English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
wirility U مردی رجولیت قوه مردی
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
she has a well poised head U وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there U من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> U گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> U موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilming U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed U فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
sottovoce U صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
manhood U مردی
masculinity U مردی
virility U مردی
mans U مردی
man U مردی
very low frequency U فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
unmanning U از مردی انداختن
penis U الت مردی
unmans U از مردی انداختن
penises U الت مردی
membrum U الت مردی
emasculating U از مردی انداختن
masculinity U حالت مردی
emasculates U از مردی انداختن
emasculate U از مردی انداختن
unman U از مردی انداختن
penes U الت مردی
emasculated U از مردی انداختن
pudendal virile U اکت مردی
desexualize U از مردی افتادن
desex U از مردی افتادن
virile strength U قوت مردی
An old man. U پیر مردی.
pintle U الت مردی
virility U قوه مردی نیرومندی
the man to whom you spoke U مردی که باوسخن گفتید
emasculative U برنده نیروی مردی
phallism U پرستش الت مردی
emasculatory U برنده نیروی مردی
raftsman U مردی که الوار را بهم می چسباند
coiffure U مردی که سلمانی زنانه باشد
coiffures U مردی که سلمانی زنانه باشد
enslaver U زنی که مردی را اسیرزیبایی خودمیسازد
I dare you tell her yourself . U اگر مردی خودت به او بگو؟
rattling U خیلی تند خیلی خوب
ponderous U خیلی سنگین خیلی کودن
he is a man of queer habits U مردی است دارای عادتهای غریب
man millner U مردی که بکارهای خرد وبیهوده می پردازند
wittol U مردی که میداند زن او خراب وفاحشه است
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
grass widower U مردی که از زنش جدا شده مرد بیوه
ladies' man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man U مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
co respondent U مردی که متهم بزنابازن شوهرداری بوده وباخودان زن یکجاموردتعیق
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
barman U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
barmen U مردی که در پیشخوان یا پشت بار مهمانخانه یا رستوران کار میکند
herself U خودش
itself U خودش
himself U خودش
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own similitude U مانند خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U بصورت خودش
in his own hand writing U بخط خودش
herself U خود ان زن خودش را
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U به اسم خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
It is her all right. U خود خودش است
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
emergencies U خیلی خیلی فوری
emergency U خیلی خیلی فوری
former U جلوی
feont U جلوی
frontward U جلوی
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
fore U جلوی قایق
fore U جلوی درجلو
in the way U جلوی راه
before my very eyes U جلوی چشمهایم
forwarded U جلوی گستاخ
forward U جلوی گستاخ
prior U پیشین جلوی
sincipital U واقع در جلوی سر
at the fore U در جلوی کشتی
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
jim dandy U ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
front mud guard U گلگیر جلوی اتومبیل
forward area U منطقه جلوی رزم
under one's nose <adv.> U جلوی چشم کسی
to get in the way U جلوی راه را گرفتن
nose spray U بسکهای جلوی گلوله
ackermanaxle U محور جلوی اتومبیل
cambers U انحنای جلوی اسکی
anticum U جرز جلوی معبد
camber U انحنای جلوی اسکی
head sail U بادبان جلوی دکل
googol U عدد یک با صد صفر در جلوی ان
bowling crease U خط موازی جلوی پایه ها
front wing U گلگیر جلوی اتومبیل
afterleech U بادبان جلوی قایق
forward echelon U رده جلوی نبرد
foresheets U فضای جلوی قایق
prowords U کلمات جلوی جملات
bowed U قسمت جلوی قایق
bows U قسمت جلوی قایق
bow U قسمت جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
deck U سکوی جلوی تانک
to stop the bus U جلوی اتوبوس را گرفتن
Get out of my sight! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
windshields U شیشه جلوی اتومبیل
Get out of my face! <idiom> U از جلوی چشمم دور شو!
wind screen U شیشه جلوی اتومبیل
bowing U قسمت جلوی قایق
decked U سکوی جلوی تانک
decks U سکوی جلوی تانک
windshield U شیشه جلوی اتومبیل
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
jibbing U بادبان سه گوشه جلوی دکل
jibs U بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud <idiom> U از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
forwards U سه بازیگر جلوی تور والیبال
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com