Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
countersink
U
خزینه دار کردن مخروطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
countersink
U
خزینه مخروطی کردن
Other Matches
countersink
U
خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
counterbore
U
خزینه دار کردن
die sink
U
خزینه درست کردن
counterbore
U
خزینه دار کردن استوانه
normal slump
U
درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
polyconic grid
U
سیستم شبکه بندی مخروطی سیستم مختصات مخروطی
hopper
U
خزینه
fisk
U
خزینه
hoppers
U
خزینه
flush bolt
U
پیچ خزینه رو
countersink
U
خزینه سازی
dimpling
U
پخدار کردن مخروطی ورقات نازک فلزی
countersink bolt
U
پیچ خزینه دار
countersink screw
U
پیچ خزینه دار
countersink nut
U
مهره خزینه دار
flush bolt
U
پیچ خزینه روfluorite
cones
U
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
cone
U
هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
conical
U
مخروطی
cone shape
U
مخروطی
fusiform
U
مخروطی
spiry
U
مخروطی
cone
U
مخروطی
cones
U
مخروطی
conic
U
مخروطی
conical scanning
U
تقطیع مخروطی
taper off
U
مخروطی شدن
cone pulley
U
صفحه مخروطی
conoid
U
شبه مخروطی
hyperbola
U
طرح مخروطی
conoid
U
مخروطی شکل
reduction crusher
U
سنگشکن مخروطی
conoidal
U
شبه مخروطی
cone
U
ساختمان مخروطی
cramwheel
U
دنده مخروطی
paraboloid
U
قطع مخروطی
fusion cone
U
مخروطی اتصال
conical
U
مخروطی شکل
hollow cone charge
U
خرج مخروطی
gothic arch
U
طاق مخروطی
conoidal
U
مخروطی شکل
cone antenna
U
انتن مخروطی
conical spring
U
فنر مخروطی
lip angle
U
زاویه مخروطی
conical antenna
U
انتن مخروطی
chamfered end
U
راس مخروطی
chamfered end
U
نوک مخروطی
exhaust cone
U
مخروطی اگزوز
conic sections
U
مقاطع مخروطی
conic section
U
مقطع مخروطی
double cone insulator
U
مقره دو مخروطی
spire
U
منار مخروطی
cone shaped
U
مخروطی شکل
nun buoy
U
بویه مخروطی
spires
U
منار مخروطی
conicalness
U
شکل مخروطی
tail cone
U
دنباله مخروطی
sharpshooter
U
زنجره دارای سر مخروطی
bevel gearing
U
گیربکس دنده مخروطی
conical head lubricating nipple
U
گریس خور مخروطی
erlenmeyer flask
U
تنگ مخروطی ازمایشگاه
bevel gear
U
چرخ دندانه مخروطی
cone type face milling cutter
U
فرز نوع مخروطی
bevel gear
U
چرخ دنده مخروطی
epi
U
[مناره مخروطی کلیسا]
spire
U
تاجک مخروطی کلیسا
timken bearing
U
یاطاقان غلطکی مخروطی
strobilus
U
گل اذین مخروطی شکل
automatic lathe for taper turning
U
ماشین تراش مخروطی
spires
U
تاجک مخروطی کلیسا
drill socket
[مخروطی سه نظام مته]
helm
U
[تاج مخروطی کلیسا]
conical
U
کله قندی مخروطی
conical scanning
U
انتشار مخروطی امواج
cone crusher
U
سنگ شکن مخروطی
conifer
U
که میوه مخروطی دارند
metal cone tube
U
لامپ مخروطی فلزی
conifers
U
که میوه مخروطی دارند
bevel gear drive
U
جعبه دنده مخروطی
tepees
U
خیمه مخروطی سرخ پوستان
tepee
U
خیمه مخروطی سرخ پوستان
bevel gear planer
U
دستگاه رنده چرخ دندانه مخروطی
bevel gear grinder
U
دستگاه سنگ چرخ دندانه مخروطی
double cone
U
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
helical tooth bevel gear
U
چرخ دنده مخروطی با دندانه حلزونی
bevel gear generator
U
ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
stylographic pen
U
سرمدادی خودنویسی که نوک مخروطی دارد
gutta
U
تزئینات مخروطی شکل سردیوار ساختمانهای قدیم
rods and cones
[in the retina]
U
یاخته های استوانه ای و مخروطی
[در شبکیه چشم]
haycock
U
کومه مخروطی که ازعلف خشک درست میشود
conoid
U
[فرمی مخروطی شکل در طاق های گوتیک]
bevel gear hob
U
دستگاه فرز غلطکی چرخ دندانه مخروطی
nose cone
U
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
wickiup
U
کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
drop
U
[تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
bezel
U
حلقه لغزنده مخروطی شکل شیشه ساعت را در جای خودنگه میدارد
phyrgian cap
U
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
policonic projection
U
سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
cone of silence
U
مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
lambert projection
U
سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
spires
U
نوک تیز شدن مخروطی شدن
hay cock
U
کومه مخروطی از علف خشک علف
spire
U
نوک تیز شدن مخروطی شدن
tapered
U
باریک شدن مخروطی شدن
taper
U
باریک شدن مخروطی شدن
tapers
U
باریک شدن مخروطی شدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com