Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
intersectional service
U
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
Other Matches
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
interservice
U
داخل قسمت
detachment
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
U
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
bayonet thermocouple probe
U
قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
tied on
U
در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
subactivity
U
یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
cellular unit
U
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
interior
U
داخل
within
U
در داخل
intra
U
داخل
interiors
U
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
lineball
U
داخل
insides
U
داخل
anie
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
withindoors
U
در داخل
inside
U
داخل
aboard
U
داخل
interiorly
U
از داخل
uchi uke
U
دفاع از داخل
interchart
U
در داخل نقشه
intercellular
U
داخل سلولی
intern
U
داخل شدن در
inside wiring
U
سیمکشی داخل
to walk in
U
داخل شدن
to step inside
U
داخل شدن
to step in
U
داخل شدن
inhaul
U
به داخل کشنده
enter
U
داخل شدن
on line
U
داخل رده
to work in
U
داخل کردن
inward
U
داخل رونده
ingressive
U
داخل شونده
interior wiring
U
سیمکشی داخل
entered
U
داخل شدن
ingoing
U
داخل شونده
inhaul
U
به داخل کشیدن
cross hair
U
خط داخل دوربین
intraspecific
U
داخل گونهای
intratheater
U
در داخل صحنه
impenetrable
U
داخل نشدنی
introgresseive
U
داخل شونده
intromit
U
داخل کردن
on berth
U
در داخل بندر
withindoors
U
افراد داخل
work in
U
داخل کردن
anieoro
U
به طرف داخل
intraspecies
U
داخل گونهای
intrant
U
داخل شونده
intradivision
U
در داخل لشگر
intermolecular
U
در داخل ذرات
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
incorporate
U
داخل کردن
interneural
U
داخل عصبی
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
interneuron
U
داخل عصبی
phase in
U
داخل کردن
interurban
U
داخل شهری
anieoro
U
از داخل به خارج
to go in
U
داخل شدن
intercontinental
U
داخل قاره
to play at
U
داخل شدن در
ingratiates
U
داخل کردن
in and out
U
داخل وخارج
to line-jump
U
داخل صف زدن
inboard
U
داخل کشتی
inboard
U
به طرف داخل
ingratiating
U
داخل کردن
inboard
U
به سمت داخل
ingratiated
U
داخل کردن
implode
U
از داخل ترکیدن
to get into
U
داخل شدن در
to cut in
U
داخل شدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
imbark
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
to go into
U
داخل شدن در
immit
U
داخل کردن
heave in
U
کشیدن به داخل
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
inbound
U
داخل مرز
engaged in war
U
داخل جنگ
enters
U
داخل شدن
interning
U
داخل شدن در
grind internally
U
داخل را ساییدن
he is not in it
U
داخل نیست
entered
U
داخل کردن
interns
U
داخل شدن در
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
enter
U
داخل کردن
enters
U
داخل کردن
implosion
U
انفجار از داخل
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
ingredients
U
داخل شونده عوامل
to enter the military
U
داخل نظام شدن
ingredient
U
داخل شونده عوامل
home market
U
بازار داخل کشور
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
intrant
U
داخل نفوذ کننده
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
furnace room
U
فضای داخل کوره
irreptitious
U
نهانی داخل شده
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
home
U
جا به داخل لوله راندن
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
built in
U
موجود در داخل چیزی
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
gun bore
U
داخل لوله توپ
on side
U
در داخل خط خارج نشده
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
enter
U
داخل عضویت شدن
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
implode
U
از داخل منفجر شدن
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
reentrant
U
دوباره داخل شونده
bores
U
داخل لوله توپ
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bore
U
داخل لوله توپ
entered
U
داخل عضویت شدن
inner space
U
داخل منظومه شمسی
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
swap in
U
مبادله کردن به داخل
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
plunged
U
ناگهان داخل شدن
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
enters
U
داخل عضویت شدن
up country
U
نواحی داخل کشور
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
court tennis
U
تنیس داخل سالن
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
homes
U
جا به داخل لوله راندن
plunges
U
ناگهان داخل شدن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
plunge
U
ناگهان داخل شدن
to pull in
U
داخل واگن خانه شدن
manholes
U
مسیر مدور داخل ناو
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
barrier minefield
U
میدان مین داخل مانع
base hit
U
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
reentrant
U
مقعر دوباره داخل شونده
terminal velocity
U
سرعت گلوله داخل لوله
rechamber
U
دوباره به داخل لوله راندن
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
manhole
U
مسیر مدور داخل ناو
wainscoting of a room
U
کار چوبی داخل اطاق
cod
U
فضای داخل خلیج یادریاچه
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
intercom
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
ramming
U
راندن گلوله به داخل لوله
numerary
U
داخل کتابهای رسمی شریعتی
atolls
U
صخرههای مدور داخل دریا
atoll
U
صخرههای مدور داخل دریا
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
bilge
U
بالا بردن فشار داخل خن
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
cavitation
U
ایجاد حبابهای داخل یک مایع
catch a crab
U
تصادفا پارو را داخل اب کردن
home service
U
خدمات فروش در داخل کشور
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
intradivision
U
داخل لشگری داخله لشگر
foamie
U
اسفنج داخل کفش اسکی
distance wadding
U
بوش داخل پوکه فشنگ
boring bit
U
چرخ دنده داخل گرد
interfertile
U
قابل لقاح در داخل خود
internal power
U
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
decoppering
U
رفع رسوبات مس از داخل لوله
Kremlin
U
[برج روسی داخل شهر موسکو]
the people pressed in
U
مردم زور اورده داخل شدند
take in
U
باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
on berth
U
ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
fondu
U
درهم داخل شونده ونفوذ کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com