English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
seller's option to duble U خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
put option U خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
buyer's option to duble U خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
duble option U خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
put in more U عمل یا بیع خیاری که در ان خیار فسخ در صورت تنزل ارزش پول پیش بینی شده باشد
earnest U مقداری از مبیع که پیش از قبض واقباض کل مبیع و ثمن به خریدار تسلیم میشود
exchange depareciation U تنزل ارزش پول خارجی تنزل قیمت ارز
contango U بهره دیرکرد تسلیم قرضه وسهام مهلت تحویل مبیع به مشتری
back wardation U خسارت دیر کرد در تحویل سهام برقراری مدت برای تسلیم مبیع
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
forfeiture U تنزل ارزش
currency depreciation U تنزل ارزش پول
demonetization U تنزل ارزش پول نسبت به قیمت قانونی خود
expected value U ارزش مورد انتظار
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
deliveries U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery U تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
vendors U بایع
sellers U بایع
seller U بایع
vendor U بایع
vender U بایع طواف
back wardation U تعیین اجل برای بایع
vender's lien U حق حبس بایع در معامله اراضی
the thing sold U مبیع
object of sale U مبیع
particulars of sale U اوصاف مبیع
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
in the event of U درصورت
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
buyer's option to duble U مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
failings U درصورت کوتاهی از
failing U درصورت کوتاهی از
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
blackheads U جوش کوچک درصورت
gashed U جای زخم درصورت
blackhead U جوش کوچک درصورت
gashes U جای زخم درصورت
gashing U جای زخم درصورت
gash U جای زخم درصورت
on the surface U درصورت فاهر از بیرون
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
stoppage in transitu U حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
option U خیار
right of rescission U خیار
options U خیار
cucumber U خیار
cucumbers U خیار
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
gherkin U خیار ریز
gherkins U خیار ریز
expire of option U انقضاء خیار
option of loss U خیار غبن
option of trickery U خیار تدلیس
option of meeting place U خیار مجلس
option of inspection U خیار رویت
pickler U خیار ترشی
option of deception U خیار غبن
option of conditions U خیار شرط
option of defect U خیار عیب
make option U جعل خیار
option of condition U خیار شرط
option of animals U خیار حیوان
option of fraud U خیار تدلیس
to give up the ghost U جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
subject to being unsold U فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
option of contract invalid in part U خیار تبعیض صفقه
option of incorrect description U خیار تخلف وصف
option of delayed payment of the price U خیار تاخیر ثمن
option of sales unfulfilled in part U خیار تبعض صفقه
expire of option U انقضاء مدت خیار
option of unfulfilled conditions U خیار تخلف شرط
incorrect U خیار تخلف وصف
call option U خرید به شرط خیار
also eligible U اسبی که درصورت حذف یک اسب دیگر میتواند جای انرابگیرد
pepo U کدو و خیار ومانند انها
privileged U مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
Pickles are often eaten as a relish . U خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
replication U 1-قطعه یدکی درسیستم درصورت بروزخطا یا خرابی . 2-کپی کردن دکورد یا داده درمحل دیگری
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
war crimes U اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
contra preferentum rule U درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
decadency U تنزل
decadence U تنزل
abating U تنزل
step backwards U تنزل
regression U تنزل
abates U تنزل
fall U تنزل
decrease U تنزل
decreased U تنزل
decreases U تنزل
decline U تنزل
declined U تنزل
declines U تنزل
declining U تنزل
abate U تنزل
reductions U تنزل
set back U تنزل
abated U تنزل
regress U تنزل
degression U تنزل
depreciation U تنزل
contraction U تنزل
degradation U تنزل
reduction U تنزل
contractions U تنزل
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
mark down U تنزل قیمت
degrades U تنزل دادن
decays U خرابی تنزل
pejorative U تنزل دهنده
decayed U خرابی تنزل
depreciative U تنزل دهنده
fall U تنزل کردن
fall U تنزل کرد ن
depreciator U تنزل دهنده
lowers U تنزل دادن
lowering U تنزل دادن
lowered U تنزل دادن
degrade U تنزل دادن
reducing U تنزل دادن
magnetic decay U تنزل مغناطیسی
magnetic declination U تنزل مغناطیسی
lower U تنزل دادن
degrades U تنزل کردن
decay U خرابی تنزل
decaying U خرابی تنزل
depression U تنزل ناصافی
cut rate U تنزل قیمت
demotion U تنزل رتبه
degrade U تنزل کردن
reduces U تنزل دادن
depression U تنزل افسردگی
depressions U تنزل افسردگی
depressions U تنزل ناصافی
fall off <idiom> U تنزل کردن
to come down with a run U تنزل کردن
deflation U تنزل قیمت
active U تنزل بردار
devaluation U تنزل نرخ
retrograde U تنزل کننده
degradation U تنزل درجه
degradation U تنزل رتبه
to go backward U تنزل کردن
reduce U تنزل دادن
graceful degradation U تنزل مطبوع
heir presumptive U وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
devaluation U تنزل قیمت پول
devalue U تنزل قیمت دادن
declining industry U صنعت درحال تنزل
devaluate U تنزل قیمت دادن
roll back U عمل تنزل دادن
to sink in the scale U در مقام تنزل کردن
degrades U تنزل رتبه دادن
demonetize U تنزل پیدا کردن
declining economy U اقتصاددر حال تنزل
degrade U تنزل رتبه دادن
comedown U تنزل رتبه ومقام
a pejorative term U عبارتی تنزل دهنده
fluctuation U ترقی و تنزل نوسان
declined U تنزل کردن کاستن
declining U تنزل کردن کاستن
demote U تنزل رتبه دادن
demoted U تنزل رتبه دادن
demotes U تنزل رتبه دادن
demoting U تنزل رتبه دادن
fluctuable U مستعد ترقی و تنزل
decline U تنزل کردن کاستن
declines U تنزل کردن کاستن
devalued U تنزل قیمت دادن
devalues U تنزل قیمت دادن
devaluing U تنزل قیمت دادن
decayed U فاسد شدن تنزل کردن
downswing U تنزل کارهای تجارتی وغیره
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com