Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vicarious saccifice
U
خودش به جای دیگران
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to bring somebody into line
U
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
Other Matches
be your own worst enemy
<idiom>
U
از ماست که بر ماست
[کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
encroachment
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
U
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
he pays his own money
U
نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
himself
U
خودش
itself
U
خودش
herself
U
خودش
in his own name
U
به اسم خودش
to his own profit
U
بفایده خودش
number one
<idiom>
U
برای دل خودش
in his own hand writing
U
بخط خودش
herself
U
خود ان زن خودش را
on/upon one's head
<idiom>
U
برای خودش
it tells its own tale
U
از خودش پیداست
in his own similitude
U
بصورت خودش
in his own name
U
بخاطر خودش
in his own similitude
U
مانند خودش
He shot himself.
U
او به خودش شلیک کرد.
his own car
[car of his own]
U
خودروی خودش
[مرد]
There he is in the flesh. there he is as large as life.
U
خودش حی وحاضر است
He is behind it . He is at the bottom of it.
U
زیر سر خودش است
She pressed the child to her side.
U
بچه را به خودش چسباند
he pays his own money
U
پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily
U
خودش است و کلاهش
It is her all right.
U
خود خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .
U
خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all.
U
خودش را عقل کل می داند
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
He fabcies himself as a writer (author).
U
به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting .
U
نامه بخط خودش است
It is a gain .
U
اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies .
U
کار دست خودش داد
He fouled his reputation .
U
گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well .
نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
all his g.are swans
U
غازهای خودش همه غوهستند
She is the center of attraction .
U
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
She only thinks of her self . she is self – centered.
U
فقط بفکر خودش است
it pulls its weight
U
نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She fabricates them. she makes them up .
U
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself.
U
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day.
U
زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity.
U
احترام هر کسی دست خودش است
autoinoculation
U
تلقیح کسی با مایه بدن خودش
fricandeau
U
گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
get what's coming to one
<idiom>
U
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
autogamous
U
مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
He is afraid of his own shadow.
ازسایه خودش می ترسد .
[خیلی ترسو است.]
He forced his way thru the crowd .
U
بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He went underground to avoid arrest.
U
او
[مرد]
خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He did away with himself .
U
کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
primes
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He's back to his usual self.
U
او
[مرد ]
دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
self feeder
U
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
breeze
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed
U
تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
prime
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
primed
U
عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
rests
U
دیگران
rest
U
دیگران
twicer
U
حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
give someone enough rope and they will hang themself
<idiom>
U
به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it !
U
شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
automatics
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
U
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
multiplication
U
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
A prophet is not without honour, save in his own c.
<proverb>
U
یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
et al
U
مخفف و دیگران
asides
U
جدااز دیگران
aside
U
جدااز دیگران
regard for others
U
ملاحظه دیگران
regard for others
U
واهمه از دیگران
What do the others say?
U
دیگران چه می گویند؟
regrad for others
U
ملاحظه دیگران
regard for others
U
رعایت دیگران
He feels he must have the last word.
U
او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face.
U
خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length
U
طول پارگی نخ
[طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
infringement on others rights
U
تخطی به حقوق دیگران
to pull the strings
U
دیگران را الت قراردادن
prevenance
U
توجه باحتیاجات دیگران
mind reading
U
کشف افکار دیگران
spoiler
U
محل عیش دیگران
spoilsman
U
محل عیش دیگران
prepotent
U
نیرومندتر از دیگران غالب
infringer
U
متخطی به حقوق دیگران
individualizes
U
از دیگران جدا کردن
individualizing
U
از دیگران جدا کردن
individualized
U
از دیگران جدا کردن
individualize
U
از دیگران جدا کردن
individualises
U
از دیگران جدا کردن
individualised
U
از دیگران جدا کردن
to live at the expense of society
U
بار دیگران شدن
individualising
U
از دیگران جدا کردن
under one's belt
<idiom>
U
استفاده از تجارب دیگران
draw away
U
دیگران را پست سرگذاشتن
as a warning to others
U
برای عبرت دیگران
an outrage upon justice
U
پایمال سازی حق دیگران
dummy
U
الت دست دیگران
dummies
U
الت دست دیگران
one-upmanship
<idiom>
U
توانایی سر بودن از دیگران
breach
U
تجاوز به حقوق دیگران
breaches
U
تجاوز به حقوق دیگران
breached
U
تجاوز به حقوق دیگران
mind reader
U
کاشف افکار دیگران
take after
<idiom>
U
مثل دیگران رفتارکردن
mind readers
U
کاشف افکار دیگران
steal one's thunder
<idiom>
U
قاپیدن کلام دیگران
to act independently of others
U
کاری به کار دیگران نداشتن
Pry not into the affair of others.
<proverb>
U
در کار دیگران مداخله مکن .
To pick other peoples brains.
U
از افکار دیگران استفاده کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
U
درکار دیگران فضولی کردن
run away with
<idiom>
U
سربودن ،بهتراز دیگران بودن
proportion
U
اندازه چیزی در برابر با دیگران
to be the odd one out
<idiom>
U
نامشابه
[دیگران در گروهی]
بودن
to trespass
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to break the ice
U
دیگران شکل ابتدائی رانداشتن
splurges
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
i do not know;try the others
U
من نمیدانم ببینید دیگران میمانند یا نه
interlope
U
پادرمیان کار دیگران گذاردن
john aleay jones
U
جان که نام دیگران جوتراست
draw away
U
جلوتر از دیگران حرکت کردن
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
blazing star
U
هرچیزی که موردتوجه دیگران باشد
to i. upo other's rights
U
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to mack i. about a person
U
در باره کسی از دیگران جویاشدن
splurge
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
scapegoat
کسی که قربانی دیگران شود
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
scapegoats
U
کسیکه قربانی دیگران شود
scapegoats
U
کسی راقربانی دیگران کردن
splurged
U
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
answer
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answered
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
privacy
U
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answering
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers
U
سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll
U
اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people.
U
کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
fractal
<adv.>
<noun>
O
شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
you said it/you can say that again
<idiom>
U
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
poke
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
to interject a remark
U
سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
swim against the tide/current
<idiom>
U
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
poked
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
sadistic
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
peeping Tom
<idiom>
U
کسی که به پنجره دیگران نگاه میکند
sadistically
U
کسیکه اززجر دیگران لذت میبرد
plagiarist
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarises
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarize
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
to put in a piece of work
U
بخشی از کار دیگران را انجام دادن
to throw one's lot
U
با بخت یا سهم دیگران شریک شدن
oddball
<idiom>
U
کسی که رفتارش با دیگران فرق میکند
sadist
U
کسیکه از زجر دیگران لذت میبرد
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
pokes
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
poking
U
سکه زدن فضولی در کار دیگران
copiers
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
copier
U
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
plagiary
U
سارق اثار ادبی و هنری دیگران
Be quiet so as not to wake the others.
U
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
rain on someone's parade
<idiom>
U
برنامه های دیگران را مختل کردن
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
spoilsport
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
have a way with
<idiom>
U
تحت نفوذ قرار دادن دیگران
go (someone) one better
<idiom>
U
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
claptrap
U
سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
spoilsports
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
cool one's heels
<idiom>
U
به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
spoilsports
U
کسیکه بازی دیگران را خراب میکند
To lay one self open to ridicule .
U
خودراآلت دست ومسخره دیگران قراردادن
spoilsport
U
کسی که عیش دیگران را منغص میکند
plagiarized
U
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
powered
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler
U
کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powers
U
اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
to herd with other people
U
با مردم دیگر پیوستن درگروه دیگران درامدن
self enforcing
U
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
cats paw
U
الت دست دیگران گره پنجه گربهای
She is more culpable than the others.
U
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
bohemian
U
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
Schadenfreude
U
لذتی که شخصی از رنج کشیدن دیگران میبرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com