English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
backstretch U خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
base of origin U پایگاه مبداء منبع اصلی مبداء ارسال
true origin U نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
hooligan U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans U مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
tug of war U مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
sack race U مسابقه دو درحالیکه پای مسابقه دهنده در کیسه پیچیده
origin U مبداء
zero U مبداء
zeroes U مبداء
zeros U مبداء
source code U کد مبداء
origins U مبداء
datum line U خط مبداء
source U مبداء
certificate of origin U گواهینامه مبداء
zero deflection U سمت مبداء
base of origin U مبداء اصلی
principal axis U محور مبداء
principle point U مبداء اصلی
basic point U نقطه مبداء
certificate of origin U گواهی مبداء
domicile of origin U اقامتگاه مبداء
refrence axis U محور مبداء
departure station U مبداء حرکت
afterbrain U مبداء نخاع
source program U برنامه مبداء
bench mark U شاخص مبداء
source U مایه مبداء
home address U نشانی مبداء
jumping off place U نقطه یا مبداء
source disk U دیسک مبداء
country of origin U کشور مبداء
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
opener U مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
phase line U خط مبداء حرکت جنگی
prime meridian U نصف النهار مبداء
extrinsic U دارای مبداء خارجی
prime meridian U نصف النهار مبداء یا گرینویچ
reference station U ایستگاه مبداء سنجش جذر ومد دریایی
senior U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors U مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
match play U مسابقه گلف بین دو نفر یا دوتیم مسابقه بولینگ بین دونفر
christian era U مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
marshalling yard U محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
free on rail U قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
control surface angle U زاویه بین مبداء سنجش حرکت سطوح کنترل و وتر سطح ثابت یا محور طولی هواپیما
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
quadrangular meet U مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
slalom U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms U مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
ice racing U مسابقه سرعت روی یخ مسابقه روی یخ
conversing U مخالف
dissidence U مخالف
with U مخالف
contradictive U مخالف
hostile U مخالف
contra U مخالف
adverse U مخالف
controvertist U مخالف
converses U مخالف
conversed U مخالف
resistent U مخالف
contrary to U مخالف
by the ears U مخالف
contrariant U مخالف
unfavorable U مخالف
converse U مخالف
irreconcilable U مخالف
opponents U مخالف
oppositive U مخالف
at d. U مخالف
alien U مخالف
dissidents U مخالف
aliens U مخالف
opponent U مخالف
gyaku U مخالف
opposit U مخالف
contrary U مخالف
adversaries U مخالف
foes U مخالف
non content U مخالف
antipodal U مخالف
repugnant U مخالف
gainsayer U مخالف
gainst U مخالف
at outs U مخالف
dissenting U مخالف
oppugner U مخالف
out of keeping U مخالف
averse U مخالف
oppugnant U مخالف
contradiction U مخالف
adversary U مخالف
contradictions U مخالف
anie U مخالف
foe U مخالف
inadvisable U مخالف
conflicting U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
antagonist U مخالف
against U مخالف
dissident U مخالف
antagonists U مخالف
contradictory U مخالف
vice versa U در جهت مخالف
antagonising U مخالف کردن
ill humored U مخالف ترشرو
anti-Semitism U مخالف با یهودیان
antagonize U مخالف کردن
anti semitism U مخالف با یهودیان
overthwart U بالحن مخالف
defier U مخالف کننده
antagonised U مخالف کردن
reluctate U مخالف کردن
impolitic U مخالف مصلحت
reverses U شکستنی مخالف
anti- U به معنای "مخالف "
divert action U عملیات مخالف
reversing U شکستنی مخالف
prevailing wind U باد مخالف
contradict U مخالف بودن با
vetoing U رای مخالف
antagonises U مخالف کردن
vetoes U رای مخالف
contradicts U مخالف بودن با
vetoed U رای مخالف
overthwart U بطور مخالف
reluctance U بیزاری مخالف
illegal U مخالف قانون
reverse U شکستنی مخالف
disaccord U مخالف کردن
reluctancy U بیزاری مخالف
obscurantist U مخالف اصلاحات
reversed U شکستنی مخالف
head wind U باد مخالف
diverse U مختلف مخالف
contradicted U مخالف بودن با
oppositely U بطور مخالف
dissentient U مخالف معاند
dissenting opinion U نظر مخالف
veto U رای مخالف
antagonized U مخالف کردن
against the stream <adv.> U مخالف جریان
antagonists U عضله مخالف
dissenter U مخالف ناراضی
dissenters U مخالف ناراضی
antagonist U عضله مخالف
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
aversely U بطور مخالف
adversely U بطور مخالف
dissent U رای مخالف
defiant U معاند مخالف
crosswinds U باد مخالف
crosswind U باد مخالف
antipathy U احساس مخالف
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
at odds <idiom> U مخالف بودن
dissented U رای مخالف
dissents U رای مخالف
clashing U برخوردکننده مخالف
against the current <adv.> U مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
counter U درجهت مخالف
countering U درجهت مخالف
against nature U مخالف طبیعت
anti U مخالف علیه
antimonaechical U مخالف سلطنت
countered U درجهت مخالف
antipapal U مخالف پاپ
antislavery U مخالف بردگی
antitrust U مخالف تشکیل
dissenting U مخالف معاند
opponents U طرف مخالف
opponent U طرف مخالف
The opposition parties . U احزاب مخالف
antagonizes U مخالف کردن
conned U رای مخالف
con U رای مخالف
contraposition U مفهوم مخالف
contrary to the law U مخالف قانون
counter ion U یون مخالف
no U منفی مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
cons U رای مخالف
counterview U عقیده مخالف
antagonizing U مخالف کردن
to be in the opposition U مخالف بودن
the a party U طرف مخالف
crosscurrent U جریان مخالف
standpat U مخالف تغییر
conning U رای مخالف
headwinds U باد مخالف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com