English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 275 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
futures exchange U خرید اتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
demand U تقاضای خرید کالا
demanded U تقاضای خرید کالا
demands U تقاضای خرید کالا
accession به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
purchase U خرید خریداری کردن
purchase U خرید
purchased U خرید خریداری کردن
purchased U خرید
purchases U خرید خریداری کردن
purchases U خرید
claim U قرارداد رسمی خرید اسب
claimed U قرارداد رسمی خرید اسب
claiming U قرارداد رسمی خرید اسب
claims U قرارداد رسمی خرید اسب
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
credit U خرید وفروش اعتباری
credited U خرید وفروش اعتباری
crediting U خرید وفروش اعتباری
credits U خرید وفروش اعتباری
corner U خرید یکجا
corner U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
cornering U خرید یکجا
cornering U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
corners U خرید یکجا
corners U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
hedge U خرید و فروش تامینی
hedged U خرید و فروش تامینی
hedges U خرید و فروش تامینی
real estate U خرید زمین
electronic U سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
available U آنچه قابل دستیابی یا خرید است
hire purchase U خرید اقساطی
mutual fund U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual funds U شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
dealer U کسی که خرید و فروش میکند
dealers U کسی که خرید و فروش میکند
procurement U خرید
purchasing power U قدرت خرید
purchasing power U توان خرید
irredeemably U جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
shopping U خرید
purchasing U خرید
business U خرید یا فروش
businesses U خرید یا فروش
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
dealing U خرید و فروش
order U خرید سفارش خرید
toll U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolling U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolls U حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
boycott U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
buy U خرید
buy U خرید کردن
buys U خرید
buys U خرید کردن
underwrite U خرید
underwrites U خرید
underwriting U خرید
underwritten U خرید
underwrote U خرید
bargain U قرارداد معامله خرید ارزان
bargained U قرارداد معامله خرید ارزان
bargaining U قرارداد معامله خرید ارزان
bargains U قرارداد معامله خرید ارزان
handle U خرید و فروش کردن
handles U خرید و فروش کردن
credit card U کارت یاورقه خرید نسیه
credit cards U کارت یاورقه خرید نسیه
cash register U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers U ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
buying U خرید
bulk buying U خرید بصورت عمده
bulk buying U خرید درحجم زیاد
bulk buying U خرید فله
shop U کارخانه خرید کردن
shopped U کارخانه خرید کردن
shops U کارخانه خرید کردن
bid U پیشنهاد خرید
bids U پیشنهاد خرید
hedging U خرید و فروش تامینی
package deal U مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deals U مقاطعه در بست و خرید یکجا
redemption U باز خرید
irredeemable U باز خرید نشدنی
achate U عقیق خرید
acquisition authority U اجازه خرید
acquisition authority U اعتبار خرید کالاو خدمات
advance purchase U خرید سلف
automated purchasing U خرید بصورت اتوماتیک
Other Matches
close price U دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
field buying U خرید کردن در صحرا خرید محلی
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
central purchase U خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
bondwoman U زن زر خرید
bond servant U زر خرید
purchasing patterns U الگوی خرید
purchasing officer U مسئول خرید
purchasing officer U مامور خرید
field buying U خرید در صحرا
dear bought U گران خرید
credit purchase U خرید نسیه
coemption U خرید کل محصول
counter purchase U خرید متقابل
conditions of purchase U شرایط خرید
forward purchase U خرید سلف
short covering U پیش خرید
rebuy U خرید مکرر
purchase notice agreements U پیمان خرید
redemption yield U بازده خرید
buyer's market U بازار خرید
buyers market U بازار خرید
buying and selling U خرید و فروش
nundination U خرید و فروش
lump sum purchase U خرید یکجا
buying price U قیمت خرید
buying rate U نرخ خرید
purchasing department U دفتر خرید
blanket buying U خرید کلی
forward purchase U پیش خرید
forward purchasing U پیش خرید
open purchase U خرید ازاد
oniomania U جنون خرید
to make a purchase U خرید کردن
procurement cycle U دوره خرید
purchasable U باب خرید
purchase notice agreements U قراردادهای خرید
purchase order U دستور خرید
purchasing office U قسمت خرید
purchasing department U قسمت خرید
purchase rate U نرخ خرید
purchase requisition U درخواست خرید
regional purchase U خرید محلی
offer to purchase U پیشنهاد خرید
monopsony U انحصار خرید
impulse buying U خرید بی مقدمه
purchase order U سفارش خرید
local procurement U خرید محلی
local purchase U خرید محلی
bargain U خرید ارزان
lump sum purchase U خرید کلی
purchasing office U دفتر خرید
monopolist U انحصار خرید
purchasing analyst U تحلیل گر خرید
shopping basket U سبد خرید
local purchase U خرید از محل
shopping cart U گاری خرید
overbuy U در خرید افراط کردن
value for money U قدرت خرید پول
open purchase U خرید از بازار ازاد
Examine it first before buying. U قبل از خرید امتحانش کن
open indent U سفارش خرید باز
oligopsony U خرید نیمه انحصاری
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
offer to purchase U پیشنهاد جهت خرید
preclusive buying U خرید پیشگیری کننده
purchasing power of money U قدرت خرید پول
purchasing power parity U برابری قدرت خرید
purchasing research U تحقیق در خصوص خرید
real account U حساب خرید املاک
saleable U قابل خرید معاملهای
stock trading U خرید و فروش سهام
procuance U تحصیل چیزی خرید
procuration U تحصیل چیزی خرید
procurement lead time U زمان انجام خرید
the longs U پیش خرید کنندگان
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
purchase ledger U دفتر بزرگ خرید
salable U قابل خرید معاملهای
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
course of dealing U دوره مذاکرات خرید
course of dealing U دوره خرید و فروش
average purchase rate U نرخ متوسط خرید
blanket buying U خرید بصورت عمده
collaborative purchase U خرید با تشریک مساعی
brokerage U کارمزد خرید سهام
buy in advance U پیش خرید کردن
call option U خرید به شرط خیار
duopsony U انحصار دو قطبی خرید
institute of purchasing and supply U موسسه خرید و عرضه
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
income effect U تناسب خرید با درامد
home trade U خرید وفروش داخلی
on approval U خرید کالا به شرط
furriery U خرید وفروش خز خزدوزی
shopping centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mall U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
ship broker U دلال خرید و فروش کشتی
strip mall U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
mall U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] U مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] U مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
futures market U بازار خرید و فروش سلف
i cannot a to buy that U استطاعت خرید انرا ندارم
impulse buying U خرید بدون برنامه ریزی
oligopsony U انحصار چند جانبه خرید
consumer credit U اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
burse U مغازه یابازار خرید وفروش
circulating medium U وسیله انتقال قدرت خرید
contango U هزینههای دیرکرد خرید سهم
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
coordinated procurement assigness U شعبه مسئول خرید کلی اماد
basket purchase U خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
duopsony U انحصار خرید کالا بطور دونفری
I wont buy it at this price . U با این قیمت آنرا نخواهم خرید
quantity allowance U تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
stop list U اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
penny worth U انچه برابر یک پنی میتوان خرید
They were falling over one another to get petrol(gasoline). U برای خرید بنزین سرودست می شکستند
to have a look round [around] the shops [British E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to have a look round [around] the stores [American E] U برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
barratry U خرید و فروش مقامهای دولتی ومذهبی با پول
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
closed indent U دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
I expended all my capital on equipment. U تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
simoniac U خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
short covering U خرید سهم برای تامین فروشهای سلف
take over bid U پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
progressive rebate U تخفیفی که با بالا رفتن حجم خرید به درصد ان افزوده می گردد
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
It is too expensive for me to buy ( purchase ). U برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
income velocity U دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
luck penny U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck money U پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
He bought them expensive presents, out of guilt. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
convertibility U قابلیت تبدیل پول و اسعار ازادی خرید و فروش ارز درممالک مختلف
secure electronic transactions U استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
inelastic demand U تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
A slave bought with money is more free than he who. <proverb> U بنده زر خرید آزادتر از بنده شکم است .
stop loss order U دستور خرید یافروش سهام بدلال سهام
computerised ordering systems U سیستم سفارش کامپیوتری خرید کامپیوتری
installment plan U خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
selling plater U اسب مسابقه قابل خرید پس از مسابقه
SX U نوعی قطعه پردازنده که از پردازنده یا پایهای نشات گرفته است که تولید و خرید آن ارزانتر است
save face <idiom> U خرید آبرو ،نگهداشتن آبرو
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
ringing the changes U ترویج پول تقلبی ازطریق اشاعه خرید اشیا و بعدپس دادن انها و گرفتن پول درست بجای پولهای تقلبی پرداخت شده
credit system of supply U سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com