Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gelation
U
بسته شدگی سفت شدگی
You can rest assured.
U
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
imminution
U
کم شدگی باریک شدگی
dependencies
U
تعلق
attachment
U
تعلق
dependency
U
تعلق
accru
U
تعلق
belongingness
U
تعلق پذیری
belonging to another
U
تعلق به غیر
accrues
U
تعلق گرفتن
belongs
U
تعلق داشتن
accrue
U
تعلق گرفتن
accrue
U
تعلق گرفتن
accruing
U
تعلق گرفتن
belong
U
تعلق داشتن
intimacy principle
U
اصل تعلق
belonged
U
تعلق داشتن
incurrence
U
تعلق گرفتگی
that right inheres in him
U
ان حق باو تعلق میگیرد
accruing
U
منتج گردیدن تعلق گرفتن
accrues
U
منتج گردیدن تعلق گرفتن
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
incidence
U
تعلق واقعی مالیات مشمولیت
royalty tonnage
U
ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
neither fish nor fowl
<idiom>
U
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
quantity allowance
U
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
birthright
U
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
rent
U
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
dutiable goods
U
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
free haul
U
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
U
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stubborn
U
خیره سر
obstinate
U
خیره سر
glaring
U
خیره
screwball
U
خیره سر
pertinacious
U
خیره سر
starring
U
خیره
staring
U
خیره
mulish
U
خیره سر
dourly
U
خیره سر
perverse
<adj.>
U
خیره سر
eccentric
<adj.>
U
خیره سر
testy
<adj.>
U
خیره سر
sullen
<adj.>
U
خیره سر
stubborn
<adj.>
U
خیره سر
intractable
<adj.>
U
خیره سر
agaze
U
خیره
willful
<adj.>
U
خیره سر
dour
U
خیره سر
stare
U
خیره شدن
mulishness
U
خیره سری
gaze
U
نگاه خیره
to stand at gaze
U
خیره ایستادن
gloatingly
U
با نگاه خیره
gazed
U
نگاه خیره
to look fixedly
U
خیره نگریستن
staring red
U
یا خیره کننده
gazing
U
نگاه خیره
gazes
U
نگاه خیره
moon eyed
U
خیره ومتحیر
stares
U
خیره شدن
stared
U
خیره شدن
perrinaciousness
U
خیره سری
steadfastly
U
پابرجای خیره
dazzle
U
خیره کردن
dazzled
U
خیره کردن
steadfast
U
پابرجای خیره
intractable
U
خیره سر ستیزه جو
dazzlement
U
خیره سازی
foudroyant
U
خیره کننده
dazzling
U
خیره کردن
relucent
U
خیره کننده
fulgurant
U
خیره کننده
dazzles
U
خیره کردن
gape seed
U
نگاه خیره
glaringly
U
با نگاه خیره
stubbornness
U
خیره سری
impudence
U
خیره سری
gapeseed
U
نگاه خیره
blinds
U
خیره کردن
blinded
U
خیره کردن
blind
U
خیره کردن
obstinacy
U
خیره سری
goggle-eyed
U
خیره چشم
glowers
U
خیره نگاه کردن
gaping
U
خیره نگاه کردن
gloat
U
خیره نگاه کردن
gloated
U
خیره نگاه کردن
gloating
U
خیره نگاه کردن
gaze
U
خیره نگاه کردن
glowered
U
خیره نگاه کردن
glares
U
خیره نگاه کردن
gorgonize
U
خیره نگاه کردن
glower
U
خیره نگاه کردن
glowering
U
خیره نگاه کردن
glared
U
خیره نگاه کردن
glare
U
خیره نگاه کردن
gapes
U
خیره نگاه کردن
gazed
U
خیره نگاه کردن
stares
U
خیره نگاه کردن
stared
U
خیره نگاه کردن
stargaze
U
بستاره ها خیره شدن
bedazzle
U
بکلی خیره کردن
dazzlingly
U
بطور خیره کننده
eclat
U
روشنی خیره کننده
stare
U
خیره نگاه کردن
watcheye
U
چشم خیره وسفید
gazes
U
خیره نگاه کردن
gazing
U
خیره نگاه کردن
gaped
U
خیره نگاه کردن
gloats
U
خیره نگاه کردن
starer
U
دارای نگاه خیره
gape
U
خیره نگاه کردن
glowering
U
اخم کردن نگاه خیره
glowered
U
اخم کردن نگاه خیره
to gape
U
با خیره دهان باز کردن
glare
U
تابش خیره کننده تشعشع
glower
U
اخم کردن نگاه خیره
stargazer
U
کسیکه به ستاره ها خیره شده
glowers
U
اخم کردن نگاه خیره
dazzle
U
تابش یا روشنی خیره کننده
dazzling
U
تابش یا روشنی خیره کننده
glared
U
تابش خیره کننده تشعشع
dazzles
U
تابش یا روشنی خیره کننده
gaping
U
نگاه خیره با دهان باز
dazzled
U
تابش یا روشنی خیره کننده
glares
U
تابش خیره کننده تشعشع
to stare any one into silence
U
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
gaped
U
نگاه خیره با دهان باز
gapes
U
نگاه خیره با دهان باز
gape
U
نگاه خیره با دهان باز
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
neck
U
نخ شدگی
necks
U
نخ شدگی
embeddeness
U
حک شدگی
erection
U
شق شدگی
depressions
U
کم شدگی
erections
U
شق شدگی
depression
U
کم شدگی
bottling
U
نخ شدگی
the mast has raked
U
کج شدگی
geniculation
U
خم شدگی
dostortion
U
کج شدگی
behalf
U
خاطر
minds
U
خاطر
for his sake
U
به خاطر او
minding
U
خاطر
on account of somebody
[something]
U
به خاطر
Due to
U
به خاطر
remembrance
U
خاطر
mind
U
خاطر
sake
U
خاطر
for the love of
U
به خاطر,
flare
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
gawping
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawped
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flares
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
Boketto
U
عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gawps
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
to stare at person in the face
U
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
gawp
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
diffusion
U
پخش شدگی
expurgation
U
پاک شدگی
expunction
U
پاک شدگی
narrowing
U
تنگ شدگی
offsetting
U
دوخم شدگی
sclerosis
U
سخت شدگی
eviration
U
هذیان زن شدگی
erasure
U
پاک شدگی
strobilation
U
باریک شدگی
detruncation
U
کوتاه شدگی
desuetude
U
موقوف شدگی
tight coupling
U
جفت شدگی
puchery
U
جمع شدگی
diminution
U
کم شدگی تحقیر
dilution
U
رقیق شدگی
pulverization
U
خرد شدگی
distotion factor
U
ضریب کج شدگی
gelidity
U
بسته شدگی
fixedness
U
تثبیت شدگی
liquescence
U
مایع شدگی
occlusion
U
بسته شدگی
incalescence
U
گرم شدگی
occlusion
U
جفت شدگی
conglomeration
U
گلوه شدگی
pairing
U
جفت شدگی
paralysation
U
فلج شدگی
petrifaction
U
سنگ شدگی
conglomerations
U
گلوه شدگی
homogenization
U
هم جنس شدگی
offset
U
دوخم شدگی
nigrescence
U
سیاه شدگی
gasification
U
تبخیر شدگی
flagginess
U
ول شدگی اویختگی
flocculence
U
قلنبه شدگی
lateral yield
U
له شدگی جانبی
invagination
U
غلاف شدگی
purler
U
پرت شدگی از سر
scleriasis
U
سفت شدگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com