English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
afflux U خیزاب بالاامدن سطح اب رودخانه بوسیله کاهش عرض رودخانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
up the river U سوی سر چشمه رودخانه بطرف بالای رودخانه
liman U خلیج مصب رودخانه مدخل رودخانه
terrigenous U تشکیل شده بوسیله عمل سایش رودخانه وجریان اب خاکزاد
ferryboat U قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats U قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
glaciers U رودخانه یخ
rever U رودخانه
glacier U رودخانه یخ
river gravel U شن رودخانه
river clay U گل رودخانه
river line U خط رودخانه
rivers U رودخانه
river U رودخانه
river banks U ساحل رودخانه
headwater U بالادست رودخانه
river beds U بستر رودخانه
river bank U ساحل رودخانه
river mouth U دهانه رودخانه
head stream U سرچشمه رودخانه
river profile U نیمرخ رودخانه
the karoon river U رودخانه کارون
upstream U بالای رودخانه
fork of ... river U شاخه رودخانه ...
stethe U ساحل رودخانه
the river karoon U رودخانه کارون
along the river U درامتداد رودخانه
euphrates U رودخانه فرات
riverward U بطرف رودخانه
riverine U سواحل رودخانه
riverbed U بستر رودخانه
river bed U بستر رودخانه
water system U رودخانه و شعبات ان
bottom ice U یخ کف دریاچه یا رودخانه
low water U فروکش اب رودخانه
streams U رودخانه ابراهه
streamed U رودخانه ابراهه
stream U رودخانه ابراهه
river line U خط ساحل رودخانه
an open river U رودخانه باز
ostiary U دهانه رودخانه
alpheus U رب النوع رودخانه
potamology U مبحث رودخانه ها
by water U از راه رودخانه
river trip U گردش رودخانه ای
conferva U علف رودخانه
strands U لایه رودخانه
strand U لایه رودخانه
bight U پیچ رودخانه
river trip U مسافرت رودخانه ای
levee U کناره رودخانه
lethe U اب رودخانه بزرخ
riparian U ساحل رودخانه زی
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
hasty crossing U عبور تعجیلی از رودخانه
upstream U مخالف جریان رودخانه
styx U رودخانه عالم اسفل
white water U ابشارهای کوتاه رودخانه
bank effect U اثر کناره رودخانه
ferryboat U قایق عبور از رودخانه
excavation in river bed U خاکبرداری در بستر رودخانه
eyot U جزیره کوچک در رودخانه
ferryboats U قایق عبور از رودخانه
bayou U شاخه فرعی رودخانه
fluvial U زیست کننده در رودخانه
fluviatic U پیداشده رودخانه رودخانهای
forced crossing U عبور اجباری از رودخانه
basins U حوزه رودخانه ابگیر
basin U حوزه رودخانه ابگیر
head water U بالای رودخانه بالارود
naiad U حوری موجددریاچه رودخانه
keelboatman U کرجی بان رودخانه
span U پل زدن روی رودخانه
riverain U ساکن ساحل رودخانه
spanned U پل زدن روی رودخانه
upstream U بالادست جریان رودخانه
niagara U رودخانه و ابشار نیاگارا
spanning U پل زدن روی رودخانه
near bank U ساحل نزدیک رودخانه
keelboat U قایق پهن رودخانه
inland navigation U کشتی رانی در رودخانه ها
sluggish stream U رودخانه با جریان کند
levee U دیواره ساحلی رودخانه
spans U پل زدن روی رودخانه
riparian U حریم رودخانه و ان چه که در ان باشد
head water U قسمت بالادست رودخانه
riparian U وابسته بکنار رودخانه
basin area U حوزه ابریز رودخانه
river basin U ابگیر یا حوضه رودخانه
chutes U شیب تند رودخانه
river bed level U تراز بستر رودخانه
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
chute U شیب تند رودخانه
to fall down the river U باجریان رودخانه حرکت کردن
hurst U جای کم عمق در رودخانه یا دریا
bed building stage of river U تراز سطح متوسط اب رودخانه
river forcasting U پیش بینی جریان رودخانه
to clean arives U رودخانه ایی را لاروبی کردن
whitewater racing U مسابقه در مسیر اشفته رودخانه
cess U سرازیری کنار رودخانه وغیره
summer bed of a river U بستر تابستانی رودخانه مسیل
palisades U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
fluviomarine U درست شده رودخانه ودریا
haugh U زمین رسوبی کنار رودخانه
detritus U مواد خردوریز محمولات اب رودخانه
strath U بستر پهن مسیر رودخانه
fluviatile U نهری زندگی کننده در رودخانه
navigation river U رودخانه قابل کشتی رانی
palisade U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
he put me across the river U مرا بدانسوی رودخانه برد
staff gauge U اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
fairways U قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
dragsman U لاروب :کسیکه رودخانه هارالاروبی میکند
rhenish U شراب المانی rhein وابسته به رودخانه
fluviograph U الت سنجش افت وخیزاب رودخانه
ice mining U انفجار یخ رودخانه یا دریاچه ها به وسیله مین
holm U زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
fairway U قسمت قابل کشتیرانی رودخانه یا خلیج
fluviometer U الت سنجش افت وخیزاب رودخانه
The teo countries are separated by this river. U این رودخانه دو کشور را از یکدیگه جدامی کند
watershed U منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
riparian rights U حقوق خاصه مالکین خریم رودخانه ها و انهار
live lining U ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
logjam U انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
wharf U لنگر گاه ساحل رودخانه با اسکله یادیوار
wharfs U لنگر گاه ساحل رودخانه با اسکله یادیوار
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
watersheds U منطقهای که اب دریا یا رودخانه را پخش وتقسیم میکند
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
gorge portion U محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
How long is the River Nile? U طول وعرض رودخانه نیل چقدر است ؟
wharves U لنگر گاه ساحل رودخانه با اسکله یادیوار
camp-shedding U [پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
nilometer U الت خود نگارودرجه داربرای سنجش بلندی اب رودخانه
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
base flow U مقدار جریان ابی که رودخانه در حالت غیرسیلابی دارد
sandbar U جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
gauging station U ایستگاه اندازه گیری سرعت وعمق اب در کانال یا رودخانه
estacade U سدی که ازتیرهاوپایههای چوبی در رودخانه یادریابرای بستن راه
holm U جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
riparian law U قوانین مربوط به اعیان واموال موجود در اطراف رودخانه
gauging section U مقطعی از کانال یا رودخانه که عمق اب یا سرعت اب اندازه گیری میشود
estuaries U دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
estuary U دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
alluviation U رسوبات ماسه و شن ناشی ازکم شدن سرعت جریان رودخانه
acheval U ارتشی که جناحش در اثرمانعی مانندباتلاق یا رودخانه از ان دورو مجزا باشد
ferrybridge U کشتی ای که قطار راه اهن راازروی رودخانه یاخلیج میبرد
snag boat U کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
caisson U اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
The Pied Piper of Hamelin U نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
The Pied Piper of Hamelin U فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
period of concentration U در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
prolotherapy U اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
lockman U بند یا سد رودخانه بند بان
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
liquidity preference theory U براساس این نظریه که بوسیله جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی ارائه شده است پائین امدن نرخ بهره موجب افزایش نقدینگی و کاهش اوراق قرضه بهادار میشود .
uprise U بالاامدن
rises U بالاامدن
to heave in sight U بالاامدن
rise U بالاامدن
rate of rise of water level U روند بالاامدن اب
surfaces U تسطیح کردن بالاامدن
surfaced U تسطیح کردن بالاامدن
surface U تسطیح کردن بالاامدن
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
tax friction U کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning U کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression U روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
afflux U خیزاب
wave U خیزاب
billow U خیزاب
billowed U خیزاب
waves U خیزاب
billows U خیزاب
waved U خیزاب
billowing U خیزاب
waving U خیزاب
surf U خیزاب دریاکنار
the wave heaves U خیزاب بلندمیشودومیافتد
whitecap U سفیدک خیزاب
surfy U دارای خیزاب زیاد
land swell U خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
lap n U خوردن خیزاب بکنار دریا
bed groins U بند کوچکی که بطور موقت جهت بالاامدن سطح اب دردهانه خروجی کانال زده میشود
rip current U خیزاب یا موج تجاوز کننده بساحل
planegency U صدای خیزاب که بکرانه دریا بخورد
surfboat U قایق مخصوص هوای توفانی یا خیزاب
decrease U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased U کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases U کاهش یافتن کم شدن کاهش
ground sea U خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
decrease U کاهش دادن کاهش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com