English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
he is not in it U داخل نیست
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
within U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
within <prep.> U در داخل
interiors U داخل
lineball U داخل
anie U داخل
aboard U داخل
interior U داخل
withindoors U در داخل
insides U داخل
interiorly U از داخل
inside U داخل
intra U داخل
on line U داخل رده
to go into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
inward U داخل رونده
to cut in U داخل شدن
ingratiate U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
enter U داخل شدن
interns U داخل شدن در
withindoors U افراد داخل
uchi uke U دفاع از داخل
to work in U داخل کردن
enters U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
enters U داخل شدن
ingratiating U داخل کردن
intern U داخل شدن در
entered U داخل کردن
work in U داخل کردن
interning U داخل شدن در
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
to play at U داخل شدن در
inhaul U به داخل کشنده
implode U از داخل ترکیدن
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
intermolecular U در داخل ذرات
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
interneural U داخل عصبی
interneuron U داخل عصبی
interservice U داخل قسمت
implosion U انفجار از داخل
in and out U داخل وخارج
inboard U داخل کشتی
inhaul U به داخل کشیدن
ingressive U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
intercellular U داخل سلولی
interchart U در داخل نقشه
inbound U داخل مرز
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
interurban U داخل شهری
inside wiring U سیمکشی داخل
intradivision U در داخل لشگر
interior wiring U سیمکشی داخل
on berth U در داخل بندر
anieoro U از داخل به خارج
anieoro U به طرف داخل
phase in U داخل کردن
impenetrable U داخل نشدنی
incorporating U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
cross hair U خط داخل دوربین
engaged in war U داخل جنگ
grind internally U داخل را ساییدن
intrant U داخل شونده
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
intraspecies U داخل گونهای
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
introgresseive U داخل شونده
intromit U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
to walk in U داخل شدن
to line-jump U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to cut in line U داخل صف زدن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
intercontinental U داخل قاره
to step inside U داخل شدن
to step in U داخل شدن
phase in U به ترتیب داخل شدن
coolant U مایع داخل رادیاتور
ingredients U داخل شونده عوامل
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
court tennis U تنیس داخل سالن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
enters U داخل عضویت شدن
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
launch into politics U داخل سیاست شدن
built in U موجود در داخل چیزی
up country U نواحی داخل کشور
coolants U مایع داخل رادیاتور
withindoors U اشخاص داخل منزل
on side U در داخل خط خارج نشده
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
ingredient U داخل شونده عوامل
to breakin U خودرا داخل کردن
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
sighting U دیدن از داخل دوربین
sightings U دیدن از داخل دوربین
bore U داخل لوله توپ
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
bores U داخل لوله توپ
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
to come in U داخل شدن بدردخوردن
to enter the military U داخل نظام شدن
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
reentrant U متوجه بسمت داخل
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
plunge U ناگهان داخل شدن
plunged U ناگهان داخل شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
swap in U مبادله کردن به داخل
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
to go to the front U داخل جنگ شدن
reentrant U دوباره داخل شونده
entered U داخل عضویت شدن
enter U داخل عضویت شدن
homes U جا به داخل لوله راندن
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
irreptitious U نهانی داخل شده
implode U از داخل منفجر شدن
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
i went in to the garden U داخل باغ شدم
furnace room U فضای داخل کوره
intratheater U داخل صحنه عملیات
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
intrant U داخل نفوذ کننده
home market U بازار داخل کشور
home U جا به داخل لوله راندن
furnace campaign U عملیات داخل کوره
inside of U داخل و یا توی چیزی
inner space U داخل منظومه شمسی
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
gun bore U داخل لوله توپ
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
reticle U میدان دید داخل دوربین
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
manhole U مسیر مدور داخل ناو
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
manholes U مسیر مدور داخل ناو
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
ramming U راندن گلوله به داخل لوله
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
intercom U دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercoms U دستگاه مخابره داخل ساختمان
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
intradivision U داخل لشگری داخله لشگر
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
home service U خدمات فروش در داخل کشور
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
reentrant U مقعر دوباره داخل شونده
decoppering U رفع رسوبات مس از داخل لوله
foamie U اسفنج داخل کفش اسکی
distance wadding U بوش داخل پوکه فشنگ
wainscoting of a room U کار چوبی داخل اطاق
bilge U بالا بردن فشار داخل خن
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
numerary U داخل کتابهای رسمی شریعتی
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
cavitation U ایجاد حبابهای داخل یک مایع
boring bit U چرخ دنده داخل گرد
cod U فضای داخل خلیج یادریاچه
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
to pull in U داخل واگن خانه شدن
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
indoors U در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
uplifts U سوختی که داخل هواپیما حمل میشود
break-in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
gearbox stud U محور کوچک داخل جعبه دنده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com