Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to wait for a favorable opportunity
U
منتظر یک فرصت مطلوب بودن
favourble balance of trade
U
تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
utopiannism
U
اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
favorites
U
مطلوب
favourite or vor
U
مطلوب
favourites
U
مطلوب
favourite
U
مطلوب
optimal
U
حد مطلوب
coveted
U
مطلوب
desired
U
مطلوب
favorite
U
مطلوب
favorable
U
مطلوب
optimum
U
حد مطلوب
optimum
U
مطلوب
indign
U
نا مطلوب
nicer
U
دلپذیر مطلوب
optimum height
U
ارتفاع مطلوب
ideal
U
کمال مطلوب
optimal solution
U
راه حل مطلوب
optimum population
U
حد مطلوب جمعیت
ideals
U
کمال مطلوب
optimum speed
U
سرعت مطلوب
optimum point
U
نقطه مطلوب
nice
U
دلپذیر مطلوب
nicest
U
دلپذیر مطلوب
desired leading
U
مسیر مطلوب
optimum
U
حالت مطلوب
lief
U
مطلوب مایل
desirable
U
خواستنی مطلوب
optimum output
U
تولید مطلوب
merit goods
U
کالاهای مطلوب
at a premium
U
بسیار مطلوب
target profit
U
سود مطلوب
favourable
U
موافق مطلوب
optimum
U
مقدار مطلوب
economic order quantity
U
حد مطلوب سفارش
safe velocity
U
سرعت مطلوب
optimal
U
مربوط به کمال مطلوب
It is much sought after.
بسیار مطلوب است.
optimum allocation of resources
U
تخصیص مطلوب منابع
inflationary gap
U
سطح اشتغال مطلوب
ideal irrigation interval
U
فاصله مطلوب ابیاری
towardly
U
امید بخش مطلوب
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
optimization
U
بدست اوردن حد مطلوب
desired rate of development
U
نرخ مطلوب توسعه
blander
U
شیرین و مطلوب نجیب
bland
U
شیرین و مطلوب نجیب
optimal planning
U
برنامه ریزی مطلوب
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
blandest
U
شیرین و مطلوب نجیب
your action produced the desired effect
U
اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desired ground zone
U
نقطه ترکش اتمی مطلوب
idealistic
U
مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desired rate of capital accumulation
U
نرخ تراکم سرمایه مطلوب
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
ideally
U
مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
desideratum
U
ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
desired leading
U
سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
beau ideal
U
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
tuners
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner
U
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
slot machines
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machine
U
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
captures
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
capture
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing
U
کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
pitch setting
U
تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
pareto optimality
U
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
ideal index
U
شاخص کمال مطلوب شاخص ایده ال
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
tone
U
به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tones
U
به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
drawing
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings
U
روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
kaldor criterion
U
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
desired investment
U
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
U
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
U
بودن واقع بودن
favorites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
U
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
ween
U
بودن
to think ill of any one
U
بودن
incompactness
U
ول بودن
put one's cards on the table
<idiom>
U
رک بودن
juddered
U
لق بودن
lackvt
U
کم بودن
justness
U
حق بودن
concentricity
U
بودن
to be
U
بودن
consecutiveness
U
پی در پی بودن
juddering
U
لق بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com