Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
wind up
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن
beside one's self
<idiom>
U
خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
I'm dying to know what happened.
U
خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
insconce
U
خودرا جای دادن
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
emote
U
هیجان بخرج دادن
emote
U
هیجان نشان دادن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
To be on the safe side.
U
خیلی احتیاط بخرج دادن
slash
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes
U
تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
cascade control
U
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
to let oneself go
U
کنترل از دست دادن
to let down one's hair
U
کنترل از دست دادن
take gas
U
از دست دادن کنترل و به زیرموج رفتن
strings attached
<idiom>
U
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
pucks
U
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
puck
U
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
task
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks
U
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic
U
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
tokens
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
U
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
apt
U
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor
U
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel
U
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
handover
U
تحویل و تحول کردن سیستم کنترل هواپیماها تحویل دادن
loop
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
control and reporting center
U
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
executives
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
executive
U
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
loops
U
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
radio control
U
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control
U
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
devices
U
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
U
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
rolleron
U
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible
U
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
trackball
U
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
IRQ
U
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
controls
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
U
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controlling
U
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
to rangeoneself
U
خودرا
to dress up
U
خودرا اراستن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to a onself
U
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
devices
U
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
device
U
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
tornado
U
هیجان
dithers
U
هیجان
dithered
U
هیجان
lather
U
هیجان
titillation
U
هیجان
tornadoes
U
هیجان
incensement
U
هیجان
tornados
U
هیجان
kippage
U
هیجان
burning
U
در هیجان
twitteration
U
هیجان
frisson
U
هیجان
emotions
U
هیجان
waved
U
هیجان
waving
U
هیجان
emotion
U
هیجان
wave
U
هیجان
dither
U
هیجان
waves
U
هیجان
snit
U
هیجان
fevers
U
هیجان
fever
U
هیجان
frissons
U
هیجان
burning
U
هیجان
excitation
U
هیجان
ebullient
U
پر هیجان
stour
U
هیجان
frenzy
U
هیجان
excitedness
U
هیجان
ignition
U
هیجان
fret
U
هیجان
frets
U
هیجان
thrill
U
هیجان
thrills
U
هیجان
tempest
U
هیجان
tempests
U
هیجان
hysterics
U
هیجان
heatedly
U
با هیجان
excitment
U
هیجان
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
mince
U
حرف خودرا خوردن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
minces
U
حرف خودرا خوردن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
inflame
U
به هیجان اوردن
inflames
U
به هیجان اوردن
impassion
U
به هیجان اوردن
chafes
U
به هیجان اوردن
chafing
U
به هیجان اوردن
rip roaring
U
هیجان انگیر
to string up
U
به هیجان اوردن
chafe
U
به هیجان اوردن
inflaming
U
به هیجان اوردن
orgasm
U
شور و هیجان
tickled pink
U
هیجان زده
orgasms
U
شور و هیجان
hyperthymia
U
هیجان زدگی
twitters
U
هیجان وارتعاش
cliffhanger
<idiom>
U
هیجان انگیز
rapturous
U
هیجان انگیز
agitation
U
هیجان تلاطم
gung-ho
U
پر شور و هیجان
high-pitched
U
هیجان زده
boils
U
التهاب هیجان
boiled
U
التهاب هیجان
boil
U
التهاب هیجان
appropriate affect
U
هیجان همخوان
labile affect
U
هیجان نااستوار
to flare up
U
به هیجان امدن
twittering
U
هیجان وارتعاش
twittered
U
هیجان وارتعاش
twitter
U
هیجان وارتعاش
incensive
U
هیجان امیز
jumpy
U
هیجان اور
inexcitable
U
هیجان ناپذیر
affectivity
U
هیجان پذیری
aglow
U
در حالت هیجان
effervescency
U
هیجان خروش
excitedly
U
از روی هیجان
unco
U
هیجان مرموز
ctrl
U
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com