Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to live like cat and dog
U
دائما با هم جنگ و دعوا داشتن
[زن و شوهر]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To be itching fo r a fight . To be on the war path.
U
سر دعوا داشتن
perpetually
U
دائما"
everlastingly
U
دائما"
constantly
U
دائما"
continually
U
دائما"
endlessly
U
دائما"
perennially
U
دائما
incessantly
U
دائما لاینقطع
She is always making excuses.
U
دائما" عذروبهانه می آورد
She is constantly correcting me.
U
او
[زن]
دائما من را اصلاح می کند.
to watch the clock
U
[با بیحوصلگی]
دائما به ساعت نگاه کردن
He kept glancing toward the entrance.
U
او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
churn
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churned
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churns
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
to keep somebody on a short leash
U
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
strife
U
دعوا
night brawler
U
شب دعوا کن
dustup
U
دعوا
squeal
U
دعوا نزاع
squealed
U
دعوا نزاع
action
U
اقامهء دعوا
dust-ups
U
جنگ و دعوا
actions
U
اقامهء دعوا
bust-up
U
دعوا-مشاجره
imparlance
U
تعویق دعوا
dust-up
U
جنگ و دعوا
wrangler
U
دعوا کننده
he has nostomach for the fight
U
سر دعوا ندارد
quiteclaim
U
ترک دعوا
squeals
U
دعوا نزاع
discord
U
دعوا نزاع
contest
U
رقابت دعوا
quarrelled
U
دعوا ستیزه
contested
U
رقابت دعوا
quarrels
U
دعوا ستیزه
quarreled
U
دعوا ستیزه
contesting
U
رقابت دعوا
quarreling
U
دعوا ستیزه
quarrelling
U
دعوا ستیزه
contests
U
رقابت دعوا
quarrel
U
دعوا ستیزه
callet
U
دعوا و غوغا
champerty
U
شرکت در دعوا
cat-and-dog
<adj.>
U
پر جنگ و دعوا
disclamation
U
ترک دعوا
rivals
U
طرف مقابل دعوا
rival
U
طرف مقابل دعوا
nonjoinder
U
عدم ورود در دعوا
rivalled
U
طرف مقابل دعوا
to instigate an argument
U
دعوا راه انداختن
to instigate an argument
U
تحریک به دعوا کردن
rivalling
U
طرف مقابل دعوا
to quarrel with somebody
<idiom>
U
با کسی دعوا کردن
debatable ground
U
زمین یامرزمورد دعوا
kick up a row
U
دعوا راه انداختن
rivaled
U
طرف مقابل دعوا
brabble
U
مشاجره کردن دعوا
rivaling
U
طرف مقابل دعوا
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
jars
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
jar
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred
U
دعوا و نزاع طنین انداختن
cut both ways
<idiom>
U
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
To settle upon a price during a dispute.
<proverb>
U
میان دعوا نرخ طى کردن .
to stir
[things]
up
U
دعوا راه انداختن
[اصطلاح روزمره]
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
They fight like cat and dog .
U
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case
U
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
He is always chopping and changing.
U
دائما" از این شاخ به آن شاخ می پرد
In a quarrel they do not distribute sweetmeat.
<proverb>
U
توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
oppugn
U
مبارزه کردن با دعوا کردن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
doubt
U
شک داشتن
relieve
U
داشتن
possesses
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
relieves
U
داشتن
relieving
U
داشتن
having
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
owns
U
داشتن
owning
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
doubting
U
شک داشتن
owned
U
داشتن
own
U
داشتن
possess
U
داشتن
possessing
U
داشتن
intercommon
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
want
U
کم داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
lacks
U
کم داشتن
lackvt
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
to possess
U
داشتن
to have
U
داشتن
bears
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
to have possession of
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
have
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
bears
U
در بر داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
to hold
U
داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
send
U
اعزام داشتن
send
U
ارسال داشتن
sending
U
گسیل داشتن
sending
U
اعزام داشتن
sending
U
ارسال داشتن
sends
U
اعزام داشتن
sends
U
گسیل داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
loathe
U
نفرت داشتن از
withholds
U
دریغ داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
withheld
U
دریغ داشتن
resides
U
اقامت داشتن
reside
U
اقامت داشتن
provides
U
مقرر داشتن
value
U
گرامی داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
protrude
U
برامدگی داشتن
affords
U
استطاعت داشتن
affording
U
استطاعت داشتن
afforded
U
استطاعت داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
protruding
U
برامدگی داشتن
protrudes
U
برامدگی داشتن
protruded
U
برامدگی داشتن
provide
U
مقرر داشتن
cherishing
U
گرامی داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
resided
U
اقامت داشتن
apprehends
U
بیم داشتن
apprehending
U
بیم داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
espoused
U
عقیده داشتن به
espouses
U
عقیده داشتن به
espousing
U
عقیده داشتن به
cherishes
U
گرامی داشتن
cherished
U
گرامی داشتن
cherish
U
گرامی داشتن
correlating
U
همبستگی داشتن
correlates
U
همبستگی داشتن
correlate
U
همبستگی داشتن
lends
U
معطوف داشتن
lend
U
معطوف داشتن
sends
U
ارسال داشتن
send
U
گسیل داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
liaising
U
بستگی داشتن
liaising
U
رابطه داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com