Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
impanate
U
داخل نانی که درشام خداوندبا عشا ربانی میخورند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
kissing crust
U
برخوردگاه نانی به نان دیگردرتنور
simnel
U
نانی که از ارد ریزواعلی تهیه میشود
slideway
U
میخورند
sippet
U
تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک
flash fly
U
مگس وحشراتی که گوشت میخورند
ormer
U
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
knock knees
U
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
muffin
U
نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
muffins
U
نوعی شیرینی یاکلوچه که گرماگرم باکره میخورند بشقاب سفالی کوچک
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
the loard's supper
U
عشا ربانی
the loard's prayer
U
دعای ربانی
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
massing
U
مراسم عشاء ربانی
mystagogy
U
نماز عشاء ربانی
masses
U
مراسم عشاء ربانی
mass
U
مراسم عشاء ربانی
unhouseled
U
محروم از عشاء ربانی
housel
U
ایین عشاء ربانی
low mass
U
عشای ربانی ساده
supper
U
عشای ربانی یا شام خداوند
post communion
U
دعای بعد از عشاء ربانی
paten
U
بشقاب نان عشای ربانی
Holy Communion
U
ایین عشای ربانی مسیحیان
annals
U
برنامه سالیانهء عشاء ربانی
suppers
U
عشای ربانی یا شام خداوند
altar of credence
U
[محل میز عشای ربانی]
corporale
U
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
High Mass
U
عشاء ربانی توام با موسیقی وبخور
tunicle
U
لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
communion
U
ایین عشاء ربانی صمیمیت وهمدلی
paternosters
U
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
communicant
U
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
paternoster
U
دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
no paternosterŠno p
U
تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
lord's table
U
میز مخصوص شراب ونان وعشای ربانی
communicants
U
اشخاصیکه مراسم عشاء ربانی را انجام میدهند
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
blessed sacrament
U
مراسم عشاء ربانی که با نان وشراب برگزار میشود
prothesis
U
چیدن نان وشراب عشای ربانی روی میز
altar-stair
U
[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
altar-steps
U
[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
lavabo
U
ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
maniple
U
بازوبندیانواری که کشیشان هنگام انجام ایین ربانی ازبازوی خودمی اویزند
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
ostensory
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
monstrance
U
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
transubstantiation
U
اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
within
U
در داخل
aboard
U
داخل
inside
U
داخل
interiorly
U
از داخل
intra
U
داخل
interior
U
داخل
withindoors
U
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
anie
U
داخل
lineball
U
داخل
interiors
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
insides
U
داخل
intratheater
U
در داخل صحنه
imbark
U
داخل کردن
intromit
U
داخل کردن
intradivision
U
در داخل لشگر
introgresseive
U
داخل شونده
intraspecies
U
داخل گونهای
intraspecific
U
داخل گونهای
intrant
U
داخل شونده
interurban
U
داخل شهری
inboard
U
به سمت داخل
inboard
U
به طرف داخل
inboard
U
داخل کشتی
implosion
U
انفجار از داخل
anieoro
U
به طرف داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
in and out
U
داخل وخارج
to step inside
U
داخل شدن
implode
U
از داخل ترکیدن
immit
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
U
داخل نیست
grind internally
U
داخل را ساییدن
engaged in war
U
داخل جنگ
inbound
U
داخل مرز
impenetrable
U
داخل نشدنی
ingoing
U
داخل شونده
interservice
U
داخل قسمت
incorporate
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
interneuron
U
داخل عصبی
interneural
U
داخل عصبی
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular
U
در داخل ذرات
interchart
U
در داخل نقشه
intercellular
U
داخل سلولی
interior wiring
U
سیمکشی داخل
inside wiring
U
سیمکشی داخل
inhaul
U
به داخل کشنده
inhaul
U
به داخل کشیدن
ingressive
U
داخل شونده
cross hair
U
خط داخل دوربین
enters
U
داخل شدن
withindoors
U
افراد داخل
work in
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
uchi uke
U
دفاع از داخل
to work in
U
داخل کردن
to play at
U
داخل شدن در
to cut in line
U
داخل صف زدن
ingratiate
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
to step in
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل شدن
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل شدن
ingratiates
U
داخل کردن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to go into
U
داخل شدن در
ingratiating
U
داخل کردن
to line-jump
U
داخل صف زدن
intercontinental
U
داخل قاره
phase in
U
داخل کردن
to cut in
U
داخل شدن
inward
U
داخل رونده
to go in
U
داخل شدن
to get into
U
داخل شدن در
on berth
U
در داخل بندر
intern
U
داخل شدن در
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
interning
U
داخل شدن در
interns
U
داخل شدن در
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
implode
U
از داخل منفجر شدن
court tennis
U
تنیس داخل سالن
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
gun bore
U
داخل لوله توپ
home market
U
بازار داخل کشور
furnace room
U
فضای داخل کوره
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
intrant
U
داخل نفوذ کننده
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
swap in
U
مبادله کردن به داخل
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
reentrant
U
دوباره داخل شونده
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
to enter the military
U
داخل نظام شدن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
inner space
U
داخل منظومه شمسی
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
irreptitious
U
نهانی داخل شده
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
up country
U
نواحی داخل کشور
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
on side
U
در داخل خط خارج نشده
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
plunge
U
ناگهان داخل شدن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
ingredients
U
داخل شونده عوامل
bores
U
داخل لوله توپ
plunges
U
ناگهان داخل شدن
built in
U
موجود در داخل چیزی
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bore
U
داخل لوله توپ
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
enters
U
داخل عضویت شدن
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
home
U
جا به داخل لوله راندن
homes
U
جا به داخل لوله راندن
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
ingredient
U
داخل شونده عوامل
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
enter
U
داخل عضویت شدن
entered
U
داخل عضویت شدن
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
interfertile
U
قابل لقاح در داخل خود
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com