Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fleshment
U
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
at first a
U
در نخستین دید در وهله نخستین
winning streak
<idiom>
U
موفقیت پشت موفقیت
happily
U
خوشحالی
happiness
U
خوشحالی
fortunately
<adv.>
U
با خوشحالی
happily
<adv.>
U
با خوشحالی
joyfully
<adv.>
U
با خوشحالی
gaily
U
با خوشحالی
gladness
U
خوشحالی
mirth
U
خوشحالی
joyfulness
U
خوشحالی
jocosity
U
خوشحالی
glee
U
خوشحالی
joyfully
U
ازروی خوشحالی
whoopee
U
فریاد خوشحالی
fortunately
<adv.>
U
از روی خوشحالی
joy
U
خوشحالی کردن
joys
U
خوشحالی کردن
holler
U
فریاد خوشحالی
hollered
U
فریاد خوشحالی
euphoria
U
خوشحالی رضایت
hollers
U
فریاد خوشحالی
hollering
U
فریاد خوشحالی
fool's paradise
U
خوشحالی موهوم
joyfully
<adv.>
U
از روی خوشحالی
happily
<adv.>
U
از روی خوشحالی
gleefully
U
از روی شادی و خوشحالی
gayly
U
با خوشحالی ز باسرور و نشاط
advantages accruning from
U
مزایای حاصله
stars in one's eyes
<idiom>
U
برق زدن چشمها از خوشحالی
to look forward to something
U
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
emblements
U
منافع حاصله از زمین
assessment
U
تعیین نتایج حاصله
assessments
U
تعیین نتایج حاصله
elbow grease
U
نیروی حاصله از کاردستی
ration strenght
U
انرژی حاصله از جیره
feed back
U
بکارگیری اطلاعات حاصله
to feel on top of the world
U
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
to be on top of the world
U
تو آسمون ها بودن
[نشان دهنده خوشحالی]
put up a good front
<idiom>
U
وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
coriolis effect
U
اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
gulped
U
صدای حاصله از عمل بلع
ergotism
U
مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
end product
U
قطعات حاصله دستگاه نهایی
gulp
U
صدای حاصله از عمل بلع
gas form natrural gas
U
بنزین حاصله از گاز طبیعی
gulping
U
صدای حاصله از عمل بلع
gulps
U
صدای حاصله از عمل بلع
emblements
U
منافع حاصله اززمین مزروعی
bombing errors
U
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
windchill
U
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
working asset
U
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
spirochetosis
U
ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
solunar
U
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
capitalized value
U
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
clicked
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
platinum black
U
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
clicks
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
scumble
U
نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
flash burn
U
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
flash burns
U
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
thermojet
U
نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
click
U
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
crater
U
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
craters
U
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
stage fright
U
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
lesion
U
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
yaws
U
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
hypervitaminosis
U
ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
lesions
U
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
flash blindness
U
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
competitive price
U
قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
hitting
U
موفقیت
successes
U
موفقیت
success
U
موفقیت
hits
U
موفقیت
achievements
U
موفقیت
good speed
U
موفقیت
prosperity
U
موفقیت
hit
U
موفقیت
achievement
U
موفقیت
red letter
U
مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
phenology
U
مبحث رابطه بین اب وهواوتغییرات حاصله در پدیدههای زیست شناسی
jet propulsion
U
نیروی عقب نشینی حاصله از فشار گازفشار خروج گاز
sepsis
U
مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
unsuccess
U
عدم موفقیت
top flight
U
بالاترین موفقیت
success ratio
U
بهر موفقیت
flying colors
U
موفقیت قطعی
abortiveness
U
عدم موفقیت
exploitation
U
استفاده از موفقیت
achievable
U
موفقیت پذیر
miscarriage
U
عدم موفقیت
miscarriages
U
عدم موفقیت
unsuccessfully
U
عدم موفقیت
unsuccessful
U
عدم موفقیت
average
U
میانگین موفقیت
grand slam
U
موفقیت کامل
successful
<adj.>
U
موفقیت آمیز
pass muster
<idiom>
U
آزمایش را با موفقیت
hitting
U
اصابت موفقیت
failure
U
عدم موفقیت
hits
U
اصابت موفقیت
averaged
U
میانگین موفقیت
averages
U
میانگین موفقیت
failures
U
عدم موفقیت
averaging
U
میانگین موفقیت
hit
U
اصابت موفقیت
grand slams
U
موفقیت کامل
plow back
U
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
profits a prendre
U
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
win out
<idiom>
U
موفقیت پس از کار سخت
ten strike
U
امر موفقیت امیز
achieved
U
موفقیت در انجام کاری
prospect
[of something]
U
امید موفقیت
[در چیزی]
achieving
U
موفقیت در انجام کاری
oddson
U
محتمل به بردیا موفقیت
He was drunk with success.
U
سرمست از موفقیت بود
achieve
U
کسب موفقیت کردن
connects
U
حرکت موفقیت امیز
lock up
<idiom>
U
اطمینال کامل از موفقیت
connect
U
حرکت موفقیت امیز
achieves
U
موفقیت در انجام کاری
achieve
U
موفقیت در انجام کاری
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
to carry something to a successful issue
U
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
percentage
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
percentages
U
نسبت حرکات موفقیت امیز
he wished success to all
U
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
caculated risk
<idiom>
U
شانس زیاد برای موفقیت
land on one's feet
<idiom>
U
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
bring off
U
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
His triumph was very short- lived .
U
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
We made a long step toward success.
U
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
get through
<idiom>
U
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
track record
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track records
U
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
pass completion average
U
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
shell shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
U
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
by the skin of one's teeth
<idiom>
U
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
chases
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
With a long face .
U
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
chased
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chase
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chasing
U
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
if it works
U
اگر این کار با موفقیت انجام شود
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
rest on one's laurels
<idiom>
U
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
first detector
U
نخستین
primal
<adj.>
U
نخستین
our first parents adam and eva
U
نخستین ما
quadrages ima
U
نخستین
proto
U
نخستین
premiering
U
نخستین
initialling
U
نخستین
initial
U
نخستین
initialled
U
نخستین
mixers
U
نخستین
mixer
U
نخستین
initialing
U
نخستین
premiers
U
نخستین
premier
U
نخستین
incipient
U
نخستین
initialed
U
نخستین
initials
U
نخستین
premieres
U
نخستین
first
U
نخستین
premiere
U
نخستین
premiered
U
نخستین
primary
U
نخستین
good riddance to bad rubbish
<idiom>
U
وقتی تو خوشحالی از اینکه چیزی یا کسی به جای دیگری برده بشه یا فرستاده بشه
primary motivation
U
انگیزش نخستین
protomartyr
U
نخستین شهید
primary processes
U
فرایندهای نخستین
primary reinforcement
U
تقویت نخستین
primary needs
U
نیازهای نخستین
the opening chapter
U
نخستین فصل
primary productivity
U
فراوردگی نخستین
primary personality
U
شخصیت نخستین
rough coat
U
نخستین اندود
the first of all
U
نخستین همه
his opening remarks
U
نخستین گفتههای وی
the first day
U
نخستین رور
primary treatment
U
پاکسازی نخستین
primary zones
U
نواحی نخستین
primary colors
U
رنگهای نخستین
primary treatment
U
تصفیه نخستین
trivium
U
دوره نخستین
springer stone
U
نخستین رگ پاطاق
primary drive
U
سائق نخستین
proenomen
U
نام نخستین
primary group
U
گروه نخستین
primary anxiety
U
اضطراب نخستین
prime
U
نخستین اولیه
prototypes
U
نمونه نخستین
first rate
U
نخستین درجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com