English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to come in U داخل شدن بدردخوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subserve U بدردخوردن
dow U بدردخوردن
serve U بدردخوردن
serves U بدردخوردن
served U بدردخوردن
bestead U سودمند واقع شدن بدردخوردن
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
intra U داخل
inside U داخل
insides U داخل
interiors U داخل
interior U داخل
withindoors U در داخل
interiorly U از داخل
within U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
lineball U داخل
within <prep.> U در داخل
aboard U داخل
anie U داخل
phase in U داخل کردن
interneuron U داخل عصبی
interneural U داخل عصبی
interservice U داخل قسمت
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular U در داخل ذرات
interurban U داخل شهری
intratheater U در داخل صحنه
inward U داخل رونده
intraspecific U داخل گونهای
introgresseive U داخل شونده
intrant U داخل شونده
intromit U داخل کردن
intradivision U در داخل لشگر
intraspecies U داخل گونهای
on berth U در داخل بندر
ingressive U داخل شونده
incorporating U داخل کردن
implode U از داخل ترکیدن
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he is not in it U داخل نیست
grind internally U داخل را ساییدن
engaged in war U داخل جنگ
impenetrable U داخل نشدنی
cross hair U خط داخل دوربین
anieoro U به طرف داخل
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
interchart U در داخل نقشه
interior wiring U سیمکشی داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
inhaul U به داخل کشنده
inhaul U به داخل کشیدن
ingoing U داخل شونده
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
inboard U داخل کشتی
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
anieoro U از داخل به خارج
work in U داخل کردن
enters U داخل کردن
intercellular U داخل سلولی
uchi uke U دفاع از داخل
to work in U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
to walk in U داخل شدن
entered U داخل شدن
enters U داخل شدن
entered U داخل کردن
withindoors U افراد داخل
on line U داخل رده
enter U داخل شدن
enter U داخل کردن
to go into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
intern U داخل شدن در
interning U داخل شدن در
intercontinental U داخل قاره
interns U داخل شدن در
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to line-jump U داخل صف زدن
to cut in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
to step inside U داخل شدن
to step in U داخل شدن
ingratiate U داخل کردن
to cut in line U داخل صف زدن
ingratiated U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
i went in to the garden U داخل باغ شدم
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
home market U بازار داخل کشور
built in U موجود در داخل چیزی
court tennis U تنیس داخل سالن
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
launch into politics U داخل سیاست شدن
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
furnace campaign U عملیات داخل کوره
furnace room U فضای داخل کوره
bores U داخل لوله توپ
gun bore U داخل لوله توپ
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
reentrant U دوباره داخل شونده
intratheater U داخل صحنه عملیات
to enter the military U داخل نظام شدن
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
irreptitious U نهانی داخل شده
to breakin U خودرا داخل کردن
swap in U مبادله کردن به داخل
on side U در داخل خط خارج نشده
phase in U به ترتیب داخل شدن
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
to go to the front U داخل جنگ شدن
intrant U داخل نفوذ کننده
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
implode U از داخل منفجر شدن
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
inner space U داخل منظومه شمسی
withindoors U اشخاص داخل منزل
inside of U داخل و یا توی چیزی
wall entrance U عبور از داخل دیوار
up country U نواحی داخل کشور
reentrant U متوجه بسمت داخل
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
plunged U ناگهان داخل شدن
enter U داخل عضویت شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
entered U داخل عضویت شدن
enters U داخل عضویت شدن
ingredient U داخل شونده عوامل
ingredients U داخل شونده عوامل
coolant U مایع داخل رادیاتور
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
sighting U دیدن از داخل دوربین
coolants U مایع داخل رادیاتور
bore U داخل لوله توپ
home U جا به داخل لوله راندن
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
sightings U دیدن از داخل دوربین
plunge U ناگهان داخل شدن
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
homes U جا به داخل لوله راندن
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
decoppering U رفع رسوبات مس از داخل لوله
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
cod U فضای داخل خلیج یادریاچه
intercoms U دستگاه مخابره داخل ساختمان
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
reentrant U مقعر دوباره داخل شونده
home service U خدمات فروش در داخل کشور
intercom U دستگاه مخابره داخل ساختمان
wainscoting of a room U کار چوبی داخل اطاق
foamie U اسفنج داخل کفش اسکی
ramming U راندن گلوله به داخل لوله
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
distance wadding U بوش داخل پوکه فشنگ
boring bit U چرخ دنده داخل گرد
cavitation U ایجاد حبابهای داخل یک مایع
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
manholes U مسیر مدور داخل ناو
bilge U بالا بردن فشار داخل خن
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
numerary U داخل کتابهای رسمی شریعتی
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
reticle U میدان دید داخل دوربین
intradivision U داخل لشگری داخله لشگر
manhole U مسیر مدور داخل ناو
to pull in U داخل واگن خانه شدن
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
rank as creditor U داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
uplift U سوختی که داخل هواپیما حمل میشود
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
on berth U ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
uplifts U سوختی که داخل هواپیما حمل میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com