English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He shoots well U خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
obstructionist U اکثریت می اندازد
saving institutions U موسسات پس انداز شرکتهای پس انداز
the ink blots U این مرکب لک می اندازد
deflection board U طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
The trees give a pleasant shade . U درختان سایه قشنگه می اندازد
memento mori U کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
big ball U ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
mortar report U گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
drive U بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives U بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
pumpkin U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
pumpkins U پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grounder U موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
petroleur U کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business? U چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope U یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
filibuster U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
leadsman U کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibusters U کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
sweepers U اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweeper U اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
means ends analysis U نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
wellness U خوبی
Excellencies U خوبی
charmingness U خوبی
Excellency U خوبی
goodliness U خوبی
goodness U خوبی
nicety U خوبی
admirableness U خوبی
agreeability U خوبی
agreeableness U خوبی
niceness U خوبی
niceties U خوبی
primeness U خوبی
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
the work was well paid U پول خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
grace U زیبایی خوبی
graced U زیبایی خوبی
a nice guy U مرد خوبی
poverty is a good test U خوبی است
our library is well stocked U خوبی دارد
as good as U بهمان خوبی
lambhood U بره خوبی
bovarism U بوواری خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
fineness U لطافت خوبی
epicurus U و خوبی است
a nice guy U آدم خوبی
graces U زیبایی خوبی
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
gracing U زیبایی خوبی
excellence U خوبی تفوق
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
maintains U به خوبی مراقبت شده
maintained U به خوبی مراقبت شده
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
maintain U به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
What find bath. U عجب حمام خوبی است
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
deposits U پس انداز
saving U پس انداز
savings U پس انداز
forehanded U پس انداز کن
irrigator U اب انداز
thrift U پس انداز
aggregate saving U پس انداز کل
deposit U پس انداز
ex ante saving U پس انداز
ex post saving U پس انداز
saver U پس انداز کن
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
onion skin U پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
hand rail U دست انداز
footcloth U پای انداز
unsaved U پس انداز نشده
foot cloth U پای انداز
fluter U چین انداز
fire teazer U سوخت انداز
fire teazer U اتش انداز
firer U سوخت انداز
line starter U راه انداز خط
feller U درخت انداز
ejector U بیرون انداز
trustee savings bank U صندوق پس انداز
penny bank U صندوق پس انداز
provident bank U صندوق پس انداز
view U چشم انداز
mouth-watering U دهان آب انداز
grenadier U نارنجک انداز
howitzer U خمپاره انداز
initiator terminator U راه انداز
intrigant U پشت هم انداز
intriguant U پشت هم انداز
intriguer U پشت هم انداز
jack ketch U طناب انداز
salt away <idiom> U پس انداز کردن
jaculator U نیزه انداز
savings bank U صندوق پس انداز
theory of saving U نظریه پس انداز
saving ratio U نسبت پس انداز
saving motive U انگیزه پس انداز
to lay up U پس انداز کردن
saving function U تابع پس انداز
saving equation U معادله پس انداز
bumpy <adj.> U پر دست انداز
rough <adj.> U پر دست انداز
saving bank U بانک پس انداز
saving account U حساب پس انداز
reverberative U طنین انداز
to lay aside U پس انداز کردن
savings account U حساب پس انداز
save money U پس انداز کردن
the t. U صاعقه انداز
stoker U سوخت انداز
springer U کمند انداز
splitter U نفاق انداز
spearman U نیزه انداز
thrift institutions U موسسات پس انداز
savings bank U صندوق پس انداز
retardant U عقب انداز
releaser U راه انداز
net saving U پس انداز خالص
torpedo tube U اژدر انداز
negative saving U پس انداز منفی
national saving U پس انداز ملی
mobilization of savings U تجهیز پس انداز
mobilization of savings U بسیج پس انداز
missile man U موشک انداز
paradox of thrift U تناقض پس انداز
saving rate U نرخ پس انداز
rate of saving U نرخ پس انداز
propensity to save U گرایش به پس انداز
procrastinator U تعویق انداز
private saving U پس انداز خصوصی
road hole U دست انداز
postponer U تاخیر انداز
personal saving U پس انداز شخصی
permanent saving U پس انداز دائمی
paysage U چشم انداز
missile launcher U موشک انداز
ecbolic U جنین انداز
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com