Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
brother in low
U
برادر شوهر شوهر خواهر باجناغ
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
uncles
U
شوهر عمه شوهر خاله
uncle
U
شوهر عمه شوهر خاله
brorher in law
U
برادر شوهر شوهر خواهر
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finance
U
رسته دارایی دارایی
financing
U
رسته دارایی دارایی
finances
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
joint
U
نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscribers
U
مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber
U
مشترک روزنامه وغیره مشترک
cooperative scorer
U
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
hubbies
U
شوهر
couple
U
زن و شوهر
coupled
U
زن و شوهر
couples
U
زن و شوهر
husband
U
شوهر
spouses
U
زن یا شوهر
spouse
U
زن یا شوهر
hub or hub by
U
شوهر
feme sole
U
زن بی شوهر
wedded
U
زن و شوهر
hubby
U
شوهر
trigamist
U
زن سه شوهر
mans
U
شوهر
bachelors
U
زن بی شوهر
man
U
شوهر
husbands
U
شوهر
bachelor
U
زن بی شوهر
pair
U
زن و شوهر
discovert
U
بی شوهر
bigamous
U
دارای دو زن یا دو شوهر
marries
U
شوهر دادن
monogamous
U
دارای یک زن یا یک شوهر
monandrous
U
دارای یک شوهر
fathers-in-law
U
پدر شوهر
polyandrist
U
زن چند شوهر
espouses
U
شوهر دادن
stepfathers
U
شوهر مادر
mother in low
U
مادر شوهر
father-in-law
U
پدر شوهر
monandry
U
زندگی با یک شوهر
monandry
U
اعتیاد به یک شوهر
espousing
U
شوهر دادن
father in law
U
پدر شوهر
cuckold
U
شوهر زن زانیه
cuckolded
U
شوهر زن زانیه
cuckolding
U
شوهر زن زانیه
cuckolds
U
شوهر زن زانیه
matron
U
زن شوهر دار
give in marriage
U
شوهر دادن
wed
U
زن یا شوهر دادن
married
U
شوهر دار
mother-in-law
U
مادر شوهر
marry
U
شوهر دادن
espouse
U
شوهر دادن
stepfather
U
شوهر مادر
marriageable
U
تنه شوهر
espoused
U
شوهر دادن
matrons
U
زن شوهر دار
polygamist
U
شوهر چند زن
brother in law
U
شوهر خواهر
step son
U
پسرزن یا شوهر
brothers-in-law
U
شوهر خواهر
brother-in-law
U
شوهر خواهر
mothers-in-law
U
مادر شوهر
sister in law
U
خواهر شوهر زن برادر
judicial separaion
U
جدایی زن و شوهر از نظرحقوقی
her much older husband
U
شوهر بسیار مسن تر از او
[زن]
mother in law
U
مادر شوهر نامادری
admetus
U
شوهر السس تیس
he got off his daughters
U
دخترهایش را شوهر داد
nubility
U
تنه شوهر بودن
polygamous
U
چند شوهر ه چندگان
privacy between husband and wife
U
خلوت بین زن و شوهر
step daughter
U
دختر اندر دخترزن یا شوهر
nephews
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
her next was a merchant
U
شوهر بعدی وی بازرگان بود
nephew
U
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
to wear breeches
U
بر شوهر خود مسلط بودن
pin money
U
پول جیبی شوهر به همسرش
to live like cat and dog
U
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
polyandric
U
چند شوهره وابسته بچند شوهر
polyandrous
U
چند شوهره وابسته بچند شوهر
wealth
U
دارایی
finances
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
means
U
دارایی
fortune
U
دارایی
financing
U
دارایی
finance
U
دارایی
pursing
U
دارایی
purses
U
دارایی
financed
U
دارایی
possession
U
دارایی
purse
U
دارایی
pursed
U
دارایی
estates
U
دارایی
estate
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
property
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
holding
U
دارایی
asset
U
دارایی
single a
U
زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
current asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
fortune
U
دارایی ثروت
possession
U
دارایی متصرفات
fortunes
U
دارایی ثروت
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
capital goods
U
دارایی ثابت
intendant
U
پیشکار دارایی
equity
U
دارایی شرکاء
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
thing
U
اسباب دارایی
property tax
U
مالیات دارایی
weals
U
ثروت دارایی
private property
U
دارایی شخصی
money bag
U
دارایی دولت
assets and equities
U
دارایی ودیون
personal chattels
U
دارایی منقول
weal
U
ثروت دارایی
personal state
U
دارایی منقول
personalty
U
دارایی شخصی
assets
U
مایملک دارایی
installation property
U
دارایی قسمت
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
circulating asset
U
دارایی جاری
hab
U
داشتن دارایی
to take an inventory of
U
صورت دارایی
financial agency
U
اداره دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
finance office
U
اداره دارایی
equities
U
دارایی شرکاء
circulating asset
U
دارایی در گردش
temporality
U
دارایی دینوی
inventory
U
دفتر دارایی
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
chaperon
U
زن شوهر دار یا کاملی که ازدختر جوانی مراقبت میکند
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
personal property
U
دارایی شخصی منقول
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
property book
U
دفتر دارایی یکان
real property
U
دارایی غیر منقول
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
immovable
U
دارایی غیر منقول
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
inventory
U
صورت دارایی موجودی
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
telegony
U
انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com