Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
piece de resistance
U
خوراک اصلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gastronome
U
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
VL local bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus
U
مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
the food was smoked
U
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
mastered
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
master data file
U
پرونده مشخصات اصلی امادنظامی پروند خصوصیات اصلی اماد
master
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
masters
U
سیستم با کامپیوتر کنترل اصلی و یک فرعی که از اصلی دستور می گیرد
acciaccatura
U
نت سریعی که نیم پرده کوتاه تر ازنت اصلی است وقبل از نت اصلی نواخته میشود
on board
U
که در تخته اصلی یا PCB اصلی قرار دارد
first generation computer
U
کپی اصلی تصویر یا متن اصلی
generation
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
initial reserves
U
ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
staple
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
generations
U
کپی اصلی تصویر اصلی یا متن
stapled
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
main guard
U
نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
prototypal
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
prototypic
U
وابسته به طرح اصلی یا نمونه اصلی
stapling
U
جزء اصلی هر چیزی قلم اصلی
mainstays
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
mainstay
U
مهار اصلی که از نوک شاه دگل تا پای دگل جلو امتداد دارد تکیه گاه اصلی
anastylosis
U
[واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
base camp
U
پایگاه اصلی کمپ اصلی
master file
U
فایل اصلی پرونده اصلی
fundamental unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
base unit
U
یکای اصلی واحد اصلی
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
matters
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattering
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
mattered
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
matter
U
بخش اصلی متن روی صفحه که متن یا خط اصلی قرار می گیرد
DIMM
U
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
external
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
externals
U
که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
FEP
U
پردازنده بین منبع ورودی و کامپیوتر اصلی که کار آن این است که داده دریافتی را پیش پردازش کند تا بار کاری کامپیوتر اصلی را کم کند
keeps
U
خوراک
nutriment
U
خوراک
nutriments
U
خوراک
tucker
U
خوراک
keep
U
خوراک
messmate
U
هم خوراک
nourishment
U
خوراک
intakes
U
خوراک
feed
U
خوراک
food
U
خوراک
foods
U
خوراک
oligotrophic
U
کم خوراک
meat
U
خوراک
tacking
U
خوراک
meats
U
خوراک
feeds
U
خوراک
fares
U
خوراک
repast
U
خوراک
viands
U
خوراک
intake
U
خوراک
repasts
U
خوراک
tacks
U
خوراک
mess
U
:یک خوراک
messes
U
:یک خوراک
tacked
U
خوراک
faring
U
خوراک
pabulum
U
خوراک
chow
U
خوراک
chows
U
خوراک
passage money
U
خوراک
fare
U
خوراک
butterpump
U
غم خوراک
tack
U
خوراک
nutrition
U
خوراک
at mess
U
سر خوراک
victuals
U
خوراک
fared
U
خوراک
eating
U
خورد و خوراک
treat
U
خوراک رایگان
cannon fodder
U
خوراک توپ
regale
U
خوراک لذیذ
feed
U
خوراک علوفه
feed
U
خوراک دادن
eating house
U
خوراک پزخانه
slipslop
U
خوراک ابکی
eating
U
خوش خوراک
feeds
U
خوراک دادن
feeds
U
خوراک علوفه
dosages
U
یک خوراک دارو
dosage
U
یک خوراک دارو
treated
U
خوراک رایگان
health foods
U
خوراک بهداشتی
health food
U
خوراک بهداشتی
food stamps
U
تمبر خوراک
food stamp
U
تمبر خوراک
regaling
U
خوراک لذیذ
regales
U
خوراک لذیذ
treats
U
خوراک رایگان
snacks
U
خوراک سرپایی
hors d'oeuvre
U
پیش خوراک
he partook of fare
U
در خوراک ما شریک شد
dosed
U
یک خوراک دارو
recipes
U
خوراک دستور
doses
U
یک خوراک دارو
heterotroph
U
خوراک گیر
dosing
U
یک خوراک دارو
junk foods
U
گنده خوراک
suave
U
خوش خوراک
to give to eat
U
خوراک دادن
hors d'oeuvres
U
پیش خوراک
feeders
U
خوراک دهنده
dose
U
یک خوراک دارو
support
[nourish, feed]
U
خوراک دادن
snacks
U
خوراک مختصر
snack
U
خوراک سرپایی
boarding houses
U
خوابگاه و خوراک
boarding house
U
خوابگاه و خوراک
snack
U
خوراک مختصر
recipe
U
خوراک دستور
timbale
U
خوراک دلمه
junk food
U
گنده خوراک
to d. up
U
خوراک گذاردن
aliment
U
خوراک دادن
viand
U
خوراک ماکولات
feeder
U
خوراک دهنده
sitophobia
U
خوراک هراسی
nourish
U
خوراک دادن
meal time
U
وقت خوراک
frugal food
U
خوراک ساده
dish
U
سینی خوراک
slops
U
خوراک ابکی
grub
U
خوراک خواربار
at meat
U
سر خوراک یا غذا
queasiness
U
سنگینی خوراک
insect
U
کرم خوراک
insects
U
کرم خوراک
meal time
U
موقع خوراک
nourished
U
خوراک دادن
nourishes
U
خوراک دادن
chop house
U
خوراک خانه
regaled
U
خوراک لذیذ
food gathering
U
خوراک اوری
menu
U
فهرست خوراک
menus
U
فهرست خوراک
gourmets
U
خوراک شناس
gourmet
U
خوراک شناس
preparation of food
U
تهیه خوراک
dishes
U
سینی خوراک
kingfisher
U
ماهی خوراک
grubs
U
خوراک خواربار
autotroph
U
خوراک ساز
grubbed
U
خوراک خواربار
feedstuff
U
خوراک حیوانات
plat du jour
U
خوراک روز
plats du jour
U
خوراک روز
he cannot earn his own keep
U
اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
cooker
U
چراغ خوراک پزی
helpings
U
یک وعده یا پرس خوراک
kitchens
U
محل خوراک پزی
kitchen
U
محل خوراک پزی
feeding group
U
قسمت خوراک دهنده
receiver
U
جعبه خوراک دهنده
piece deresistance
U
بخش عمده خوراک
receiver
U
دستگاه خوراک دهنده
receivers
U
جعبه خوراک دهنده
helping
U
یک وعده یا پرس خوراک
receivers
U
دستگاه خوراک دهنده
spaghetti
U
خوراک رشته فرنگی
recipes
U
دستور خوراک پزی
chillies
U
خوراک لوبیای پر ادویه
dozing
U
دوز یک خوراک دارو
sanguification
U
تبدیل خوراک بخون
thropholyt
U
لایه خوراک کاه
throphogen
U
لایه خوراک ساز
revalenta
U
خوراک عدس واردجو
rotisserie
U
مغازه خوراک پزی
Primus
U
چراغ خوراک پزی
cookers
U
چراغ خوراک پزی
feed belt
U
نوار خوراک دهنده
gratin
U
خوراک ته دیم دار
to eat one's mutton
U
یا کسی خوراک خوردن
chilli
U
خوراک لوبیای پر ادویه
hoppers
U
محفظه خوراک دستگاه
hopper
U
محفظه خوراک دستگاه
pitch into
U
به خوراک حمله کردن
larder
U
گنجه خوراک خوراکی
larders
U
گنجه خوراک خوراکی
chilies
U
خوراک لوبیای پر ادویه
Chile
U
خوراک لوبیای پر ادویه
cresture conforts
U
خوراک و پوشاک خوب
dose
U
خوراک دوا یا شربت
doze
U
دوز یک خوراک دارو
kickshaw
U
خوراک خوش مزه
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
heater
U
چراغ خوراک پزی
heaters
U
چراغ خوراک پزی
convenience food
U
خوراک پیش پخته
convenience foods
U
خوراک پیش پخته
fast food
U
تند خوراک تندکار
recipe
U
دستور خوراک پزی
nosh
U
خوراک سبک خوردن
chili
U
خوراک لوبیای پر ادویه
dozed
U
دوز یک خوراک دارو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com