Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leet
U
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biannual
U
سالی دوبار دوسال یکبار
She comes here once in a blue moon .
U
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
semimonthly
U
دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
on six mounth scredit
U
با ششماه وعده
forensic
U
دادگاهی
chancery
U
دادگاهی که chancellor lord
open court
U
دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
marshalsea
U
دادگاهی که marshal knightبر ان ریاست داشت
e. of pleas
U
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
court of record
U
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
drouth
U
خشک سالی
per annum
U
هر سالی سالیانه
famine
U
تنگ سالی
biyearly
U
سالی دوبار
famines
U
تنگ سالی
rogatory
U
احاله رسیدگی به قضیه مطروحه به دادگاهی غیر از محکمه مطروح فیه
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
semiannual
U
شش ماهه نصف سالی
droughts
U
خشک سالی تنگی
novennial
U
نه سالی به نه سال رخ دهنده
drought
U
خشک سالی تنگی
remontant
U
سالی دوبارگل دهنده
the year in question
U
سالی که مورد بحث است
All the year round. Yes in year out .
U
سالی دوازده ماه ( هر سال )
etesian
U
سالی یک مرتبه واقع شونده
feu
U
تیول
vassalage
U
تیول
fief
U
تیول
fiet
U
تیول
fiefs
U
تیول
feudality
U
تیول
proboscidean or ian
U
خرطوم داران
vertebrata
U
مهره داران
farmers
U
مزرعه داران
arthropoda
U
بند داران
ctenophora
U
شانه داران
men of property
U
ملک داران
moneyed interest
U
پول داران
the faithful
U
ایمان داران
ctenophore
U
شانه داران
wet year
U
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
I've been doing it for nine years.
U
من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
dry year
U
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
feudatory
U
صاحب تیول
feoffee
U
تیول دار
feoffee
U
گیرنده تیول
feoffment
U
واگذاری تیول
feudary
U
صاحب تیول
feoffer
U
تیول بخش
feoffment
U
سندواگذاری تیول
enfeoff
U
تیول بخشیدن
infeudation
U
واگذاری به تیول
feudal
U
تیول گرای
feudalism
U
تیول گرایی
liege
U
صاحب تیول
seignior
U
صاحب تیول
feoffor
U
تیول بخش
thallophyte
U
از جنس ریسه داران
riflecorps
U
تفنگ داران داوطلب
joint tenants
U
اجاره داران مشترک
euciliate
U
مژه داران حقیقی
intervertebral
U
بین مهره داران
feudatory
U
تابع شرایط تیول
mansion house
U
خانه صاحب تیول
feudal
U
وابسته به تیول فئودال
seigniorial
U
وابسته بصاحب تیول
lord paramount
U
صاحب تیول عمده
class q allotment
U
کسورات حق مسکن درجه داران
troop housing
U
کوی درجه داران یا افراد
proboscidean
U
وابسته بخرطوم داران عاجدار
naris
U
سوراخ بینی مهره داران
proboscidian
U
وابسته بخرطوم داران عاجدار
centrum
U
مرکز بدن مهره داران
afoot
U
برپا
manor house
U
خانه ارباب یا صاحب تیول
manor houses
U
خانه ارباب یا صاحب تیول
walker cup
U
مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
toe
U
انگشت پای مهره داران جای پا
Wall Street
U
مرکز بانکها و سرمایه داران نیویورک
toes
U
انگشت پای مهره داران جای پا
rise and shine
U
فرمان برپا
set up
U
برپا کردن
raises
U
برپا داشتن
erecting
U
برپا کردن
erect
U
برپا کردن
erections
U
برپا کردن
erection
U
برپا کردن
erects
U
برپا کردن
rig
U
برپا کردن
rigged
U
برپا کردن
emplacement
U
برپا کردن
rigs
U
برپا کردن
raise
U
برپا داشتن
erected
U
برپا کردن
seigniorage
U
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
feudally
U
به ترتیب ملوک الطوایف بطور تیول
seignorage
U
حق الضرب حق ویژه ارباب صاحب تیول
quitrent
U
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
premaxilla
U
استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
ctenophoran
U
وابسته بشانه داران جانور شانه دار
foundering
U
برپا کننده موسس
to pull caps
U
هایهو برپا کردن
foundered
U
برپا کننده موسس
re establish
U
دوباره برپا کردن
founder
U
برپا کننده موسس
founders
U
برپا کننده موسس
encamped
U
خیمه برپا کردن
set up
U
برپا کردن برپایی
encamping
U
خیمه برپا کردن
encamps
U
خیمه برپا کردن
waged
U
جنگ برپا کردن
encamp
U
خیمه برپا کردن
juryrig
U
برپا کردن موقت
wages
U
جنگ برپا کردن
waging
U
جنگ برپا کردن
wage
U
جنگ برپا کردن
feudalization
U
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
vassal
U
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
vassals
U
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند
reefers
U
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
reefer
U
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
stalag
U
بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
to raise a monument
U
برپا کردن بنای یادگاری
germinal area
U
قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
baltic exchange
U
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
once in a whiled
U
یکبار
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
subinfeudate
U
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
yaght club
U
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
TAN
[Transaction authentication number]
U
رمز یکبار مصرف
write once read many
U
یکبار نویس
once
U
فقط یکبار
semiannual
U
شش ماه یکبار
once
U
یکبار دیگر
this once
U
همین یکبار
septan
U
هفت وز یکبار
that once
U
همین یکبار
throwaway
U
یکبار مصرف
sexennial
U
شش سال یکبار
triennial
U
هر سه سال یکبار
trimonthly
U
هر سه ماه یکبار
triweekly
U
هر سه هفته یکبار
sextan
U
6 روز یکبار
Every now and then . Occassionally .
U
هر چند یکبار
quatrerly
U
سه ماه یکبار
biweekly
U
دوهفته یکبار
horary
U
هرساعت یکبار
weekly
U
هفتهای یکبار
monthly
U
ماهی یکبار
weeklies
U
هفتهای یکبار
from time to time
U
هرچندوقت یکبار
every now and then
U
هرچندوقت یکبار
for once
U
یکبار استثناء
ever and anon
U
هرچندوقت یکبار
just for once
U
یکبار استثناء
biyearly
U
دوسال یکبار
fortnight
U
هر دوهفته یکبار
fortnights
U
هر دوهفته یکبار
sergeanty
U
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول
he was refused employment
U
کردند
quinquennial
U
هر پنج سال یکبار
triennal
U
سه سال یکبار رخ دهنده
trimensual
U
سه ماه یکبار رخ دهنده
octennially
U
هشت سال یکبار
again
باز
[یکبار دیگر]
septennially
U
هفت سال یکبار
Wednesday
U
هر چهار شنبه یکبار
Wednesdays
U
هر چهار شنبه یکبار
sepennial
U
هفت سال یکبار
septennial
U
هفت سال یکبار
quartan
U
چهار روز یکبار
quadrennial
U
چهار سال یکبار
How often ?
U
چند وقت یکبار ؟
tertian
U
هرسه روز یکبار
an out match
U
مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
copyhold
U
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
micronucleus
U
یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
they put their heads together
U
با هم مشورت کردند
they mulcted him
U
او را جریمه کردند
The trees are in bloom .
U
درختها گه کردند
they proclaimed him sovereign
U
اعلان کردند
expendable packing
U
بسته بندی یکبار مصرف
sabbatic year
مرخصی هر هفت سال یکبار
old wool
U
پشم یکبار مصرف شده
bidental
U
دوسال یکبار رخ دهنده دوساله
sabbatical year
U
مرخصی هر هفت سال یکبار
off and on
U
گاهی هرچند وقت یکبار
It was required of me . They imposed it on me .
U
آنرا به من تکلیف کردند
They pinched my keys.
U
کلیدهایم رابلند کردند
They greeted each other.
U
با هم سلام وتعارف کردند
They escaped under cover of darkness.
U
درتاریکی شب فرار کردند
what a ready welcome i found!
U
چه حسن استقبالی از من کردند !
potsdom agreement
U
تاکید وتشریح کردند
he was sent to england
U
به انگلیس اعزام کردند
they had words
U
باهم نزاع کردند
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
She comes here at least once a week .
U
دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
worm
U
چند بار بخوان یکبار بنویس
needleful
U
نخی که یکبار درته سوزن میکنند
worms
U
چند بار بخوان یکبار بنویس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com