Perdic | خوش امدن دوست داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	list U	خوش امدن دوست داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	affects U	دوست داشتن
	affect U	دوست داشتن
	likes U	دوست داشتن
	liked U	دوست داشتن
	like U	دوست داشتن
	amativeness U	دوست داشتن
	take kindly to <idiom> U	دوست داشتن
	savouring U	فهمیدن دوست داشتن
	savours U	فهمیدن دوست داشتن
	savoured U	فهمیدن دوست داشتن
	savour U	فهمیدن دوست داشتن
	loved U	معشوقه دوست داشتن
	love U	معشوقه دوست داشتن
	loves U	معشوقه دوست داشتن
	savor U	فهمیدن دوست داشتن
	idolize U	بحد پرستش دوست داشتن
	idolised U	بحد پرستش دوست داشتن
	to be into somebody [something] <idiom> U	کسی [چیزی] را دوست داشتن
	idolizes U	بحد پرستش دوست داشتن
	idolized U	بحد پرستش دوست داشتن
	idolises U	بحد پرستش دوست داشتن
	idolising U	بحد پرستش دوست داشتن
	idolizing U	بحد پرستش دوست داشتن
	To love someone from the bottom of ones heart . U	کسی را از صمیم قلب دوست داشتن
	A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
	I like to be friends with you. U	من دوست دارم با تو دوست باشم.
	I am done with you. U	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
	I am [have] finished with you. U	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	formalist U	دوست
	philogynist U	زن دوست
	friendless U	بی دوست
	schoolmates U	دوست
	buddies U	دوست
	schoolmate U	دوست
	buddy U	دوست
	bozo U	دوست
	philoginous U	زن دوست
	hydrophilic compound U	اب دوست
	friend U	دوست
	unfriended U	بی دوست
	friends U	دوست
	ally U	دوست
	leal U	دوست
	allying U	دوست
	amicable U	دوست
	chum U	دوست
	chums U	دوست
	hydrophilic U	اب دوست
	heart to heart U	دوست
	heart-to-heart U	دوست
	heart-to-hearts U	دوست
	dienophile U	دی ان دوست
	unlovely U	دوست نداشتنی
	pen pals U	دوست مکاتبهای
	pen pals U	دوست قلمی
	pen pal U	دوست مکاتبهای
	pen pal U	دوست قلمی
	girlfriends U	دوست دختر
	sporting U	بازی دوست
	girlfriend U	دوست دختر
	philanthropist U	بشر دوست
	peaceable U	صلح دوست
	dislike U	دوست نداشتن
	disliked U	دوست نداشتن
	loyalists U	دولت دوست
	dislikes U	دوست نداشتن
	disliking U	دوست نداشتن
	acidophile U	ترشی دوست
	family men U	زن و بچه دوست
	family man U	زن و بچه دوست
	fraternized U	دوست بودن
	fraternize U	دوست بودن
	warlike U	جنگ دوست
	boyfriends U	دوست پسر
	boyfriend U	دوست پسر
	likeable U	دوست داشتنی
	likable U	دوست داشتنی
	social U	جمعیت دوست
	fraternising U	دوست بودن
	social U	گروه دوست
	to make a friend of U	دوست شدن با
	fraternises U	دوست بودن
	fraternised U	دوست بودن
	fraternizes U	دوست بودن
	fraternizing U	دوست بودن
	philanthropists U	بشر دوست
	careerists U	حرفه دوست
	expressionism U	حالت دوست
	expressionist U	حالت دوست
	acidophile U	اسید دوست
	careerist U	حرفه دوست
	zoophilous U	حیوان دوست
	zoophilic U	حیوان دوست
	patriot U	وطن دوست
	patriots U	وطن دوست
	patriotic U	میهن دوست
	xenophile U	بیگانه دوست
	cobber U	دوست صمیمی
	humanitarian U	بشر دوست
	philobiblic U	کتاب دوست
	electrophile U	الکترون دوست
	intimado U	دوست صمیمی
	germanophil U	المان دوست
	nucleophile U	هسته دوست
	loyalist U	دولت دوست
	negrophil U	سیاه دوست
	isophilic U	همجنس دوست
	negrophil U	زنگی دوست
	necrophilous U	لاشه دوست
	hydrophilic compound U	ترکیب اب دوست
	philhellenic U	دوست یونان
	philhellene U	دوست یونان
	philanthrope U	بشر دوست
	phihellenic U	یونانی دوست
	phiadelphian U	نوع دوست
	dislikeable U	دوست نداشتنی
	patiot U	میهن دوست
	oxyphile U	اسید دوست
	oxyphil U	اسید دوست
	myrmecophilous U	مورجه دوست
	lovable U	دوست داشتنی
	lithophilous U	سنگ دوست
	friendly state U	کشور دوست
	liquorish U	نوشابه دوست
	francophil U	فرانسه دوست
	francophile U	فرانسه دوست
	cronies U	دوست صمیمی
	lipophilic U	چربی دوست
	hand in glove U	دوست یک دل ویکزبان
	loveable U	دوست داشتنی
	gallophile U	فرانسه دوست
	lovely U	دوست داشتنی
	loveliest U	دوست داشتنی
	kissing kind U	باهم دوست
	lovelier U	دوست داشتنی
	friend U	دوست کردن
	rats U	دوست بی وفا
	friends U	دوست کردن
	crony U	دوست صمیمی
	gregarious U	گروده دوست
	ornithophilous U	مرغ دوست
	anglophile U	انگلیسی دوست
	hand in glove U	دوست همراز
	his friend's murder U	قتل دوست او
	halophilous U	نمک دوست
	hemophile U	خون دوست
	heliophilous U	افتاب دوست
	hand and glove U	دوست همراز
	hand and glove U	دوست یک دل ویکزبان
	I need my e U	من دوست دارم
	sweet tooth U	شیرینی دوست
	solomon U	صلح دوست
	culturist U	فرهگ دوست
	hydrophilic U	اب دوست علاقمند به اب
	psychrophilic U	سرما دوست
	dendrophilous U	درخت دوست
	pornerastic U	جنده دوست
	hydrophilic U	ترکیب اب دوست
	dislikable U	دوست نداشتنی
	philotechnic U	صناعت دوست
	hydrophile U	اب دوست علاقمند به اب
	saprophytic U	پوده دوست
	hail fellow U	دوست صمیمی
	bibliophil U	کتاب دوست
	cater cousin U	دوست صمیمی
	humansit U	انسان دوست
	chessist U	شطرنج دوست