Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
laydown bombing
U
بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
Don't touch me!; Don't you touch me!
U
به من خیلی نزدیک نشو !
[یک متر در فرهنگ باختر]
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
on the eve of
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
near upon
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
near
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
close-up
U
از نزدیک
nigh
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
vicinal
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
contiguous
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
close
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
near at hand
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
neighbouring
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
approached
U
نزدیک شدن
abut
U
نزدیک بودن
approachable
U
نزدیک شدنی
approaches
U
نزدیک شدن
abuts
U
نزدیک بودن
abutted
U
نزدیک بودن
upcoming
U
دراتیه نزدیک
approach
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
keep back
U
نزدیک نشوید
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
going on
U
نزدیک شدن
short sighted
U
نزدیک بین
deciding
U
نزدیک به هدف
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
myopia
U
نزدیک بینی
converged
U
به هم نزدیک شدن
deepest
U
نزدیک به هدف
far and near
U
دور و نزدیک
adducent
U
نزدیک کننده
Near East
U
خاور نزدیک
almost
U
بطور نزدیک
on the simmer
U
نزدیک بجوش
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
gain on
U
نزدیک شدن به
recent memory
U
حافظه نزدیک
foreground
U
نزدیک نما
proximal
U
نزدیک مبدا
by
U
نزدیک کنار
short-range
U
نزدیک برد
short range
U
نزدیک برد
adductor
U
نزدیک کننده
neighbors
U
نزدیک مجاور
closer
U
نزدیک به ناو
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
closer
U
نزدیک بهم
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
his almost night
U
نزدیک شب است
closes
U
نزدیک به ناو
close
U
نزدیک به ناو
in the near f.
U
دراینده نزدیک
neighbours
U
نزدیک مجاور
to keep close
U
نزدیک ماندن
close
U
نزدیک بهم
short-sighted
U
نزدیک بین
nearsighted
U
نزدیک بین
near-sighted
U
نزدیک بین
near sighted
U
نزدیک بین
myopic
U
نزدیک بین
beetle eyed
U
نزدیک بین
neighbour
U
نزدیک مجاور
to gain on
U
نزدیک شدن به
closes
U
نزدیک بهم
one of these days
U
دراینده نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
to come by
U
نزدیک شدن
to be on the way
U
نزدیک شدن
acceding
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subcentral
U
نزدیک مرکز
subapical
U
نزدیک راس
infighting
U
نبرد نزدیک
low
U
نزدیک سبد
closest
U
نزدیک بهم
offing
U
در اینده نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
converging
U
به هم نزدیک شدن
converges
U
به هم نزدیک شدن
hare sighted
U
نزدیک بین
converge
U
به هم نزدیک شدن
closest
U
نزدیک به ناو
near
U
نزدیک به ضربه
accedes
U
نزدیک شدن
acceded
U
نزدیک شدن
accede
U
نزدیک شدن
toward
U
نزدیک به مقارن
erelong
U
در اینده نزدیک
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
close combat
U
رزم نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
nearest
U
نزدیک به ضربه
close controlled
U
همکاری نزدیک
near sight
U
نزدیک بینی
nearer
U
نزدیک به ضربه
close coordination
U
همکاری نزدیک
approximates
U
نزدیک کردن
nears
U
نزدیک به ضربه
approximated
U
نزدیک کردن
shortest
U
نزدیک تور
shorter
U
نزدیک تور
short
U
نزدیک تور
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
graze
U
نزدیک به زمین
approximate
U
نزدیک کردن
myopy
U
نزدیک بینی
whitish
U
نزدیک به سفید
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
near shore
U
نزدیک به ساحل
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
near point
U
نقطه نزدیک
about
U
در اطراف نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close support
U
پشتیبانی نزدیک
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
close in
U
نزدیک شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com