English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 190 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
sear U خسته خشکاندن
seared U خسته خشکاندن
sears U خسته خشکاندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wayworn U خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
overweary U زیاده خسته کردن خسته شدن
to mop up U خشکاندن
dessicate U خشکاندن
desiccate U خشکاندن
freeze drying U خشکاندن انجمادی
dry in the sun U خشکاندن در افتاب
sweating iron U برای خشکاندن عرق اسب
tea cloth U دستمال برای خشکاندن فنجان ها
ustulation U عمل بودن یا خشکاندن چیزی پیش ازساییدن
teacloth U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
teacloths U رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها
weary U خسته
spent U خسته
jadish U خسته
outworn U خسته
washed out U خسته
washed-out U خسته
blown U خسته
wearied U خسته
wearying U خسته
tire U خسته
aweary U خسته
tires U خسته
tiring U خسته
footworn U خسته
ennuied U خسته
tired U خسته
wearies U خسته
played out U خسته
jaded U خسته
exhausted U خسته
tiredly U خسته
whacked U خسته
careworn <adj.> U دل خسته
wind broken U خسته
wearing U خسته کننده
zonked U کاملا خسته
played out <idiom> U خسته ،از پا درآمده
run ragged <idiom> U خسته شدن
uninteresting U خسته کننده
dead alive U خسته کننده
insipid U خسته کننده
wearisome U خسته کننده
tedious U خسته کننده
indefatigable U خسته نشدنی
lagging U خسته کننده
exhausting U خسته کننده
weed out <idiom> U خسته شدن از
blah U خسته کننده
way worn U خسته راه
to knock up U خسته شدن
to do up U خسته کردن
i am weary of writing U از نوشتن خسته
tired of writing U خسته از نوشتن
neurasthenia U خسته روانی
overstrain U خسته کردن
prosish U خسته کننده
pest house U خسته خانه
he seems to be tired U خسته بنظرمیرسد
way worn U خسته سفر
fatig U خسته کننده
fatigable U خسته شدنی
fatiguable U خسته شدنی
forwearied U خسته فرسوده
forworn U وامانده خسته
it irks me U خسته شدم
weariful U خسته کننده
he seems to be tired U خسته مینماید
pesthouse U خسته خانه
fatigues U خسته کردن
dulls U خسته کننده
fatigue U خسته کردن
fatigue U خسته شدن
tire U خسته کردن
fags U خسته کردن
fag U خسته کردن
tiring U خسته کردن
irk U خسته شدن
irked U خسته شدن
irking U خسته شدن
irks U خسته شدن
dulling U خسته کننده
dullest U خسته کننده
fatigues U خسته شدن
stumping U خسته وکوفته
fatiguing U خسته کننده
dull U خسته کننده
dulled U خسته کننده
duller U خسته کننده
fatigued U خسته کردن
fatigued U خسته شدن
overwork U خود را خسته
bore U خسته کننده
harasses U خسته کردن
bore U خسته کردن
jade U خسته کردن
bores U خسته کردن
worn-out U خسته و کوفته
strain U خسته کردن
worn out U خسته و کوفته
bores U خسته کننده
harass U خسته کردن
tiresome U خسته کننده
tires U خسته کردن
overworked U خود را خسته
stumps U خسته وکوفته
stumped U خسته وکوفته
overworking U خود را خسته
stump U خسته وکوفته
monotonous U خسته کننده
overworks U خود را خسته
strains U خسته کردن
tire out <idiom> U خیلی خسته شدن
jade U یابو یا اسب خسته
to overstrain oneself U خود را خسته کردن
to overwork oneself U خود را خسته کردن
wearisomely U بطور خسته کننده
unwearied U بانشاط خسته نشده
I was so tired that … U آنقدر خسته بودم که ...
wear out U کاملا خسته کردن
play out U خسته کردن ماهی
he seems to be tired U بنظرمیایدکه خسته است
gruelling U خسته کننده فرساینده
grueling U خسته کننده فرساینده
langorous U خسته سستی اور
longsome U مطول خسته کننده
i am tired of that U از ان کار خسته شدم
longueur U قسمت خسته کننده
prolixly U بطور خسته کننده
nerve wrack U خسته کننده اعصاب
nerve-racking U خسته کننده اعصاب
nerve racking U خسته کننده اعصاب
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
climb the wall <idiom> U از محیط خسته وعصبانی شدن
do not waste your breath U خودتان را بیخود خسته نکنید
I'm tired of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
overworking U خسته کردن به هیجان اوردن
overworks U خسته کردن به هیجان اوردن
do in <idiom> U خسته شدن ،از پای درآمدن
world-weary U بیزارازجهان بیزاراززندگی خسته از زندگی
exhaust U خسته کردن ازپای در اوردن
I'm sick of it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
pooped out <idiom> U خسته کننده،از پای درآوردن
I'm fed up with it. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
I'm fed up with it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
I'm sick of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
world weary U بیزارازجهان بیزاراززندگی خسته از زندگی
exhausts U خسته کردن ازپای در اوردن
used up U تمامامصرف شده زیاد خسته
waste one's breath U زبان خود را خسته کردن
waste one's words U زبان خود را خسته کردن
overwork U خسته کردن به هیجان اوردن
prolix U خسته کننده روده دراز
overworked U خسته کردن به هیجان اوردن
I'm tired of it. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
winds U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to overexert U خود را بیش از اندازه خسته کردن
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
wind U خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to strain one's eyes U چشم خود رازیاد خسته کردن
flag U خسته شدن دونده دراخر مسابقه
turn on someone <idiom> U به طور ناگهانی از بکی خسته شدن
fed up with <idiom> U از دست کسی یا چیزی خسته شدن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
flags U خسته شدن دونده دراخر مسابقه
sing-song U تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
iam so tired that i cannot eat U چندان خسته هستم که نمیتوانم چیزی بخورم
to get into a rut U یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن [کاری]
sing-songs U تناوب یکجور و خسته کنندهی نواخت یا تن صدا
this work is palling on me U اینکاردارد برای من خسته کننده یابیمزه میشود
burn off U خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
as dull as a ditch-water U مثل فیلم های تکراری [خسته کننده و ملال آور]
mondayish U بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
kill off U سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
Enough already! [American E] U کافیه دیگه! [خسته شدم از این همه حرف] [اصطلاح روزمره]
exhaust U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
bores U موی دماغ کسی شدن خسته شدن
exhausts U تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
bore U موی دماغ کسی شدن خسته شدن
poops U خسته ومانده شدن تمام شدن
poop U خسته ومانده شدن تمام شدن
run out U خسته شدن مردود شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com