English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To kick up a row. To raise hell. To make a scene. U داد وبیداد را ؟ انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fussier U داد وبیداد کن
rowdy U داد وبیداد کن
scrimmage U داد وبیداد
broil U داد وبیداد
broiling U داد وبیداد
broils U داد وبیداد
free for all U داد وبیداد
broiled U داد وبیداد
fussiest U داد وبیداد کن
fussy U داد وبیداد کن
scrimmages U داد وبیداد
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
jangles U داد وبیداد کردن
habble U داد وبیداد کردن
termagant U داد وبیداد کن پتیاره
uproar U داد وبیداد غریو
jangle U داد وبیداد کردن
habble U داد وبیداد مشاجره
jangled U داد وبیداد کردن
jangling U داد وبیداد کردن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down U پایین انداختن انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
to skips over U انداختن
throw U انداختن
omit U انداختن
to hew down U انداختن
throwing U انداختن
string U زه انداختن به
throws U انداختن
thrust U انداختن
thrusting U انداختن
thrusts U انداختن
rut U خط انداختن
fling U انداختن
flinging U انداختن
omits U انداختن
omitted U انداختن
slings U انداختن
deleting U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
omitting U انداختن
overthrows U بر انداختن
overthrown U بر انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrew U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
ruts U خط انداختن
to leave out U انداختن
pilling U تل انداختن
hurled U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
fells U انداختن
hews U انداختن
hewing U انداختن
hurls U انداختن
hewed U انداختن
hew U انداختن
fell U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
hurl U انداختن
to let drop U انداختن
flings U انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
to put back U پس انداختن
to let fall U انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
spilling U انداختن
spills U انداختن
to play a searchlight U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
launched U به اب انداختن
relegating U انداختن
leave out U انداختن
let fall U انداختن
deletes U انداختن
emplace U جا انداختن
line U خط انداختن در
lines U خط انداختن در
run home U جا انداختن
retroject U پس انداختن
launching U به اب انداختن
relegates U انداختن
floriate U گل انداختن در
launch U به اب انداختن
jaculate U انداختن
spilled or spilt U انداختن
lash vt U انداختن
launches U به اب انداختن
lay away U انداختن
relegate U انداختن
relegated U انداختن
deracination U بر انداختن
benite U به شب انداختن
to draw lots U انداختن
souse U انداختن
hewn U انداختن
prostrate U از پا انداختن
brush finish U خط انداختن
stagger U از پا انداختن
inveigles U بدام انداختن
embroils U به نزاع انداختن
suspending U به تعویق انداختن
sire U نیا پس انداختن
sired U نیا پس انداختن
moults U پوست انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
inveigling U بدام انداختن
moult U پوست انداختن
embroiling U به نزاع انداختن
deforming U ازشکل انداختن
hindering U بتاخیر انداختن
deform U ازشکل انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
molts U پوست انداختن
nauseate U از رغبت انداختن
moulted U پوست انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
to throw up the sponge U سپر انداختن
embroil U به نزاع انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
immobilize U از رواج انداختن
interjecting U درمیان انداختن
to throw off U دور انداختن
slobbered U دهان را اب انداختن
slobber U دهان را اب انداختن
interjects U درمیان انداختن
demoralised U ازروحیه انداختن
demoralises U ازروحیه انداختن
demoralising U ازروحیه انداختن
demoralize U ازروحیه انداختن
demoralized U ازروحیه انداختن
demoralizes U ازروحیه انداختن
demoralizing U ازروحیه انداختن
dismount U ازفرماندهی انداختن
dismounting U ازفرماندهی انداختن
dismounts U ازفرماندهی انداختن
to throw in the towel U لنگ انداختن
slobbering U دهان را اب انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
To cast a shadow . U سایه انداختن
sires U نیا پس انداختن
siring U نیا پس انداختن
hinder U بتاخیر انداختن
hindered U بتاخیر انداختن
hinders U بتاخیر انداختن
interject U درمیان انداختن
immobilising U از رواج انداختن
interjected U درمیان انداختن
immobilises U از رواج انداختن
inveigled U بدام انداختن
inveigle U بدام انداختن
To make mischief. To stir up trouble. U شرراه انداختن
immobilised U از رواج انداختن
to throw out U بیرون انداختن
knock-ups U از کار انداختن
trap U درتله انداختن
disfigures U از شکل انداختن
trap U در تله انداختن
inaugurate U براه انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
inaugurated U براه انداختن
inaugurates U براه انداختن
miscast U بناحق انداختن
inaugurating U براه انداختن
To cast a shadow. U سایه انداختن
To launch a ship (boat). U کشتی به آب انداختن
deactivate U از اثر انداختن
deactivated U از اثر انداختن
deactivates U از اثر انداختن
trap U بدام انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
pickles U ترشی انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com