Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I appreciate your concern, but I'm fine.
U
خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
U
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
i sort of feel sick
U
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
He is in no condition (not fit)to work.
U
امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
i am quiet well thank you
U
به مرحمت شما حالم خیلی خوب است
Very funny ! Ha , ha , ha !
U
یخ کنی ( خیلی لوس وبی مزه هستی )
It's good to see you again.
U
خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
my health is tolerable
U
حالم بد نیست
I am feeling I'll (sick).
U
حالم بد است
i am out of sorts
U
حالم خوب نیست
iam pretty well
U
نسبه حالم بد نیست
i sat down to recover
U
نشستم زمین که حالم جا بیاید
How are you?How do you feel?
U
آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
theory of epigensis
U
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
solicitously
U
دلواپس
solicitous
U
دلواپس
concerned
<adj.>
U
دلواپس
uneasy
<adj.>
U
دلواپس
anxious
U
دلواپس
to be anxious about somebody
U
دلواپس کسی بودن
concern
U
دلواپس کردن نگران بودن
concerns
U
دلواپس کردن نگران بودن
panicky person
U
آدم همیشه نگران و دلواپس
jitterbug
U
آدم همیشه نگران و دلواپس
i am about that
U
من در این خصوص دلواپس هستم
nervous Nelly
U
آدم همیشه نگران و دلواپس
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
to lose sleep over something
[someone]
<idiom>
U
بخاطر چیزی
[کسی]
دلواپس بودن
[صطلاح روزمره]
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
reality
U
هستی
being
U
هستی
essence
U
هستی
esse
U
هستی
existence
U
هستی
existences
U
هستی
thou art
U
تو هستی
realities
U
هستی
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
realities
U
هستی اصلیت
Are you hungry?
U
تو گرسنه هستی؟
extant
U
دارای هستی
individuum
U
هستی مطلق
vivifier
U
هستی بخش
objectivity
U
هستی واقعیت
All right?
U
سالم هستی؟
to bring existence
U
هستی دادن
to call into being
U
هستی دادن
to give being to
U
هستی بخشیدن
reality
U
هستی اصلیت
ingenerate
U
هستی دادن
ontology
U
هستی شناسی
existential
U
مربوط به هستی
Is everything all right?
U
سالم هستی؟
corporality
U
هستی جسمانی تن
ens
U
هستی مطلق
ontologist
U
هستی شناس
What are you waiting for ?
U
معطل چه هستی ؟
existentialism
U
هستی گرایی
pre existence
U
هستی از پیش ازلیت
cosmic
U
مربوط به عالم هستی
ontological
U
وابسته به هستی شناسی
inesse
U
دارای هستی واقعی
substantively
U
با داشتن هستی جداگانه
cosmic
U
مربوط بعالم هستی
raw deal
<idiom>
U
آخر خط ،پایان هستی
individuum
U
هستی تجزیه ناپذیر
antitheist
U
منکر هستی خدا
nirvana
U
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
being
U
زمان حال فعل be to هستی
You are stll a child in her eyes.
U
به چشم اوهنوز یک بچه هستی
I want to swim ,are you on ?
U
اهلش هستی شنا کنیم ؟
nirvanas
U
پیوستن به کل هستی خشنودی مطلق
atheistical
U
مبنی برانکار هستی خدا
Are you still on the line?
U
هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still around?
U
هنوز هستی ؟
[مانند پشت تلفن یا درچت اینترنت]
Let's see how much you can take.
<idiom>
U
ببینیم چند مرد حلاج هستی.
[اصطلاح روزمره]
I'm still not quite sure how good you are.
U
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
emergency
U
خیلی خیلی فوری
metagnosticism
U
عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
up to/till/until
<idiom>
U
تا اینکه
howbeit
U
با اینکه
in spite of the face that
U
اینکه
in order to ...
U
تا
[اینکه ]
save that
U
جز اینکه
in order that
U
تا اینکه
unless
U
جز اینکه
so as to
U
تا
[اینکه ]
or
U
یا اینکه
the fact that
U
اینکه
In view of the fact that … whereas …
U
نظر به اینکه
instead
U
بجای اینکه
Despite the fact that…
U
با وجود اینکه
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
to the end that
U
تا اینکه بقصداینکه
than
U
تا اینکه بجز
for
U
برای اینکه
whenas
U
بعلت اینکه
to the end that
U
برای اینکه
to sum up
U
خلاصه اینکه
in order that
U
برای اینکه
on the supposition that
U
بخیال اینکه
on the supposition that
U
بتصور اینکه
so as to
U
برای
[اینکه]
in order to ...
U
برای
[اینکه]
notwithstanding
U
باوجود اینکه
owing to the fact that
U
نظر به اینکه
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
even though
U
ولو اینکه
forasmuch as
U
نظر به اینکه
the reason why
U
علت اینکه
in view of the fact that
U
نظر به اینکه
hent
U
ربودن تا اینکه
inorder to
U
برای اینکه
insomuch
U
نظر به اینکه
whilst
U
ضمن اینکه
whereas
U
نظر به اینکه
as if
U
مثل اینکه
because
U
برای اینکه
save that
U
الا اینکه
wherein
U
دراثنای اینکه
so that
U
برای اینکه
that's that
U
اینکه از این
the reason why
U
دلیل اینکه
instantly
U
به محض اینکه
ere
U
قبل از اینکه
pray consider my case
U
تمنی اینکه
providing
U
مشروط بر اینکه
as thought
U
مثل اینکه
as though
U
مثل اینکه
as soon as
U
بمحض اینکه
in one world
U
خلاصه اینکه مختصرا
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
in order that he may go
U
برای اینکه برود
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
in a word
U
خلاصه اینکه مختصرا
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
as regards
U
با توجه به اینکه اما
what with
<idiom>
U
برای اینکه ،درنتیجه
Not to mention the fact that …
U
حالا بگذریم از اینکه...
though
U
گرچه هرچند با اینکه
as respects
U
با توجه به اینکه اما
in one word
U
خلاصه اینکه مختصرا
not to mention ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
as respects ...
U
درباره ...
[با توجه به اینکه... ]
not to say ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
Supposing that is the case .
U
بفرض اینکه اینطور باشد
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
the instant i saw him
U
بمحض اینکه اورا دیدم
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
adside from
U
صرفنظر از اینکه گذشته از این
whereas
U
بادر نظر گرفتن اینکه
inadvisably
U
بدون اینکه صلاح باشد
to be on the safe side
U
برای اینکه احتمال اشتباه
in orders that it may beeasier
U
برای اینکه اسان تر شود
You are asking for it. You are sticking your neck out.
U
مثل اینکه تنت می خارد
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
iimmediately he saw me
U
بمحض اینکه مرا دید
much as I'd like to
<idiom>
U
با اینکه اینقدر دوست دارم
benifit of elergy
U
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
we eat that we may live
U
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
approving
U
تصور اینکه چیزی خوب است
Unless the contray is proved .
U
مگر اینکه خلافش ثابت شود
approve
U
تصور اینکه چیزی خوب است
Depending on how late we arrive ...
U
بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
approves
U
تصور اینکه چیزی خوب است
You seem to expect something for good measure !
U
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
He is very primitive and uncuth .
U
مثل اینکه از پشت کوه آمده
It seems I am not welcome (wanted) here.
U
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
combatable
U
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
authentication
U
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
euphonically
U
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
forbids
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
hylotheism
U
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
forbid
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
at the owner's risk
U
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
take a stand on something
<idiom>
U
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
U
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com