English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
insured U کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
immovability U غیر منقولی
escheat U حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment U توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
to hand down U بارث گذاشتن
legates U بارث گذاشتن
matrolinous U بارث برنده
legate U بارث گذاشتن
heritable U بارث رسیدنی قابل توارث
heredity U رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financed U رسته دارایی دارایی
finance U رسته دارایی دارایی
financing U رسته دارایی دارایی
finances U رسته دارایی دارایی
devisor U کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
portfolios U دارایی
fortune U دارایی
financing U دارایی
possession U دارایی
finance U دارایی
portfolio U دارایی
finances U دارایی
financed U دارایی
holding U دارایی
fortunes U دارایی
estates U دارایی
asset U دارایی
property U دارایی
wealth U دارایی
pursed U دارایی
purses U دارایی
means U دارایی
purse U دارایی
estate U دارایی
pursing U دارایی
ripest U رسیده
ripe U رسیده
consummating U رسیده
consummates U رسیده
consummate U رسیده
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
headed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
consummated U رسیده
riper U رسیده
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
Chancellor of the Exchequer U وزیر دارایی
personalty U دارایی شخصی
ministry of f. U وزارت دارایی
fortune U دارایی ثروت
fortunes U دارایی ثروت
equities U دارایی شرکاء
equity U دارایی شرکاء
installation property U دارایی قسمت
money bag U دارایی دولت
current asset U دارایی جاری
intendant U پیشکار دارایی
assets U مایملک دارایی
current assets U دارایی جاری
thing U اسباب دارایی
temporality U دارایی دینوی
hab U داشتن دارایی
the furniture of ones pocket U دارایی جیب
inventory U دفتر دارایی
property tax U مالیات دارایی
private property U دارایی شخصی
personal state U دارایی منقول
liabilities and assets U بدهی و دارایی
financial agency U اداره دارایی
finance officer U افسر دارایی
finance office U اداره دارایی
finance ministry U وزارت دارایی
personal chattels U دارایی منقول
hereditament U دارایی غیرمنقول
Chancellors of the Exchequer U وزیر دارایی
assets and equities U دارایی ودیون
cham cell or of the e. U وزیر دارایی
possession U دارایی متصرفات
weal U ثروت دارایی
weals U ثروت دارایی
circulating asset U دارایی در گردش
to take an inventory of U صورت دارایی
circulating asset U دارایی جاری
capital goods U دارایی ثابت
It's time U وقتش رسیده که
over ripe U زیاد رسیده
overripe U بسیار رسیده
floor length U رسیده بکف
new arrived U تازه رسیده
new come U تازه رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
full fledged U بالغ رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
ripely U بطور رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in wards U کالای رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
climactic U باوج رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
in- U :رسیده امده
knee high U بزانو رسیده
maturation U رسیده شدن
approved U به تایید رسیده
import U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
full U بالغ رسیده
importing U کالای رسیده
fullest U بالغ رسیده
in U :رسیده امده
jack in office U رسیده است
Inc U به ثبت رسیده
culminant U باوج رسیده
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
church warden U متصدی دارایی کلیسا
personal chattels U دارایی شخصی منقول
personal property U دارایی شخصی منقول
finance U قسمت مالی یا دارایی
holding U دراختیار داشتن دارایی
immovable U دارایی غیر منقول
to come into a property U دارایی را بدست اوردن
draw up inventory U تنظیم صورت دارایی
disinvestment U خرج دارایی بی چیزی
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real property U دارایی غیر منقول
private property U دارایی شخصی بلامعارض
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
hereditaments U دارایی غیر منقول
property book U دفتر دارایی یکان
inventory U صورت دارایی موجودی
hotch U سرجمع کردن دارایی
belonging U متعلقات واموال دارایی
financing U قسمت مالی یا دارایی
jointure U دارایی مشترک زن و شوهر
dedicated assets U دارایی وقف شده
capital account U حساب دارایی وسرمایه
finances U قسمت مالی یا دارایی
financed U قسمت مالی یا دارایی
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
ripened U رسیده کردن یاشدن
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
inwards U واردات کالای رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
parvenu U تازه بدوران رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
ripens U رسیده کردن یاشدن
indent U سفارش رسیده از خارج
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
indenting U سفارش رسیده از خارج
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
intersection point U نقطه بهم رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
parvenus U تازه بدوران رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
grown U رسیده جوانه زده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
installation property book U دفتر دارایی قسمت یا یکان
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
assets U ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
inventorial U مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation U تطابق موجودی با دارایی یکان
appreciation U افزایش ارزش دارایی و موجودی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com