Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intraspecies
U
داخل گونهای
intraspecific
U
داخل گونهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
malar
U
گونهای
autecology
U
اکولوژی تک گونهای
intergeneric
U
بین گونهای
subspecific
U
زیر گونهای
autecology
U
بوم شناسی تک گونهای
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
implementation
U
گونهای از چیری که کار میکند
biocenology
U
بوم شناسی چند گونهای
synecology
U
بوم شناسی چند گونهای
berkeley unix
U
گونهای از UNIX که توسط دانشگاه کالیفرنیا
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
kyloe
U
گونهای ازگاوکوچک درکوهستان اسکاتلندکه شاخهای درازدارد
EAPROM
U
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
ethernet
U
گونهای از اترنت توسعه یافته توسط DEC , Intel , xerox
CSLIP
U
گونهای از پتروکل SLIP که داده را پیش از ارسال فشرده میکند
multifinder
U
گونهای از Apple Macintosh Finder که چند کاره بودن را پشتیبانی میکند
break-dancing
U
گونهای رقص جدید که همراه است با عملیات آکروباتیک و چرخشهای تند
beta version
U
گونهای از برنامه کاربردی نرم افزار که تقریباگ آماده انتشار است
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
xt
U
گونهای از IBMPC اصلی ,ساخت IBM که از پردازنره استفاده میکند و حاوی دیسک سخت است
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
BCC
U
گونهای از برنامههای پست الکترونیکی که یک کاربر یک پیام را به چندین کاربر در یک زمان ارسال میکند
normalize
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalising
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalises
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalised
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
normalizes
U
تنظیم نما و کسر یک کمیت ممیز شناور به گونهای که کسر در یک محدوده معین شدهای باشد
Windows Explorer
U
گونهای از ویندوز که حاوی توابع ابتدایی اشتراک فایل peer-to-Peer است و نیز پست الکترونیکی , فکس و امکان زمان بندی
interiors
U
داخل
interior
U
داخل
intra
U
داخل
interiorly
U
از داخل
aboard
U
داخل
withindoors
U
در داخل
insides
U
داخل
lineball
U
داخل
anie
U
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
within
<prep.>
U
در داخل
within
U
در داخل
inside
U
داخل
intermolecular
U
در داخل ذرات
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
inward
U
داخل رونده
interneuron
U
داخل عصبی
interneural
U
داخل عصبی
interservice
U
داخل قسمت
interurban
U
داخل شهری
intromit
U
داخل کردن
intradivision
U
در داخل لشگر
introgresseive
U
داخل شونده
intratheater
U
در داخل صحنه
on berth
U
در داخل بندر
intercellular
U
داخل سلولی
implode
U
از داخل ترکیدن
immit
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
U
داخل نیست
impenetrable
U
داخل نشدنی
grind internally
U
داخل را ساییدن
anieoro
U
به طرف داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
engaged in war
U
داخل جنگ
cross hair
U
خط داخل دوربین
implosion
U
انفجار از داخل
in and out
U
داخل وخارج
interior wiring
U
سیمکشی داخل
inside wiring
U
سیمکشی داخل
inhaul
U
به داخل کشنده
inhaul
U
به داخل کشیدن
ingressive
U
داخل شونده
incorporate
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
ingoing
U
داخل شونده
inbound
U
داخل مرز
inboard
U
به سمت داخل
inboard
U
به طرف داخل
inboard
U
داخل کشتی
incorporates
U
داخل کردن
phase in
U
داخل کردن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل شدن
withindoors
U
افراد داخل
entered
U
داخل کردن
enters
U
داخل شدن
interchart
U
در داخل نقشه
enters
U
داخل کردن
uchi uke
U
دفاع از داخل
work in
U
داخل کردن
enter
U
داخل شدن
on line
U
داخل رده
intercontinental
U
داخل قاره
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
to step in
U
داخل شدن
to step inside
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
to work in
U
داخل کردن
to play at
U
داخل شدن در
to get into
U
داخل شدن در
interns
U
داخل شدن در
interning
U
داخل شدن در
to line-jump
U
داخل صف زدن
intern
U
داخل شدن در
to cut in
U
داخل شدن
to go in
U
داخل شدن
ingratiates
U
داخل کردن
to go into
U
داخل شدن در
intrant
U
داخل شونده
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
furnace room
U
فضای داخل کوره
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
court tennis
U
تنیس داخل سالن
built in
U
موجود در داخل چیزی
reentrant
U
دوباره داخل شونده
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
enters
U
داخل عضویت شدن
irreptitious
U
نهانی داخل شده
swap in
U
مبادله کردن به داخل
gun bore
U
داخل لوله توپ
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
to enter the military
U
داخل نظام شدن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
intrant
U
داخل نفوذ کننده
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
on side
U
در داخل خط خارج نشده
inner space
U
داخل منظومه شمسی
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
up country
U
نواحی داخل کشور
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
home market
U
بازار داخل کشور
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
implode
U
از داخل منفجر شدن
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
plunge
U
ناگهان داخل شدن
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
plunges
U
ناگهان داخل شدن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
enter
U
داخل عضویت شدن
ingredient
U
داخل شونده عوامل
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
entered
U
داخل عضویت شدن
ingredients
U
داخل شونده عوامل
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
bores
U
داخل لوله توپ
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
home
U
جا به داخل لوله راندن
homes
U
جا به داخل لوله راندن
bore
U
داخل لوله توپ
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
ramming
U
راندن گلوله به داخل لوله
home service
U
خدمات فروش در داخل کشور
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
terminal velocity
U
سرعت گلوله داخل لوله
interfertile
U
قابل لقاح در داخل خود
foamie
U
اسفنج داخل کفش اسکی
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
internal power
U
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
manholes
U
مسیر مدور داخل ناو
atoll
U
صخرههای مدور داخل دریا
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
numerary
U
داخل کتابهای رسمی شریعتی
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
intradivision
U
داخل لشگری داخله لشگر
atolls
U
صخرههای مدور داخل دریا
manhole
U
مسیر مدور داخل ناو
rechamber
U
دوباره به داخل لوله راندن
to pull in
U
داخل واگن خانه شدن
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com