English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8696 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
furnish U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing U دارای اثاثه کردن مجهز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
grates U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grated U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate U باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
dismantles U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantling U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantle U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
plenish U با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
dismantled U عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
staffed U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff U با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
imp U مجهز کردن
habilitate U مجهز کردن
equip U مجهز کردن
equipping U مجهز کردن
busk U مجهز کردن
equips U مجهز کردن
imps U مجهز کردن
tool U مجهز کردن
busks U مجهز کردن
busked U مجهز کردن
busking U مجهز کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
dight U اماده کردن مجهز کردن
reflectorize U مجهز به بازتابنده کردن
reflecterize U مجهز به بازتابنده کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
preparing U مهیا ساختن مجهز کردن
masts U دیرک بادکل مجهز کردن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
prepares U مهیا ساختن مجهز کردن
mast U دیرک بادکل مجهز کردن
grid U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grids U بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishing U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes U تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
well founded U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well found U کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
curbed U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing U محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
militarize U جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
thread U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
threads U دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
reman U دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
edges U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edge U : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
inflame U دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortifying U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
inflames U دارای اماس کردن ملتهب کردن
catalyze U دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
inflaming U دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortify U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortifies U دارای استحکامات کردن تقویت کردن
equipment U اثاثه
fittings U اثاثه
fixing U اثاثه
furniture U اثاثه
fittings and fixtures U اسباب و اثاثه
fixture U اثاثه ثابت
innervate U دارای پی کردن
upholstery U اثاثه یا لوازم داخلی
service U یکدست فروف اثاثه
luggage U جامه دان اثاثه
serviced U یکدست فروف اثاثه
fluoridate U دارای فلورید کردن
castellate U دارای استحکامات کردن
substantivize U دارای ماهیت کردن
varnish U دارای فاهرخوب کردن
tinkling U دارای طنین کردن
hydroxylate U دارای هیدروکسیل کردن
hydrogenate U دارای هیدروژن کردن
tooth U دارای دندان کردن
varnished U دارای فاهرخوب کردن
varnishes U دارای فاهرخوب کردن
embrasures U دارای منفذ کردن
personalize U دارای شخصیت کردن
bodies U دارای جسم کردن
varnishing U دارای فاهرخوب کردن
tinkles U دارای طنین کردن
transistorize U دارای ترانسیتور کردن
nationalizes U دارای ملیت کردن
nationalizing U دارای ملیت کردن
gift U دارای استعداد کردن
freckle U خال دارای کک مک کردن
nationalised U دارای ملیت کردن
nationalises U دارای ملیت کردن
nationalising U دارای ملیت کردن
gifts U دارای استعداد کردن
nitrogenize U دارای نیتروژن کردن
insoul U دارای روح کردن
indexes U :دارای فهرست کردن
tinkle U دارای طنین کردن
tinkled U دارای طنین کردن
crenellate U دارای کنگره کردن
nationalize U دارای ملیت کردن
crenelate U دارای کنگره کردن
populates U دارای جمعیت کردن
personifies U دارای شخصیت کردن
vitaminize U دارای ویتامین کردن
personified U دارای شخصیت کردن
populating U دارای جمعیت کردن
ensoul U دارای روح کردن
embrasure U دارای منفذ کردن
systemize U دارای همست کردن
zigzags U دارای پیچ و خم کردن
zigzagging U دارای پیچ و خم کردن
zigzagged U دارای پیچ و خم کردن
zigzag U دارای پیچ و خم کردن
index U :دارای فهرست کردن
potentialize U دارای استعداد کردن
personify U دارای شخصیت کردن
populate U دارای جمعیت کردن
indexed U :دارای فهرست کردن
body U دارای جسم کردن
whipstitch U دارای مرز کردن
rampart U دارای استحکامات کردن
vallum U دارای استحکامات کردن
personifying U دارای شخصیت کردن
principals U رئیس موسسه اثاثه ارثی
principal U رئیس موسسه اثاثه ارثی
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
bedevilled U دارای روح شیطانی کردن
wig U دارای گیس مصنوعی کردن
hyphenate U بوسیله خط دارای فاصله کردن
panes U دارای جام شیشه کردن
rehabilitate U دارای امتیازات اولیه کردن
bedevilling U دارای روح شیطانی کردن
ravines U دارای دره تنگ کردن
bedevils U دارای روح شیطانی کردن
ravine U دارای دره تنگ کردن
pane U دارای جام شیشه کردن
criss-crosses U دارای نقش چلیپایی کردن
wigs U دارای گیس مصنوعی کردن
flyspeck U دارای لکه مگس کردن
rehabilitated U دارای امتیازات اولیه کردن
granulate U دارای ذرات ریز کردن
bedevil U دارای روح شیطانی کردن
criss-cross U دارای نقش چلیپایی کردن
rehabilitating U دارای امتیازات اولیه کردن
criss-crossed U دارای نقش چلیپایی کردن
to p a thing person with athing U کسی را دارای چیزی کردن
reengine U دارای موتور تازه کردن
prong U دارای چنگک یا چنگال کردن
to p a thing for a person U کسی را دارای چیزی کردن
prongs U دارای چنگک یا چنگال کردن
tat U دارای حاشیه توری کردن
criss-crossing U دارای نقش چلیپایی کردن
fulcrum U دارای نقطه اتکاء کردن
methodize U دارای روش یاقاعدهای کردن
rehabilitates U دارای امتیازات اولیه کردن
sanitate U دارای لوازم بهداشتی کردن
bell U دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
woof U پارچه کتانی دارای پود کردن
bells U دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
retrench U دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
masterminded U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
motivates U تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminding U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind U دارای نبوغ فکری ابداع کردن
woofs U پارچه کتانی دارای پود کردن
substantialize U دارای وجود خارجی کردن یاشدن
motivate U تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivating U تهییج کردن دارای انگیزه شده
shoe U دارای کفش کردن نعل زدن به
motivated U تهییج کردن دارای انگیزه شده
russify U دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
shoes U دارای کفش کردن نعل زدن به
shoeing U دارای کفش کردن نعل زدن به
air condition U دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
systematize U دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
systemmatize U دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
tackles U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle U از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
in full fig U مجهز
accoutred U مجهز
accoutered U مجهز
acoutre U مجهز
armed U مجهز
equipped U مجهز
barded U مجهز
weaponed U مجهز
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com