English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
topple U برگشتن واژگون کردن
toppled U برگشتن واژگون کردن
topples U برگشتن واژگون کردن
toppling U برگشتن واژگون کردن
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
anieoro U از داخل به خارج
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
on side U در داخل خط خارج نشده
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
capsizes U واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsized U واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsize U واژگون کردن کشتی واژگون شدن
capsizing U واژگون کردن کشتی واژگون شدن
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
diabatic process U پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
topsy turvy U واژگون
overturning U واژگون
topsy-turvy U واژگون
subversives U واژگون
subversive U واژگون
upside down U واژگون
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
overturn U واژگون سازی
purls U واژگون شدن
overturned U واژگون کردن
subverts U واژگون ساختن
purl U واژگون شدن
subverting U واژگون ساختن
subverted U واژگون ساختن
subvert U واژگون ساختن
overset U واژگون ساختن
purled U واژگون شدن
overturned U واژگون سازی
purling U واژگون شدن
overturns U واژگون کردن
overturns U واژگون سازی
converse U واژگون وارونه
conversed U واژگون وارونه
conversing U واژگون وارونه
converses U واژگون وارونه
overturn U واژگون کردن
eversion U واژگون سازی
eversible U واژگون شدنی
rock the boat <idiom> U واژگون کردن
upsetter U واژگون کننده
to keel over U واژگون کردن
to turn turtle U واژگون شدن
upsets U واژگون کردن
upsetting U واژگون کردن
turn over U واژگون شدگی
upset U واژگون کردن
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
overturns U واژگون کردن برانداختن
keels U واژگون شدن افتادن
overturn U واژگون کردن برانداختن
capsize U واژگون کردن قایق
overturned U واژگون کردن برانداختن
reversal U واژگون سازی واژگونی
invert U انحراف سخن واژگون
inverting U انحراف سخن واژگون
inverts U انحراف سخن واژگون
capsized U واژگون کردن قایق
reversals U واژگون سازی واژگونی
capsizes U واژگون کردن قایق
capsizing U واژگون کردن قایق
keel U واژگون شدن افتادن
turn turtle U واژگون شدن ناو یا قایق
subverts U درون واژگون سازی کردن
to turn over U واژگون کردن کارکردن دراوردن
subverting U درون واژگون سازی کردن
subverted U درون واژگون سازی کردن
subvert U درون واژگون سازی کردن
upset _ U واژگونی واژگون سازی اشفتگی اضطراب
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
get back <idiom> U برگشتن
regurgitating U برگشتن
double back <idiom> U برگشتن
retroflex U برگشتن
resile U برگشتن
returns U برگشتن
reoccurring U برگشتن
returned U برگشتن
return U برگشتن
repullulate U برگشتن
deviated U برگشتن
regurgitate U برگشتن
to turn turtle U برگشتن
regurgitated U برگشتن
regurgitates U برگشتن
to put back U برگشتن
to go back U برگشتن
reversing U برگشتن
reverses U برگشتن
reversed U برگشتن
returning U برگشتن
reverse U برگشتن
sheer U برگشتن
roll around <idiom> U برگشتن
to come back U برگشتن
reoccurrence U برگشتن
reverting U برگشتن
backslide U برگشتن
revert U برگشتن
abjeure U برگشتن از
deviating U برگشتن
chare U برگشتن
recrudesce U برگشتن
come back U برگشتن
deviates U برگشتن
deviate U برگشتن
on the way back U در برگشتن
hark back U برگشتن
reverts U برگشتن
regorge U برگشتن
lapse vi U برگشتن
go back U برگشتن
reverted U برگشتن
ballast U هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند
rebound U پس زدن برگشتن
to bounce [cheque/check] U برگشتن [چکی]
swindle U ورق برگشتن
capsized U برگشتن قایق
capsize U برگشتن قایق
swindled U ورق برگشتن
rebounds U پس زدن برگشتن
rebounding U پس زدن برگشتن
rebounded U پس زدن برگشتن
swindles U ورق برگشتن
capsizing U برگشتن قایق
remigrate U از مهاجرت برگشتن
head off <idiom> U به عقب برگشتن
untread U برگشتن بازگشتن
apostatize U از دین برگشتن
resile U به عقب برگشتن
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
introspect U بخود برگشتن
till his return U تا موقع برگشتن او
to fall away U برگشتن مرتدشدن
capsizes U برگشتن قایق
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
recoil U بحال نخستین برگشتن
retracts U عقب کشیدن برگشتن
recoil U بحال خود برگشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
to return to the fold [family] U به خانواده خود برگشتن
charring U جسم زغال برگشتن
recoiled U بحال خود برگشتن
home U شهر بخانه برگشتن
retracted U عقب کشیدن برگشتن
retract U عقب کشیدن برگشتن
to throw back U به تبار خود برگشتن
retracting U عقب کشیدن برگشتن
recoils U بحال نخستین برگشتن
recoils U بحال خود برگشتن
recoiling U بحال نخستین برگشتن
recoiling U بحال خود برگشتن
recoiled U بحال نخستین برگشتن
homes U شهر بخانه برگشتن
repatriations U برگشتن یا برگرداندن به میهن
char U جسم زغال برگشتن
repatriation U برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriating U بمیهن خود برگشتن
repatriated U بمیهن خود برگشتن
repatriate U بمیهن خود برگشتن
repatriates U بمیهن خود برگشتن
chars U جسم زغال برگشتن
perseverate U اصراردر برگشتن کردن
remounted U برگشتن دوباره سوار کردن
relapsing U مرتد بحال نخستین برگشتن
recovery U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
recoveries U برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
put about U تغییر جهت دادن برگشتن
overturned U معلق شدن برگشتن وسیله
remount U برگشتن دوباره سوار کردن
remounts U برگشتن دوباره سوار کردن
remounting U برگشتن دوباره سوار کردن
overturn U معلق شدن برگشتن وسیله
relapses U مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed U مرتد بحال نخستین برگشتن
overturns U معلق شدن برگشتن وسیله
backcross U چند پشت بعقب برگشتن
counter recoil U برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapse U مرتد بحال نخستین برگشتن
bear up U برگشتن قایق بسمت باد
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
procedure turn U دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
bear off U برگشتن قایق بسمت مخالف باد
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com