input limiter U محدود کننده ورودی
current limiter U محدود کننده جریان
mans U شبکه با گسترده محدود
rectilineal U محدود بخطوط راست
restriction U یک چیز محدود شده
restrictions U یک چیز محدود شده
finite element method U روش المان محدود
determinate U تعیین شده محدود
double limiter U محدود کننده مضاعف
restricted area U منطقه اتش محدود
locals U محدود بیک محل
local U محدود بیک محل
sinedie U تاتاریخ غیر محدود
compass U محدود کردن فهمیدن
determinative U محدود کننده صفت
extensive agricultuse U کشاورزی غیر محدود
blind bombing zone U منطقه بمباران محدود
limited access road U راه با ورودی محدود
controlled access road U راه با ورودی محدود
diode limiter U محدود کننده دیودی
stenophagous U غذای محدود خوار
narrowed U محدود کردن کوته فکر
local U مربوط به سیستم با دستیابی محدود
impales U محدود کردن میله کشیدن
limited access U دراری محدودیت مدارک محدود
restrictive trade practices U روشهای محدود کردن تجارت
copyright U محدود شده با قوانین کپی
copyrights U محدود شده با قوانین کپی
terminates U محدود کردن خاتمه یافتن
limitation clause U شرط محدود کردن مسئوولیت
terminated U محدود کردن خاتمه یافتن
closed interval U فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
narrower U محدود کردن کوته فکر
narrowest U محدود کردن کوته فکر
narrow U محدود کردن کوته فکر
open interval U فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
metropolitan area network U شبکه گسترده در مسافت محدود.
terminate U محدود کردن خاتمه یافتن
territorialization U محدود کردن بیک ناحیه
locals U مربوط به سیستم با دستیابی محدود
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
impaling U محدود کردن میله کشیدن
grid current limiting U محدود کردن جریان شبکه
impaled U محدود کردن میله کشیدن
impale U محدود کردن میله کشیدن
run length limited recording U ثبت محدود طول اجرا
rll U ثبت محدود طول اجرا
gagging U پوزه بند بستن محدود کردن
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
classed U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
class U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
circumscription U انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
time policy U بیمه نامه دریایی با مدت محدود
gag U پوزه بند بستن محدود کردن
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
gags U پوزه بند بستن محدود کردن
classing U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
classes U محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
gagged U پوزه بند بستن محدود کردن
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
an infinite verb U فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
illimitably U بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
peripheral U و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com