Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he was p in his business
U
خوب بود کارش رونق گرفته بود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
he has a rushing business
U
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
Other Matches
he prospered in his business
U
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
he drives a roaring trade
U
کارش خوب گرفته است
patinated
U
جرم گرفته کبره گرفته
booms
U
رونق
prosperity
U
رونق
booming
U
رونق
up-and-coming
U
رو به رونق
lustreer
U
رونق
boomed
U
رونق
upswing
U
رونق
boom
U
رونق
recovery
U
رونق
recoveries
U
رونق
he is on his legs
U
کارش دایراست
recovery phase
U
مرحله رونق
revivals
U
اغاز رونق
booms
U
رونق گرفتن
economic prosperity
U
رونق اقتصادی
boom
U
رونق شدید
upswing
U
رونق گرفتن
boomed
U
رونق گرفتن
business prosperty
U
رونق سوداگری
bullish market
U
بازار رو به رونق
booming
U
رونق گرفتن
quick recovery
U
رونق سریع
booming
U
رونق شدید
animators
U
رونق دهنده
juice up
U
رونق دادن به
boomed
U
رونق شدید
booms
U
رونق شدید
animator
U
رونق دهنده
revival
U
اغاز رونق
boom
U
رونق گرفتن
economic prosprity
U
رونق اقتصادی
he prospered in his business
U
کارش بالا گرفت
He is completely absorbed by his business.
U
کاملاجذب کارش است
He is attentive to his work .
U
متوجه کارش است
business prosperty
U
رونق کسب و کار
golden ages
U
دوران رونق و رفاه
golden age
U
دوران رونق و رفاه
Let the secretary get on with it .
U
بگذارید منشی کارش را بکند
He eventually landed in prison .
U
عاقبت کارش بزندان کشید
He is unpredicateble. He acts haphazardly.
U
کارش حساب وکتابی ندارد
thrives
U
رونق یافتن کامیاب شدن
revivification
U
تجدید حیات رونق تازه
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
thrive
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thrived
U
رونق یافتن کامیاب شدن
thriving
U
رونق یافتن کامیاب شدن
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
fasts
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt
<idiom>
U
سرش شلوغه کارش شروع شده
fasted
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
wine cooper
U
کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work .
U
از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
melodramatist
U
کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work
U
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
boat trains
U
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train
U
ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
effluvium
U
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
pawn broker
U
کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
dynamic
U
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamically
U
زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
paintress
U
زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
ringman
U
کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
chimney sweep
U
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweeps
U
کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
piecer
U
درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill posters
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
the inquisition
U
دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
quantum meruit
U
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
bill poster
U
کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union
U
اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
daemon
U
در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man
U
کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
First come first served.
U
هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter
U
جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy
U
خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening
U
محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
letter of recall
U
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
fusty
U
بو گرفته
hoarser
U
گرفته
dulled
U
گرفته
darksome
U
گرفته
pokey
U
گرفته
muggy
U
گرفته
thick
U
گرفته
thicker
U
گرفته
duller
U
گرفته
dullest
U
گرفته
rancid
U
بو گرفته
muzzy
U
گرفته
fogbound
U
مه گرفته
hoarsest
U
گرفته
bunged up
U
قی گرفته
dulling
U
گرفته
low spirited
U
گرفته
addicted
U
خو گرفته
heartsore
U
دل گرفته
clouded
U
گرفته
gruff
U
گرفته
low-spirited
U
گرفته
dull
U
گرفته
thickest
U
گرفته
uptight
U
گرفته
fustier
U
بو گرفته
adopted
U
گرفته
sombrous
U
گرفته
hoarse
U
گرفته
comate
U
مه گرفته
air less
U
گرفته
mistful
U
مه گرفته
choky
U
گرفته
fustiest
U
بو گرفته
chock full
U
گرفته
brumous
U
مه گرفته
accustomed
خو گرفته
folded in mist
U
مه گرفته
dulls
U
گرفته
in mourning
U
چرک گرفته
cerated
U
موم گرفته
aeruginous
U
زنگ گرفته
caught
U
گرفته شده
blear eyes
U
چشمان قی گرفته
divorcees
U
زن طلاق گرفته
solemn
U
گرفته موقرانه
poky
U
گرفته دلگیر
pokiest
U
گرفته دلگیر
i have a secure grasp of it
U
انرا گرفته ام
smoky
U
دود گرفته
divorcee
U
زن طلاق گرفته
mistful
U
میغ گرفته
blear
U
گرفته وتاریک
derivatives
U
گرفته شده
derivative
U
گرفته شده
drippy
U
هوای گرفته
pokier
U
گرفته دلگیر
hoarsely
U
بطور گرفته
airless
U
گرفته یا دم کرده
on the panel
U
جزوصورت گرفته
dull
U
کندشدن گرفته
filmy
U
غبار گرفته
patinated
U
زنگار گرفته
measly
U
کرم گرفته
patinous
U
کبره گرفته
rheumatic
U
رماتیسم گرفته
to d. itself
U
گرفته شدن
wont
U
خو گرفته عادت
addict
خو گرفته معتاد
filmiest
U
غبار گرفته
addicts
U
: خو گرفته معتاد
reposing upon
U
قرار گرفته بر
fondest
U
انس گرفته
fond
U
انس گرفته
resolved that ......
U
تصمیم گرفته شد که
verminous
U
شپش گرفته
tristful
U
گرفته محزون
Are you kidding ? Are you being funny?
U
شوخیت گرفته ؟
maggoty
U
کرم گرفته
dulled
U
کندشدن گرفته
duller
U
کندشدن گرفته
medalled
U
مدال گرفته
fonder
U
انس گرفته
eerie
U
ترساننده گرفته
filmier
U
غبار گرفته
dullest
U
کندشدن گرفته
dulling
U
کندشدن گرفته
began
U
دست گرفته
triste
U
گرفته محزون
rainy
U
تر رگبار گرفته
leaded
U
سرب گرفته
dulls
U
کندشدن گرفته
mity
U
کزم گرفته
sultrily
U
بطور دم گرفته یا گرم
assumed
U
بخود گرفته عاریتی
skim milk
U
شیرخامه گرفته ورقیق
cut nails
U
ناخنهای گرفته یا چیده
to be tuned in to a channel
U
کانالی را گرفته باشند
malty
U
خو گرفته به ابجو خوری
patinous
U
زنگارگرفته جرم گرفته
in contemplation
U
درنظر گرفته شده
My left leg is in plaster .
U
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
He was choking .
U
گلویش گرفته بود
mucid
U
بوزک زده بو گرفته
lour
U
گرفته شدن عبوس
i had been caught
U
گرفته شده بودم
my time is occupied
U
وقتم گرفته است
nidicolous
U
در اشیانه قرار گرفته
followed by
<adj.>
U
دنباله گرفته شده با
putrid flesh
U
گوشت گندیده یا بو گرفته
She was depressed.
U
دلش گرفته بود
foul house
U
چشمی گرفته لنگر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com