Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
beg
U
خواستن گدایی کردن
begged
U
خواستن گدایی کردن
begs
U
خواستن گدایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mump
U
گدایی کردن
To go cap in hand to someone.
U
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
to cry out for help
U
فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
beggary
U
گدایی
pauperism
U
گدایی
pauperdom
U
گدایی
bone
U
خواستن درخواست کردن
boned
U
خواستن درخواست کردن
bones
U
خواستن درخواست کردن
boning
U
خواستن درخواست کردن
invocate
U
خواستن استمداد کردن از
mendicant
U
گدایی کننده
one day a beggar
U
روز گدایی
mendiant
U
گدایی کننده
adduse
U
احضار کردن بگواهی خواستن
to offer an excuse
U
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoke
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoked
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invokes
U
طلب کردن بالتماس خواستن
invoking
U
طلب کردن بالتماس خواستن
cadge
U
گدایی دوره گردی
cursed with porerty
U
نفرین کرده به گدایی
cadges
U
گدایی دوره گردی
cadging
U
گدایی دوره گردی
cadged
U
گدایی دوره گردی
to send round the hat
U
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
consulted
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
consults
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
consult
U
مشورت کردن مشورت خواستن از
like
U
دل خواستن
will
U
خواستن
solicit
U
خواستن
willed
U
خواستن
solicited
U
خواستن
to beg leave
U
خواستن
liked
U
دل خواستن
likes
U
دل خواستن
soliciting
U
خواستن
intends
U
خواستن
intending
U
خواستن
intend
U
خواستن
aspire
U
خواستن از ته دل
crave
U
خواستن از ته دل
yearn
U
خواستن از ته دل
desiderate
U
خواستن
solicits
U
خواستن
desires
U
خواستن
ask
U
خواستن
desiring
U
خواستن
asking
U
خواستن
asked
U
خواستن
to call for
U
خواستن
wish
[would like]
U
خواستن
to call in
U
خواستن
desire
U
خواستن
wish
U
خواستن
wishes
U
خواستن
to call up
U
خواستن
asks
U
خواستن
wished
U
خواستن
wills
U
خواستن
importunes
U
مصرانه خواستن
call to witness
U
گواهی خواستن از
to seek a position
U
نظر خواستن
apologised
U
پوزش خواستن
cried
U
بزازی خواستن
to seek advice
نظر خواستن
apologised
U
معذرت خواستن
to seek or ask lagal a
U
نظرقضائی خواستن
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
to permit oneself
U
اجازه خواستن
apologise
U
معذرت خواستن
asking for a respite
U
مهلت خواستن
importune
U
مصرانه خواستن
alibi
U
عذر خواستن
importuning
U
مصرانه خواستن
appeal to the supreme court
U
فرجام خواستن
importuned
U
مصرانه خواستن
alibis
U
عذر خواستن
call to account
U
حساب خواستن از
set one's heart on
<idiom>
U
شدیدا خواستن
choosing
U
خواستن پسندیدن
chooses
U
خواستن پسندیدن
excusing
U
معذرت خواستن
choose
U
خواستن پسندیدن
to a oneself for help
U
یاری خواستن
flagitate
U
باسماجت خواستن
apologizing
U
معذرت خواستن
apologizing
U
پوزش خواستن
excuse
U
معذرت خواستن
to ask permission
U
اجازه خواستن
excused
U
معذرت خواستن
to ask for quarter
U
امان خواستن
demur
U
مهلت خواستن
flagitate
U
مصرانه خواستن
excuses
U
معذرت خواستن
apologizes
U
معذرت خواستن
apologizes
U
پوزش خواستن
demurred
U
مهلت خواستن
to offer an apology
U
پوزش خواستن
demurring
U
مهلت خواستن
demurs
U
مهلت خواستن
call in evidence
U
گواهی خواستن از
to call in evidence
U
گواهی خواستن از
apologize
U
پوزش خواستن
apologize
U
معذرت خواستن
to excuse oneself
U
پوزش خواستن
apologising
U
پوزش خواستن
apologized
U
پوزش خواستن
apologized
U
معذرت خواستن
apologises
U
معذرت خواستن
apologises
U
پوزش خواستن
to excuse oneself
U
معذرت خواستن
apologising
U
معذرت خواستن
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
consults
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
want
U
خواستن لازم داشتن
to call any one in testimony
U
از کسی گواهی خواستن
consult
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
wanted
U
خواستن لازم داشتن
consulted
U
پیشنهاد خواستن از یک خبره
to request the company of:
U
حضور کسی را خواستن
to make a gesture of apology
U
با اشاره معذرت خواستن
pardoned
U
بخشیدن معذرت خواستن
willed
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
requires
U
خواستن مستلزم بودن
pardoning
U
بخشیدن معذرت خواستن
required
U
خواستن مستلزم بودن
will
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
require
U
خواستن مستلزم بودن
ask for days grace
U
دو روز مهلت خواستن
show someone the door
<idiom>
U
خواستن از کسی که برود
requiring
U
خواستن مستلزم بودن
to send one to the right about
عذر کسی را خواستن
pardon
U
بخشیدن معذرت خواستن
to ask somebody's advice
U
از کسی نظر خواستن
wills
U
با وصیت واگذارکردن خواستن
To apologize to someone.
U
از کسی عذر خواستن
to crv for mercy
U
خواستن امان اوردن
When there is a wI'll, there is a way.
U
خواستن توانستن است
pardons
U
بخشیدن معذرت خواستن
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
wanted
[for]
U
[کسی را قانونی]
خواستن
[بخاطر]
to ring up
U
کسیرا پشت تلفن خواستن
have one's heart set on something
<idiom>
U
چیزی را خیلی زیاد خواستن
to ask
U
پرسیدن
[جویا شدن]
[طلبیدن]
[خواستن ]
to i. acalamity upon any one
U
بلایی بدی را برای کسی خواستن
Want is the mother of industry.
<proverb>
U
خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
in the market for
<idiom>
U
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to eat humble pie
U
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com