Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
syndactyl
U
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
syndacty
U
چسبیده انگشت
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
syndactyle
U
دارای دو یا چندانگشت بهم چسبیده
systylous
U
دارای خامههای بهم چسبیده
linter
U
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
consolidation
U
ادغام دو یاچند موسسه
ligature
U
دو یاچند حرف متصل بهم
mergers
U
یکی شدن دو یاچند شرکت
merger
U
یکی شدن دو یاچند شرکت
block
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocks
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
blocked
U
اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
bloc
U
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
dogfight
U
جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
blocs
U
جعبه قرقره اتحاد دو یاچند دسته بمنظورخاصی
tacit
U
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
dogfights
U
جنگ مابین دو یاچند نفر در گوشه تنگی
conglutinate
U
به هم چسبیده
sessile
U
چسبیده
clung
U
چسبیده
adhesive
U
چسبیده
adnascent
U
چسبیده
adhesives
U
چسبیده
skin-tight
U
چسبیده
stickit
U
چسبیده
close aboard
U
چسبیده به
coherent
U
چسبیده
waggonette
U
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
seried
U
بهم چسبیده
serried
U
بهم چسبیده
incompact
U
بهم چسبیده
skintight
U
بپوست چسبیده
skintight
U
چسبیده بتن
syndactylism
U
چسبیده انگشتی
adnate
U
بهم چسبیده
impacted
U
بهم چسبیده
coadunate
U
بهم چسبیده
sealed
U
محکم چسبیده
concrete
U
بهم چسبیده
adherents
U
بهم چسبیده
adherent
U
بهم چسبیده
holding company
U
شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
parabiotic twins
U
دوقلوهای بهم چسبیده
gomerulus
U
توده بهم چسبیده
adhering
U
بهم چسبیده بودن
adequateness
U
بهم چسبیده بودن
adhered
U
بهم چسبیده بودن
adhere
U
بهم چسبیده بودن
hide bound
U
پوست بتن چسبیده
Siamese twins
U
دوقلوهای بهم چسبیده
adheres
U
بهم چسبیده بودن
hidebound
U
پوست بتن چسبیده
zeeman
U
پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
siamese twin
U
یکی از دو قلوهای بهم چسبیده
jerkins
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
jerkin
U
کت چرمی مردانه که به تن چسبیده باشد
multipropellant
U
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
bulb angle
U
جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
flocculous
U
مانند دستههای پشم بهم چسبیده
flocculose
U
مانند دسته پشم بهم چسبیده کرکی
gyrus
U
لبه بهم چسبیده بین شیارهای مغز
plectognath
U
ماهی ای که ارواره زبرینش بکاسه سر چسبیده است
grape shot
U
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
lohmannizing
U
غوطه ور ساختن فلز درنمکهای ملقمه کننده و سپس روکش کردن انها توسط دو یاچند الیاژ پوشاننده محافظ
back slide
U
شناورشدن روی اب به پشت با بازوهای چسبیده به بدن وحرکت به عقب با فشار پا
voters
U
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
U
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
contention
U
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
contentions
U
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
spread eagle
U
سرخوردن با عقب اسکیتهای چسبیده بهم بجا گذاشتن میلههای 2 و 3 و 4 و 6 و 7 و01 بولینگ
estate in common
U
درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
musub duchi
U
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
key
O
کاغذی که روی کلیدهای صفحه کلید چسبیده میشود تا تابع خاص آنها را برای عملی بیان کنند
finger
U
انگشت
fingers
U
انگشت
digit
U
انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
adactylous
U
بی انگشت
dactyl
U
انگشت
digits
U
انگشت
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
epicyclic transmission
U
یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
marplot
U
انگشت به شیر زن
knuckle
U
بند انگشت
finger
U
انگشت زدن
little fingers
U
انگشت کوچک
knuckles
U
بند انگشت
conspicuous
U
انگشت نما
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
fingers
U
انگشت زدن
fingered
U
انگشت دار
soon koot
U
نوک انگشت
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
five finger
U
پنج انگشت
finger print
U
اثر انگشت
phalange
U
بند انگشت
digitate
U
انگشت دار
pollex
U
انگشت شست
digitiform
U
انگشت مانند
finger mark
U
اثر انگشت
pinkie
U
انگشت کوچک
sawison keut
U
نوک دو انگشت
pinky
U
انگشت کوچک
egregious
U
انگشت نما
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
dactylitis
U
اماس انگشت
fingered
U
انگشت مانند
to become a byword
U
انگشت نماشدن
cinqfoil
U
پنج انگشت
the ring finger
U
انگشت حلقه
the middle finger
U
انگشت میانه
the little finger
U
انگشت کهین
cinquefoil
U
پنج انگشت
medius
U
انگشت میان
medius
U
انگشت وسطی
middle finger
U
انگشت میان
rule of thumb
U
حساب انگشت
gazing stock
U
انگشت نما
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
potentilla
U
پنج انگشت
fingerprint
U
اثر انگشت
finger painting
U
نقاشی با انگشت
fingertip
U
نوک انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
fingertips
U
نوک انگشت
fingerprinting
U
اثر انگشت
ring finger
U
انگشت انگشتر
notoriety
U
انگشت نمایی
fingerprinted
U
اثر انگشت
ring fingers
U
انگشت انگشتر
forefingers
U
انگشت شهادت
the first or index finger
U
انگشت نشان
toenails
U
ناخن انگشت پا
forefinger
U
انگشت شهادت
index finger
U
انگشت نشان
index fingers
U
انگشت نشان
the first or index finger
U
انگشت شهادت
forefingers
U
انگشت نشان
fingerprints
U
اثر انگشت
forefinger
U
انگشت نشان
toenail
U
ناخن انگشت پا
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
indexed
U
نمودار انگشت سبابه
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
phalanges
U
استخوان انگشت گروه
little finger
U
انگشت کوچک دست
pinkie
U
انگشت کوچک دست
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
index
U
نمودار انگشت سبابه
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
finger play
U
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger print department
U
اداره انگشت نگاری
flagrant
U
انگشت نما رسوا
finger tapping
U
ضربه زنی با انگشت
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
knucklebone
U
استخوان بند انگشت
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
hitsu shiubi
U
مفصل انگشت وسط
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
pettitoes
U
چیز بی ارزش انگشت پا
notoriously
U
بطور انگشت نما
proverbialize
U
انگشت نما کردن
polydactyl
U
چند انگشتی پر انگشت
finger glass
U
فرف انگشت شوئی
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
phalange
U
استخوان انگشت یاپنجه
to make an e. of oneself
U
خود را انگشت نما کردن
toes
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toe
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
poke
U
فشار با نوک انگشت حرکت
phalangeal
U
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
pizzicato
U
با ضرب نوک انگشت یاناخن
poked
U
فشار با نوک انگشت حرکت
jams
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
pokes
U
فشار با نوک انگشت حرکت
jam
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
poking
U
فشار با نوک انگشت حرکت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
U
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
jammed
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
agnus castus
U
پنج انگشت فلفل بری
fingers
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
lumbrical
U
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com