English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cut up rough U داد و بیداد راه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
outcry U بیداد
outcries U بیداد
cruelty U بیداد
oppression U بیداد
felling U مهیب بیداد گر
riot U داد و بیداد
felled U مهیب بیداد گر
fells U مهیب بیداد گر
brangle U داد و بیداد
fell U مهیب بیداد گر
rampage U داد و بیداد
rampages U داد و بیداد
rampaging U داد و بیداد
old womanish or manly U دادو بیداد کن
riots U داد و بیداد
injustices U ستم بیداد
rampaged U داد و بیداد
roisterer U داد و بیداد کن
injustice U ستم بیداد
rioted U داد و بیداد
rioting U داد و بیداد
wrangles U داد و بیداد مشاجره
brannigan U داد و بیداد جنجال
wrangle U داد و بیداد کردن
wrangling U داد و بیداد مشاجره
wrangles U داد و بیداد کردن
what is the row? U داد و بیداد سر چیست
vociferance U زوزه داد و بیداد
wrangle U داد و بیداد مشاجره
wrangled U داد و بیداد کردن
jangle U داد و بیداد غوغا
jangled U داد و بیداد غوغا
jangles U داد و بیداد غوغا
jangling U داد و بیداد غوغا
raise a dust U داد و بیداد کردن
wrangled U داد و بیداد مشاجره
wrangling U داد و بیداد کردن
to go on a drunken rampage U با مستی داد و بیداد کردن
wrangling U داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
Gangs of youths went on the rampage through the inner city. U دسته های جوانان با داد و بیداد از مرکز شهر رد شدند.
to lager-lout [British E] U در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن [اصطلاح روزمره]
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
thrust U انداختن
throwing U انداختن
spilled U انداختن
spill U انداختن
rut U خط انداختن
spilling U انداختن
ruts U خط انداختن
blobs U لک انداختن
blob U لک انداختن
jaculate U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
spills U انداختن
throw U انداختن
to let drop U انداختن
omitting U انداختن
omitted U انداختن
omits U انداختن
omit U انداختن
fells U انداختن
to leave out U انداختن
felling U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
to put back U پس انداختن
relegating U انداختن
to let fall U انداختن
hewn U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
to pick off U تک تک انداختن
to hew down U انداختن
to play a searchlight U انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
relegates U انداختن
felled U انداختن
sling U انداختن
deletes U انداختن
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
throws U انداختن
let fall U انداختن
fling U انداختن
leave out U انداختن
lay away U انداختن
slinging U انداختن
slings U انداختن
souse U انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
hurled U انداختن
hurl U انداختن
to draw lots U انداختن
flings U انداختن
flinging U انداختن
to skips over U انداختن
spilled or spilt U انداختن
lash vt U انداختن
overthrew U بر انداختن
launched U به اب انداختن
brush finish U خط انداختن
deracination U بر انداختن
hews U انداختن
hewed U انداختن
pilling U تل انداختن
prostrate U از پا انداختن
launches U به اب انداختن
deleting U انداختن
line U خط انداختن در
bottoms U ته انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
benite U به شب انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
launch U به اب انداختن
bottom U ته انداختن
lines U خط انداختن در
string U زه انداختن به
launching U به اب انداختن
delete U انداختن
hew U انداختن
floriate U گل انداختن در
emplace U جا انداختن
deleted U انداختن
hewing U انداختن
stagger U از پا انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
knock-up U از کار انداختن
trap U درتله انداختن
disfigure U از شکل انداختن
benite U درتاریکی انداختن
heave U کشیدن انداختن
heaved U کشیدن انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
pickles U ترشی انداختن
expel U بیرون انداختن
knock-ups U از کار انداختن
emasculate U از مردی انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
emasculating U از مردی انداختن
expels U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
knock up U از کار انداختن
expelled U بیرون انداختن
pickle U ترشی انداختن
trap U بدام انداختن
bowstring U طناب انداختن
to chop dowm a tree U درختی را انداختن
to bring any one to his knees U کسیرابلابه انداختن
deactivate U از اثر انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivating U از اثر انداختن
entrap U تله انداختن
entrapped U بدام انداختن
entrapped U تله انداختن
entrapping U بدام انداختن
entrapping U تله انداختن
fools U دست انداختن
shade U سایه انداختن
shades U سایه انداختن
trapping U تله انداختن
break down U ازاثر انداختن
entrap U بدام انداختن
bullyrag U دست انداختن
shadings U سایه انداختن
trap U در تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurates U براه انداختن
inaugurating U براه انداختن
to cut the painter U جدایی انداختن
entraps U بدام انداختن
disables U از کار انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
immobilised U از رواج انداختن
to lay hands on U دست انداختن بر
immobilises U از رواج انداختن
overcast U سایه انداختن
immobilising U از رواج انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com